نقطه‌ مجهول رجوی

پروسه فرقه رجوی و آنچه بر آن گذشته، همواره حاکی از داستان‌های پشت پرده ای است که تلخی خود را بر روان و جان آنان که آن را تجربه کرده‌اند به همراه دارد. یاد اون روزها افتاده بودم که رجوی همه را به صلابه می‌کشید و می‌پرسید که چرا شما را در زندان اعدام نکردند و امروز اینجا هستین و آنان را تواب خطاب می‌کرد. من که تازه با اصطلاحات سازمانی آشنا می شدم، معنی تواب را نمی‌دانستم و یکی از بچه ها به من توضیح داد که هر کس که در زندان همکاری می‌کرد و بقیه را لو میداد به عنوان تواب خوانده می‌شد.
آن روزها که سعی می‌کردم با خواندن کتاب‌های مختلف سازمانی و تاریخی معلوماتم را بیشتر کنم یک سئوال بزرگ در ذهنم مرا مشغول خود کرد و آن اینکه اگر مسعود رجوی به همه انتقاد می‌کند که چرا شما سالم از زندان بیرون آمده اید و به آنها مارک تواب بودن می‌زند، پس چرا خود ایشان نیزدرزندان اعدام نشد، مگر نه اینکه خود ایشان جزو هسته مرکزی سازمان بودند؟

و سئوال بزرگتر اینکه پس چرا بقیه اعضای مرکزی اعدام شدند؟ مگر نه اینکه آنها بر روی مواضع خود ایستادگی کردند و اما رجوی نه!
مسعود رجوی همیشه در نشست های طولانی که گاه حتی چندین ماه طول می‌کشید، ساعت ها از خاطراتش از زندان های شاه تعریف می کرد و اینکه ۱۰ نفر در لیست اعدامی ها بودند ولی همگی به جز خودش اعدام شدند اما هیچگاه روی این موضوع نرفت که علت یا مکانیزم آن را بگوید و فقط گاهاً به فعالیت های برادرش کاظم در پاریس اشاره میکرد. راستی علت چه بود؟ علت این بود که اگر به این موضوع می‌پرداخت تناقضات و دم خروس همکاریهایش با ساواک بیرون میزد. اگر واقعا شاه با آن دیپلماسی قوی که اصلی ترین متحد امریکا و اسرائیل بود و مقبولیتی که نزد دولتهای اروپایی داشت اینقدر فشارپذیر می بود که از فعالیت های کاظم رجوی عقب نشینی کند حتما از ۹ نفر بقیه مرکزیت یا همه یا حداقل بجز چهره های اصلی مانند حنیف نژاد و سعید محسن و بدیع زادگان بقیه را تخفیف میداد.

اما همین آقای رجوی سعی میکرد از خودش قهرمانی معرفی کند آن هم از زندان های زمان شاه که نسبت به زندان های خمینی مانند هتل بود در حالیکه به کسانی که از زندان آزاد شده و به تشکیلات می پیوستند اولین سوالی که میکردند: چرا خمینی تو را آزاد کرد؟ حتما خیانت کرده ای. و فرد باید آنقدر گزارش منفی از خودش می‌نوشت که بپذیرد و ثابت کند که خیانتکار بوده. حتی خانم عضدانلو که حتی یک روز هم در زندان نبوده است میگفت: یعنی چه از زندان آزاد شدید؟؟!! آیا مجاهد زنده از زندان خمینی بیرون می آید. رجوی در سلسله نشست های موسوم به حوض در سال ۱۳۷۴ در یک توهین آشکار به اعضایی که سابقا زندانی بودند خطاب به اصغر ستارنژاد که با حرکت دست هم نشان می داد گفت خمینی در زندان ها مجاهدین را غربال کرد و نخاله هایش را برای من پرت کرد.
هنوز بعد از گذشت سالیان که یاد این جمله می‌افتم که می‌گفت قبل از اعدام حنیف نژاد با یک کلکی رفتم پیشش و لبان تبدارش را بوسیدم….
واسم معنیش این میشه که بعد از اعدامش بردندش پیش جنازه حنیف نژاد و ایشان……
بوسه بر لبانش……..
تفسیر سختی میباشد.
ولی گفته خود آقای رجوی است که حتما ویدئو های این نشست موجود میباشد.

راستی رجوی چه چیزی را می خواست به خودش بقبولاند، آیا احساس گناه خود را بشوید و یا اینکه به بقیه بفهماند که ایشان منتخب حنیف نژاد می باشد.
اگر قرار به انتقاد میباشد پس چرا هیچ گاه از خودش سوال نمی‌کند که چرا زنده مانده است، آن هم در اوج بحرانی ترین زمان ممکن که همه اعضای بالای سازمان دستگیر شده بودند.
من نه مفسر هستم و نه سیاستمدار، و فقط میخواهم با این داستان برگردم به پایه های کاری و ایدئولوژی که آقای رجوی با استفاده از آن و به کارگیری ابزاری از آن سعی در سرکوب افراد خود کرده است.
آقای رجوی همیشه با بدهکار کردن دیگران به خود همیشه از جواب دادن به سئوالات مربوط به خود فرار کرده است.
دیروز داشتم در مورد شکنجه افراد سازمان می‌خواندم و فکر می کردم انگار شکنجه شده هم میتونه به شکنجه گر تبدیل بشه.
اینجاست که اعتماد آدمی از تمامی وعده های این فرقه نیز به وضوح بیرنگ می‌شود.

حمیرا محمد نژاد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا