بنگاه دروغ

بی شک آنچه که به اسم تاریخچه سازمان مجاهدین توسط فرقه رجوی منتشر شده پر از دروغ و جعل تاریخ است. این تاریخچه از زمانی منتشر شده که این سازمان زیر سیطره رجوی قرار گرفته است چرا که قبل از اعلام موجودیت رجوی هیچ کدام از اعضای این سازمان جزوه ای تحت نام تاریخچه را نه شنیده و نه خوانده بودند. طبق گفته خود رجوی و افراد بالای این سازمان تمامی نوشته های این سازمان از بین رفته و بعدها با اتکاء به ذهن افراد و مخصوصا خود رجوی دوباره نویسی شده است. آنهایی هم که در جریان حقیقت بعضی اتفاقات قبلی بوده اند و بر خلاف نظر رجوی بوده مارک مزدور و خائن خوردند. دروغ و جعل واقعیت در تاریخچه این سازمان از ابتدا بر همین پایه استوار بوده است.

اولین دروغ؛ تاریخ تأسیس این سازمان و بنیانگذاران

اگر شما از تمامی افراد این سازمان بپرسید که مؤسسین چه کسانی بودند سه نفر را نام می برند محمد حنیف نژاد، سعید محسن وعلی اصغر بدیع زادگان. این درحالی است که طبق تمامی شواهد بدیع زادگان در سال ۴۵ یعنی یک سال بعد از تاریخ مورد ادعای آنها به این جمع پیوسته است. شخص اصلی سوم که اسمش از تمامی نوشته های این سازمان پاک شده است، فردی بنام «عبدالرضا نیک بین رودسری» است. هیچ اسمی از او در نشست ها و مناسبات سازمان ذکر نمی شود و هیچکس هم او را در سازمان نمی شناسد اما گاهی رجوی در خاطرات از او نام می برد که فردی ضعیف و خائن بوده است.

این فرد که این طور مورد غضب رجوی بود همانی است که نقطه کانونی و محور مطالعات این گروه بوده اما با این جماعت و روش کار آنها همراهی نکرده و خصوصا بر سر مسائل بنیادی با آنها اختلاف داشته است. از جمله این اختلافات مرکز گرایی و شیوه رفتار با نفراتی بوده است که به هر دلیلی نمی خواستند این همراهی را ادامه بدهند که نباید بر پایه حذف و ترور باشد. این اقدام در همان سالهای اول در این سازمان مرسوم بوده و به آن عمل می شد. البته به دلیل وزن و اعتبار نیک بین اعضای اولیه استثنائا با او این رفتار را نکردند.

بنیانگذاران سازمان

*سعید محسن در بازجویی های ساواک (شهریور۱۳۵۰) می نویسد: «از همان اوان کار،ما[خودش و حنیف نژاد] با یکی از نهضتی ها به نام نیک بین آشنا شدیم. مطالعات وی کمک فراوانی به بالا بردن ما داشت. آقای نیک بین با من از دوره دانشجویی سابقه رفاقت داشت و در کوی دانشگاه من او را می شناختم. بعد از شروع کار ما، در حدود تابستان ۴۴، وی نیز گاهی به خانه ما رفت و آمد داشت و در حدود زمستان همان سال وی از کار ما مطلع شد.» سعید محسن ادامه می دهد: «از لحاظ مطالعات اقتصادی نسبت به ما جلو بود و من و محمد حنیف نژاد در این مورد از وی استفاده می کردیم….»(بازجویی های سعید محسن در ساواک، به نقل از کتاب سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام)

نکته بعد در رابطه با تأسیس سازمان سال تأسیس است که ۱۳۴۴ ذکر می شود در حالی که در این تاریخ و تا سال ها بعد اسمی از یک سازمان متشکل وجود ندارد و به گفته سران این سازمان هیچ اسمی هم انتخاب نکرده بودند و به گفته خودشان افراد فقط از کلمه «سازمان» استفاده می کردند و هیچ تشکلی هم که بشود به آن سازمان گفت وجود نداشت. اگر معیار نشستن چند نفر و همفکری برای پیدا کردن راه ملاک باشد که افراد و گروه های دیگر زودتر و بهتر این کار را کرده بودند و تعدادشان هم بیشتر بود. اما تاریخچه سازمان اولین تجمع سه نفره را با دروغ و جنجال سال تأسیس اعلام می کند و برای خودش سابقه تراشی می کند.

گروه سازمانی که رجوی مدعی وراثت آن است از اول هم با خشونت و حذف با منتقدین یا افرادی که حاضر به ادامه همراهی نبودند برخورد می کرد و این روش در این سازمان نهادینه و هنوز ادامه دارد. بهمن بازرگانی، عضو مرکزیت سازمان مجاهدین در سال ۱۳۴۸، دراین‌باره می‌گوید: «الان ممکن است این موضوع خیلی طبیعی به نظر بیاید که یک نفر که برای مبارزه آمده است و حالا هم نمی‌خواهد مبارزه کند، می‌گوید، خداحافظ ما رفتیم اما در آن زمان که ما در تشکیلات بودیم این موضوع اصلا طبیعی نبود. شاید کسی که برای مبارزه آمده بود و می‌خواست کنار بکشد باید کشته می‌شد. این مساله در آن موقع رواج داشت. چون مسأله امنیت و اسرار مطرح بود. فردی که می‌خواست کنار برود به این سادگی نمی‌توانست…» (بهمن بازرگانی در سال ۵۰ بعد از دستگیری به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد. در زندان نظرات ایدئولوژیکی او تغییر کرد. بازرگانی سال ۵۷ از زندان آزاد شد.)

«مرتد»، «خائن به خلق»، «عامل امپریالیسم»، «مزدور»، «بریده» و یا «بریده مزدور» و حتی «شکنجه‌گر و تیر خلاص‌زن» القابی بود که رجوی به معترضان، منتقدان و یا جداشدگان نسبت می داد. چنین است که محاکمه‌های دربسته و غیابیِ درون تشکیلاتی، صدور حکم اعدام و یا انتساب ناشایست‌ترین القاب و توهین‌ها و تهمت‌ها، بخشی از تاریخچه واقعی این فرقه است. مسعود رجوی در سال۵۴ با استفاده از همین روش ها توانست افرادی را به سمت خود بکشد و یا از دور خارج کند و بر سریر قدرت در این سازمان تکیه بزند. حتی هنوز هم سران این سازمان در نشست ها از این شیوه و روش کار صحبت و داستانهایی تعریف می کنند که رجوی در زندان چگونه افراد را در شرایطی قرار می داد که او را بپذیرند.

رجوی بارها در نشست ها می گفت نفراتی را به زندان های مختلف می فرستاد و این ریل را با نفرات اجرا و آنها را تعیین تکلیف می کرد اما برای ما همیشه سوال بود که چطور رجوی توانسته نفرات دلخواه خودش را به هر زندانی که می خواسته اعزام کند، به نظر می آید که مقامات ساواک آن زمان در این زمینه با هم ،همکاری عمیقی داشتند. رجوی بعد از سقوط حامی اصلی اش صدام باز هم به فریب و نیرنگ متوسل شد و یک باره برای خود شیرینی جلوی آمریکایی ها دمکرات ظاهر شد و دم از انتخابات زد. رجوی انتخاباتی می خواست که زیر نظر کشورهای بیگانه برگزار و حتما او انتخاب شود وگرنه قبول نیست. این فرقه دروغ گو هنوز هم بر طبل جنگ می کوبد و تنها راه را خون ریختن و کشتار می داند چون در این شکل آب گل آلود می شود و با کمک اربابانش می تواند کاری انجام دهد و اساسا در منطق رجوی جایی برای اراده مردم وجود ندارد. هم اکنون سازمانی که شعار معروفش مبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا بود و حتی مبارزه با شاه را قدم اول در این مبارزه می دانست خود به آمریکا دل بسته است و با التماس از او می خواهد که ایران را تحریم و بمباران کند.

با توجه به موارد مطرح شده چند موضوع را باید خمیرمایه تأسیس و حیات این سازمان که البته مناسبات داخلی آن از همه فرقه ها بدتر و غیر انسانی تر است، دانست:
اول: سازمان مجاهدین با دروغ شروع شده است و با دروغ ادامه می دهد. وقتی می گوید نجات خلق حتما منظورش فریب خلق است.
دوم: جعل و سابقه سازی راه کار فرار از حقیقت است.
سوم: شیوه تهمت و افتراء به منتقدین و جداشدگان در این سازمان نهادینه شده و راهی غیر از این را نمی شناسد.
چهارم: در سراشیب فروپاشی برای چند صباحی بیشتر ماندن به دامن دشمنان مردم ایران (امپریالیسم) پناه آورده و کارنامه خود در خیانت را سنگین تر می کند.

رحمان محمدیان – عضو نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا