ماه رمضان، ماه عبادت یا درگیری ذهنی؟!

خاطرات غلامعلی میرزایی از ماه رمضان در مناسبات مجاهدین خلق

در طی سی سالی که زندگی و جوانی ام را در فرقه رجوی به هدر دادم و بر اساس اینکه خودم در جریان مناسبات بودم قبل از رسیدن ماه مبارک یکی از دغدغه های اسیران فرقه رجوی این بود که باز بدبختی ها شروع شد. البته این مشکلات در فرقه از یک ماه قبل شروع و زمینه سازی های خودش را داشت .

مسئول هر قسمت به دستور سران از پزشک مربوطه می خواستند اسامی افراد آن واحد را که نمی توانند روزه بگیرند را اعلام نمایند و حتی بنویسند چه کسانی خود را به بیماری زده و روزه نمی گیرند و البته بر همگی معلوم بود که بقیه افراد نیز به خاطر ترس از فرقه مجبور به گرفتن روزه بودند. خودم شاهد بودم مخفیانه در طی روز آنچه مواد غذایی مانند بیسکویت و یا چیزهای دیگر و آشامیدنی در کمدهای فردی داشتند، مخفیانه زمانی که همه خواب بودند می خوردند .

غلامعلی میرزایی

موضوع ماه رمضان و فشار فرقه بر افراد برای روزه دار شدن به همین جا ختم نمی شد. بلکه یک نوع کار تراشی و بیگاری گرفتن از نفرات هم شروع می شد. به این صورت که در روز اول ماه رمضان اعضای نگون بخت در رده های مختلف باید افطاری روزانه را به عهده می گرفتند و اینکار از صبح تا موقع افطار ادامه داشت. از صبح شروع به کار تهیه و درست کردن افطاری و غذا و بعد درست کردن سالن پذیرایی و چیدن افطاری و دسر و غذا و غیره می شدند و هر رده سعی می کرد که اینکار را به نحو احسن و با تزیین بهتر انجام بدهد تا در نظر مریم و سران سازمان بهتر جلوه بدهد و صد البته مسئولین خواهر فقط دستور دهنده و اعضا نگون بخت مانند کارگران باید زحمت اصلی را می کشیدند و این برنامه ادامه داشت تا تمام رده ها پذیرایی شون را انجام می دادند .

بعد از اینکه رده های مختلف مراسم افطاری را برگزار میکردند. نوبت افطاری خواهر مریم قجر بود که کلیه اعضا بایستی حضور پیدا می کردند. وی در ابتدا شروع به سخنرانی کرده و دوباره حرف های تکراری و فیل هوا کردن همیشگی! و در آخر هم مریم قجر این طور عنوان میکرد که امسال هم مانند گذشته بایستی در شب قدر پیمان نامه یا تعهدتان را به مناسبت مسعود بدهید و زمزمه و پچ پچ اعضا بیچاره که چند سال باید این تعهد را بنویسیم؟

آن شب تمام میشد و سران فرقه مهمانی و یا افطاری دیگری در شب های دیگر می گرفتند و حرفهای مریم را نشخوار و یادآوری می کردند که: فراموش نکنید و تعهد را آماده کنید و سپس یک متن آماده را داده و باید آن را پر میکردیم و یا نفرات هم بخاطر اینکه از این مشغله ذهنی راحت بشوند از قبل آن تعهد را می نوشتند و فقط تاریخ آن را روی کاغذ نمی نوشتند تا اینکه شب ۲۱ رمضان می رسید و در حضور مریم آن تعهد را با نوشتاری که از قبل آماده بود، تقدیم سران فرقه می کردند. اما بعضی افراد همانجا می گفتند نمی نویسیم که سران فرقه با اصرار از آنها می خواستند که این کار را بکنند که این نشست ها گاهی تا سحر به طول می انجامید و در خاتمه برگه ها تحویل مریم می شد. دو روز بعد کپی همان نامه برای اعضا می آمد که نفرات می بایست در بین جمع خودشان آنرا بخوانند و به نوعی راز درونی افراد بود که جلوی دیگران بایستی خودت را روسیاه می کردی و یا بقول فرقه روسفیدی کسب میکردی! بعد از خواندن این نامه ها که از سر اجبار از نفرات گرفته شده بود، چند روز بعد پیامی از مریم قجر یا مسعود به این مضمون می آمد که با همین تعهد ها کار رژیم ایران تمام است و بیشتر باید برای رسیدن به آن تلاش کنید و البته همه این را میدانستند که این حرف و وعده چندین سال است داده می شود. اما از یک لحاظ راحت می شدیم که با این نوشته رمضان نیز به اتمام رسیده و و تعهد الکی دادیم، حال باید منتظر ماه دیگری و تعهد دیگر می بودیم .

ماه رمضان برای همه مسلمانان ماه خیر و برکت و دعا و شب زنده داری با معبود می باشد اما در فرقه ماه تعهد کتبی و شفاهی، نشست های جمعی تا سحر، پرسش و پاسخ به مسئولین برای سرسپردگی بیشتر به مسعود و مریم و تزیین بهتر سالن غذاخوری جهت ارتقا خواهر مسئول بود و این چنین فرقه از این ماه برای مقاصد خود استفاده می کرد .

غلامعلی میرزایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا