ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی و یکم

قسمت سی ام این سلسله یادداشت ها، عمدتا به نقل قسمتی از سخنانم در مقابل کمپ اشرف گذشت. در این قسمت هم که بخش پایانی این خاطرات من در مورد این ملاقات هاست، بطور طبیعی به نقل ادامه سخنانم خواهم پرداخت : “… حالا من میخواهم واقعیات حاکم برعملکرد سازمان مجاهدین خلق را در محک […]

قسمت سی ام این سلسله یادداشت ها، عمدتا به نقل قسمتی از سخنانم در مقابل کمپ اشرف گذشت. در این قسمت هم که بخش پایانی این خاطرات من در مورد این ملاقات هاست، بطور طبیعی به نقل ادامه سخنانم خواهم پرداخت :

“… حالا من میخواهم واقعیات حاکم برعملکرد سازمان مجاهدین خلق را در محک بندهای یاد شده قرار داده و استنتاج های اولیه را – و بعبارت ساده تر نتایج ملموس این محک خوردن ها را در معرض دید و قضاوت خواهران و برادران مستقر در داخل و اعضای خانواده های مستقر در بیرون قرارگاه، قرار دهم:

1- انتخاب کردن جمعی در سازمان مجاهدین خلق، محلی از اعراب ندارد و این تنها رهبر (سلطان محور) است که تمامی تصمیمات را راسا اتخاذ کرده و به همه اعضا ابلاغ میکند و اعضاء از حق رای محرومند.

2- انتخاباتی وجود ندارد که افراد عادی سازمان، دخالت و تاثیری در انتخاب ارگانهای رهبری داشته باشند.

3- من بعنوان یک محقق اجتماعی – سیاسی، هیچیک از صورت جلسات مربوطه را در ارگانهای رسمی سازمان ملاحظه نکرده ام و راست آنست که جلسه ای در کار نیست تا صورت جلسه ای داشته باشد. تنها واقعیت موجود، فقط صدور فرمان رهبری است که با رنگ ولعاب مذهبی ارائه شده و لاجرم لازم الاجراست.
این شیوه رهبری هیچ فرقی با نظام شاهنشاهی نداشته و تنها واژه های اعلی حضرت، والا حضرت، ظل اله و… در شکل آفتاب تابان، انقلاب مریم، رئیس جمهور منتخب، رهبر عقیدتی و … باز تولید میشود.
با وجود گزنده و تاسف بار بودن این واقعیت، با شرمندگی تمام باید صمیمانه و صادقانه عرض کنم که رژیم شاهنشاهی از نظر رعایت آزادیهای فردی، سیستیمی دموکراتیک تر از سازمان مجاهدین عملا موجود داشته است که این امر بمنزله ” ترقی معکوس” میباشد.
توضیح اینکه واژه ( ترقی معکوس)، همان بوده که سازمان در مورد شخص من بکار برده بود!

4- در اجلاسی که برگزار میشود، مسئله گزارش دهی رهبریت برای افراد، حکم شوخی را داشته و بدتر از آن ، نوعی ارتداد و نجس شمرده میشود و سازمانی که سرنوشت حداقل 5 نفر ار اعضای خانواده مرا رقم زده، از نظر این بند هم سازمانی قرون وسطایی و فوق ارتجاعی محسوب شده و فارغ از نمود دموکراتیک میباشد.

5- من تاکنون از برگزاری کنگره ای از سازمان و بازتاب متنی- تصویری- که انعکاس نظریات مطروحه برای افکار عمومی است – سراغی ندارم و مثلا هرگز ندیده ام که در رسانه های رسمی سازمان ، حرف و حدیثی در مورد انتقاد از رهبریت و مخصوصا رهبری عقیدتی آن مطرح گردد.

بنابراین:
سازمان در عمل موجود مجاهدین خلق، در فاز اساسنامه ای، سازمانی دموکراتیک محسوب نمیشود.
بحث شیرین ارتش آزادیخش، حقوق بشر و… بماند برای جلسات بعد.

گفتار چهارم:
دئمه مجنونا ده لی بلکه ده لیلا دلی دیر
عشق اولان یئرده بوتون عاقیل و دانا دلیدیر
مجنون را دیوانه نپندار که شاید لیلی است که دیوانه است
و جایی که عشق وجود دارد، تمام عاقلان و دانایان دیوانه اند.
عزیزینم گلن دردی هر آی گون گلن دردی
جاندان عزیز ساخلارام جاناندان گلن دردی
عزیز دلم: آزار واذیت های وارده از جانان را
بجان میخرم عزیز تر از جان!
عزیزینم بیرده من چال اوخویوم بیرده من
عومور کئچدی گون گئچدی جاوان اولمارام بیرده من
بنواز عزیزم تا یکبار دیگر بخوانم
عمر وروزهایم سپری شد وجوانی ام دیگر برنمیگردد.
“آراز” سندن کیم کئچدی کیم غرق اولدو کیم کئچدی؟
فلک گه ل ثابیت ایله هانسی گونوم خوش کئچدی
چه کسی از تو عبور کرد وچه کسی در امواجت غرق شد؟
“آراز” بیا بمن ثابت کن که یک روزی اززندگی ام خوش گذشت.
عزیزیم آخار گئده ر سو گلیب آخار گئده ر
بو دونیا بیر گوزگی دیر هرگلن باخار گئده ر
آب روان، سرانجام مسیر خودش را پیدا میکند
ودنیا آئینه ایست که هر آفریده شده ای نظری بدان افکنده و زنگی اش را بپایان میبرد.
عزیزیم باغدا دارا آچ زولفون باعدا دارا
بولبولی گولدن اوتری چکدیلر باغدا دارا
زلفانت را باز کرده ودرباغ شانه اش بزن عزیزم
بلبل را بخاطر گل بود که درباغ به دارش زدند.
عزیزیم گول اومایایدی سارالیب سولمایایدی
بیر آیریلیق بیر ئولوم هئش بیری اولمایایدی
ایکاش که گلی زرد وپژمرده نمیشد
وکاشکی جدائی ومرگی درکار نبود.
آرازی آییردیلار قومیلا دویور دیلار
من سندن آیریلمازدیم ظولمیله آییردیلار
” آراز ” را جدا کرده ومالا مال از شن اش کردند
من اهل جدا ماندن ازتو نبودم این کار بطور ظالمانه انجام شد.

چرا توقف کنم چرا؟
پرنده ایکه مرده بود
بمن پند داد
تا پرواز را همیشه بخاطر داشته باشم
پرنده مردنی است.

با این توضیح که فرصت و موقعیتی برای ادامه سخنانم در پشت میکروفن که قرار بود در مورد مشخصات یک ارتش آزادیبخش بوده و ثابت گردد که تشکیلات رجوی فاقد این مشخصات و بلکه در تضاد عمیق با آن بسر میبرد، ایراد گردد بدست نیآمد.

پایان
رضا اکبری نسب