بررسی عملیات فروغ جاویدان از جنبه نظامی – قسمت دوم

در قسمت قبل توضیح دادم که چگونه رجوی با همکاری صدام دست به این عملیات زد و باعث مرگ تعداد زیادی از اعضای سازمان شد و در نهایت با قبول شکست دستور عقب نشینی داد .

من که دوران سربازی را طی کرده بودم و تا حدودی به مسایل نظامی آشنایی داشتم وقتی وارد این عملیات شدم با خودم گفتم حمله به شکل ستونی حماقت محض است. در واقع از نظر نظامی تبدیل به سیبلی می شویم که از بالا، نیروی هوائی ارتش ایران می توانست ستون ما را زمین گیر کند و از جنبه زمینی هم درست مانند اتفاقی که در منطقه چهارزبر افتاد می توانست ستون نظامی رجوی را قفل کند. اگر این تاکتیک رجوی را جلوی یک سرباز ساده قرار می دادیم می فهمید حمله آن هم به شکل ستونی اشتباه محض است. رجوی که فرمانده کل بود با این تاکتیک وارد صحنه شد و سنگین ترین شکست را متحمل شد.

رجوی خود تشنه قدرت بود و با خیال بافی فکر می کرد حکومت ایران آنقدر ضعیف است که نمی تواند در برابر این حمله به قول خودش برق آسا ایستادگی کند! او به لحاظ اجتماعی هم بر آورد درستی نداشت و به دروغ به ما گفته بود که از حمایت مردم ایران برخوردار می باشیم . او گفت وقتی وارد شهر بشویم مردم به حمایت سازمان می آیند و تعادل قوا به سود سازمان خواهد چرخید !

در صحنه جنگ وقتی پشت تنگه قفل شدیم، رجوی توان تصمیم گیری درستی نداشت. وقتی فرماندهان به او گزارش وضیعت می دادند قادر نبود ابتکاری از خود نشان دهد. در حالی که می توانست فرمان صادر کند و از راه دیگری ستون به پیشروی خودش ادامه دهد. آنقدر سماجت به خرج داد تا ایران نیروهایش را بسیج کرد که از هوا و زمین به سمت ستون ما حمله کردند. نیروهای ارتش ایران با هلی برد کردن و کمین گذاری و با تک تیراندازهایشان ما را مورد هدف قرار می دادند و تلفات می گرفتند. در واقع از پشت سر هم مورد تهاجم قرار گرفته بودیم. نه تنها قادر به پیشروی نبودیم بلکه راه عقب نشینی ما را هم بسته بودند. آنهایی که بعد از عقب نشینی زنده ماندند شانس آوردند اگر ادامه می دادیم یک نفر هم به قرارگاه اشرف بر نمی گشت. از ابتدا هم مشخص بود که این نوع عملیات هر چقدر هم برق آسا باشد در نهایت راه به شکست می برد و این گونه ارتش رجوی به کرمانشاه نرسیده شکست خورد .

بعد از عملیات  در قرارگاه همه بچه ها متناقض بودند. اما کسی جرات نمی کرد به رجوی ایراد بگیرد. رجوی هم دست پیش را گرفت و در نشست جمع بندی به نام تنگه و توحید عنوان داشت مشکل به شما بر می گشت. ذهنتان به فکر زن و خانواده بود و گفت تنگه شما زن و خانواده بود والله اگر خالص بودید می توانستید تنگه را بشکافید و عبور کنید ! او شکست را برگردن افراد انداخت. باز هم فرار به جلو!

بعد از ماجرای شکست عملیات خیلی از نیروها از سازمان جدا شدند و رجوی برای این که جلوی ریزش روز افزون را بگیرد بحثی پیش کشید به نام “تنگه و توحید” به اعضای سازمان گفت شما در ذهنتان تنگه ای داشتید اگر غیر از این بود از تنگه چهار زبر رد می شدید و در ادامه گفت با ایمان کامل به رهبری وارد عملیات نشدید. به همین خاطر خدا پس گردن شما زد و به قرارگاه اشرف بر گرداند. وی در ادامه گفت: شما در درونتان بت هایی داشتید که آن را می پرستیدید هر زن مجاهد مردش را و هر مرد مجاهد زنش را معبود و بت خویش قرار داده بود. به من وصل نبودید به همین دلیل تمام عیار وارد جنگ نشدید خلاصه با سفسطه ایدئولوژیکی گناه را به گردن اعضایش انداخت و خودش را با رندی به در برد. و این چنین مناسبات فرقه ای را وارد فاز جدیدی کرد.

پایان

گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا