مشت بر سندان کوبیدن فرقه رجوی

پیوستن من به سازمان در عراق، از روی یک سری احساسات درونی و عشق به میهن و عشق به زندگی بهتر مردم کشورم بود، چون آن موقع هم من بطور کاملا اتفاقی از طریق رادیو، مجاهدین خلق را شناختم و متوجه شدم که ارتشی در عراق و کنار مرزهای میهن تشکیل دادند، بدون هیچ تحقیق و تفحصی، از کشور خارج و توسط مزدوران رجوی جذب شدم، خیلی زود هم به عراق و پادگان های بسته و در حصار مجاهدین منتقل شدم.

زمانی که در قرارگاه اشرف بودم، در نشستی که مسعود رجوی بعد از اعتراضات سال 1378 روی سن رفت و گفت: ” آهای بچه های تهران و تبریز و … سرنگونی به دستان شما و … نزدیک است…”
من واقعا باورم شد که سرنگونی تا چند ماه اتفاق خواهد افتاد و …

چون چند سالی هم از ورودم به عراق می گذشت، صحبت های آنروز مسعود رجوی، مرا به رویاهایم نزدیک می کرد و با خود فکر می کردم حتما در این چند سالی که در عراق بودم، سازمان در ملاء اجتماعی رشد کرده و در بین مردم شناخته شده است. من و بسیاری از دوستان آنروزم در عراق، واقعا تحت تاثیر تبلیغات رجوی ها قرار گرفته و فکر می کردیم مردم به مجاهدین روی آورده اند!

اما زمان گذشت و گذشت. من و بسیاری دیگر، سرنوشتمان را از مجاهدین جدا کردیم و به زندگی عادی خودمان بازگشتیم، من ازدواج کردم و فرزند دار شدم و الان در جامعه و بین مردم زندگی مناسبی دارم. من دیگر در حصارهای بسته پادگان های مغزشویی رجوی نیستم که خزعبلات امروز فرقه رجوی را باور کنم. امروز کما فی السابق حرف و صحبتی از مجاهدین و رجوی ها بین مردم وجود ندارد، جوانان و قشر دانشجو و بقیه اقشار قدیمی تر، مجاهدین خلق را خائنانی به وطن می دانند که به شغل شریف!! وطن فروشی اشتغال داشته و دارند و در سنین بازنشستگی عده ای را هم در قرارگاههای خود، در گروگان دارند.

همچون مردم دیگر کشورهای جهان، مردم ایران نیز همواره مطالباتی داشته و دارند، اما هرگز من شاهد نبودم در این خواسته ها و اعتراضات نامی از مجاهدین خلق و رجوی ها به میان آمده باشد، حتی چندین بار در مکان ها وتجمعات مختلف وقتی از نارضایتی و انتقاد به حکومت صحبت هایی شده، من سعی کردم نظر آن مخالف را در مورد مجاهدین خلق که در داخل کشور به منافقین مشهورند، جویا شوم که تقریبا در تمامی موارد جز لعن و نفرین به رجوی ها چیزی نشنیدم. همین چند روز پیش در یک مغازه ساندویچ فروشی منتظر سفارش خودم بودم تا آماده شود. خانواده ام نیز در ماشین منتظر بودند، جوانی حدود 25-24 سال وارد شد و برای خودش و دوستانش چند ساندویچ سفارش داد، خیابان ها هم چندروزی بود که شلوغ بود، این جوان که معلوم بود در خیابان و اعتراضات حضور داشت و با شور و فتور خاصی صحبت می کرد، بدون هیچ ملاحظه ای و خیلی راحت و باز صحبت می کرد، من از او سئوالی کردم، گفتم رجوی ها و مجاهدین خلق را می شناسی؟ گفت بله می شناسم ولی گور پدر آنها، رهبران آنها خائن بودند، پرسید مگر آنها تمام نشده اند؟ مگر هنوز هم هستند؟ من هم بصورت کوتاه برای او توضیحاتی دادم، گفت: من مطالعات زیادی داشتم و دارم، در دانشگاه تبریز هم دانشجو هستم، گفت: من تا جائی که می دانم، آنها در جنگ ایران و عراق ، به صدام حسین پیوستند و در مرزها بسیاری از سربازان ایرانی را کشتند، در شهرها هم بدون هیچ ملاحظه ای دست به بمب گذاری و ترورهای کور زدند و بسیاری از زن و بچه ها و مردم را کشتند، اضافه کرد: مردم هرگز خائنان را نمی بخشند و در میان خود جایگاهی برای آنان قائل نیستند، من دوباره سئوال کردم یعنی در بین شما و دوستانتان، کسی هوادار این گروه نیست؟ جواب داد : من با دوستان زیادی ارتباط دارم در دانشگاه و بیرون دانشگاه ، اما هرگز حتی یک نفر را ندیدم که از مجاهدین طرفداری کند، هر جا هم صحبت شده، همه به اتفاق گفتند که : هرگز اجازه نمی دهند خائنان بر مسند حکومت بنشیند، او می گفت: پدران ما آن دوران برای خود انتخاب هایی کردند و امروز ما دوست داریم هر چیزی را خودمان انتخاب کنیم، آنهائی که آنروز در سخنرانی رجوی شرکت داشتند و فکر می کردند راه مجاهدین درست است، امروز به سختی پشیمان هستند، امروز حتی پدران ما نیز مجاهدین را لعن و نفرین می کنند.

این چندمین بار بود که من شاهد بودم جوانان، رهبران مجاهدین را نفی می کنند و مجاهدین را گروهی فرقه ای و بسته می دانند که حتی به اعضای خود هم رحم نکردند ، چه برسد به مردم ایران .

امروز شاهد هستیم که فرقه رجوی همواره مدعی با مردم بودن و همراه مردم بودن است و سعی دارد حتی اعتراضات مردم را به تملک خود دربیاورد و موج سواری کند. اما زهی خیال باطل. امروز اگر شب و روز هم رهبران ناصادق مجاهدین ، تلاش کنند خود را در میان مردم جا کنند، این مردم خواهند بود که دست رد به سینه آنان خواهند زد.

هر بار هم که پیامچه ای بی ربط از مسعود رجوی مرحوم و مخفی در سوراخ موش، بیرونی می شود و جوانان مورد خطاب قرار می گیرند، من یاد سخنرانی 20 سال قبل او می افتم که درچاه فرقه ای خود، داد می زد و عربده می کشید که آی جوانان تهران و تبریز و …

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا