نامه به محمد قادری عضو اسیر فرقه رجوی در آلبانی

پدر از میان ما رفت و تو را در آغوش نگرفت

سلام برادر مهربانم محمدجان، امیدوارم سلامتی ات برقرار باشد. امروز یکشنبه اول آبانماه سال ۱۴۰۱ خورشیدی، من (عبدالله) به اتفاق داداش یدالله (رحمت) رفتیم پیش آقای پوراحمد که مسئول انجمن نجات استان گیلان و از اهالی آستانه اشرفیه است و شما را خیلی خوب می شناسند. صحبت از شما شد، گفتم از محمد ما خبری دارید؟ بلافاصله با یک تماس تلفنی تصویری با یکی از دوستان شما بنام آقای محمود دهقان در کشور آلبانی برقرار کردند و من و رحمت، همزمان سه نفری حدود ۱۰ دقیقه با محمود دهقان (بچه رشت) صحبت کردیم و جویای حال شما شدیم.

دوستت که موهای سر و سبیلش متاثر از اسارت در فرقه مجاهدین سفید شده بود با خوشحالی گفت که محمد قادری از دوستان صمیمی من بود، که تا همین چند ماه قبل در اسارتگاه فرقه رجوی باهم بودیم. حالا من جدا شدم و آزادانه در آلبانی زندگی میکنم و مشغول بکار هستم.

برادران محمد قادری
برادران محمد قادری

من و رحمت بسیار خوشحال شدیم از اینکه پس از سالهای متمادی توانستیم از حال و احوال شما با خبر شویم. از محمود دهقان پرسیدیم چرا برادرم با شما نیامد حداقل در شهر آلبانی زندگی کند؟ ایشان جواب داد برغم اینکه در تشکیلات سیاه رجوی فشار و مغزشویی هست اما این موضوع اراده خودش را می طلبد. اینکه تصمیم قاطعی بگیرد و دل به دریا بزند و اگر هم نمی خواهد ایران بیاید، می تواند نزد ما در کشور آلبانی ساکن شود.

راستی محمد جان یادت هست که اسفندماه سال ۱۳۶۵ یعنی در اوج جنگ عراق علیه ایران جهت انجام خدمت مقدس سربازی در لشکر ۱۶ زرهی قزوین عضو شدی که متاسفانه سرنوشت تو اینجوری رقم خورد و در تاریخ دوم آذر 1366 به اسارت در آمدی و ۱۶ سال از شما هیچگونه اطلاعی نداشتیم تا اینکه آقای پوراحمد از مجاهدین جدا شد و به ایران آمد. و در آن زمان به ما از تو گفت و گفت که بچه ها در کمپ اشرف منتظر دیدار با خانواده ها هستند‌. من هم وظیفه خود دانسته کار و زن و بچه را ول کرده و به عشق دیدار نازنین برادرم در اواخر شهریور ماه سال ۱۳۸۲ خورشیدی به اتفاق ۳۰۰ تن از هموطنانمان آمدیم کمپ اشرف و برغم کنترل شدید مجاهدین چند ساعتی باهم بودیم و درد دلها کردیم و تو امیدوارمان کردی که به نزد خانواده بازخواهی گشت .

محمدجان یادت هست در اولین دیدارمان به شما گفتم مادرمان در تاریخ 11 بهمن 1381 فوت کرده و پدرمان پیر و مریض است و بیا باهم برویم به زادگاه مان، زمان زود می گذرد و عمرت را تلف نکن و حداقل برو خودت را به نماینده صلیب سرخ مستقر در عراق معرفی کن و به هر دلیلی دوست نداری بیایی ایران، برو به کشورهای دیگر، از اون زمان تا حال حدود ۱۹ سال به عمر اسارتت افزوده شده یعنی به عبارتی اگر دقیق حساب کنی ۳۵ سال از عمرت را در اسارت فکری گروهی قرار دادی که با وعده و وعید و آینده بهتر، عمرت را تلف کردند.

محمد جان، پدرمان همین نیمه مهرماه گذشته فوت کرد با حسرت دیدار تو . باز هم برادرانه و دوستانه به شما می گویم رها کن زندگی در اسارت را و ساعتی با خدای بزرگ خلوت کن و بگو خدایا به امید تو میخواهم بند اسارت را پاره و از این کمپ با وعده های توخالی خلاص بشوم و بروم پیش سایر دوستانم. محمد جان، محمود دهقان که از دوستان شماست به تو کمک و راهنمایی خواهد کرد. و می توانی از طریق ایشان با ما تماس بگیری تا پس از جدایی از نظر مالی کمکت کنیم. من و برادرمان یدالله از تو حمایت می کنیم و کمکت می کنیم تا خانه اجاره کنی و هزینه زندگی ات را پرداخت خواهیم کرد تا کم کم با آداب و رسوم کشور آلبانی آشنا شوی و جایی مشغول بکار شوی.

بنظرم کاری است که براحتی میتونی با تصمیم قطعی و بدون تردید و فقط اتکا به خدا انجام دهی و من و رحمت قطعا یاری ات میکنیم. تو فقط از اسارت فکری رجویها خارج شو و به دنیای آزاد و آینده ای با سرنوشتی بهتر فکر کن. حتی یک لحظه فکر نکن که دیر شده ، به خدای منّان ایمان داشته باش، هر مشکلی که داشته باشی رفع خواهد شد. فقط و فقط و فقط اراده قوی و توکل به خدا اصل ماجرا است .

همه خانواده برای شما سلام میرسانند و منتظر دیدار هستند. پیوسته سلامتت بر قرار، دلت شاد، لبت خندان و انشاءالله روزگار به کامت باد.

آنان که هرگز شما را فراموش نکرده و فراموش نخواهند کرد.
برادران و خواهران شما – 1 آبانماه 1401 خورشیدی
عبدالله و یداالله قادری به نمایندگی از خانواده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا