پیام بهروز اکبری مطلق برای برادرش بهمن در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

بهمن برادر عزیزم سلام

امیدوارم که حالت خوب و در منتهای سلامتی باشی. همیشه دوری از برادر و فراق و تنهایی باعث آزار است و شک ندارم که شما هم که یک فرد بشدت عاطفی و احساسی هستی حرف من را تایید می کنی. ما که علیرغم گذشت سالیان طولانی ذره ای از عشق و احساس مان کم نشده و برعکس شدت بیشتری گرفته است. هنوز با وجود گذشت سالها با خاطراتت زندگی می کنیم. به یاد می آورم روزهایی را که در حال تدارک سفر به آمریکا برای ادامه تحصیل بودی، چقدر در آن روزها تمام خانواده به وجودت می بالید. تصور اینکه بعد از چندین سال با مدرک مهندسی مکانیک به کشور برمی گردی و آموخته هایت را صرف پیشرفت کشور و مردمت می کنی ما را به وجد می آورد.

بهروز اکبری برادر بهمن
بهروز اکبری برادر بهمن

فراموش نمی کنم که در تمامی نامه هایی که می فرستادی از پیشرفت در فراگیری درس هایت می گفتی و ما را بیش از گذشته امیدوار می ساختی. پدر و مادرمان آن زمان که در قید حیات بودند با چه شور و ذوقی از استعداد و موفقیت تو در نزد اقوام و آشنایان صحبت می کردند و برق شوق و احساس غرور و سربلندی تمامی وجود آنها را فرا میگرفت و به زندگی امیدوار می ساخت.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه بشکل غیرمنتظره ای تماس شما با ما قطع شد و دیگر قاصدک پیامی از جانبت نیاورد، برایمان خیلی عجیب و سخت بود و نمی توانستیم باور کنیم که بهمن عاطفی و سرشار از محبت ما، فراموش مان کرده باشد؟ مستمرا جویای احوالت بودیم که به ما خبر دادند که به عراق و پادگان اشرف رفته ای. کابوسی سنگین وجودمان را فرا گرفت و برایمان سوال شد که در عراق جنگ زده و نا امن و پادگان اشرف چکار می کنی؟

آن روزها بخاطر مقتضای سن تا حدودی مجاهدین خلق را می شناختم در حالیکه شما هیچگونه علاقه ای به آنها نداشتی، تعجب ما وقتی بیشتر شد که هیچگونه نامه و یا خبری از تو بدست ما نمی رسید در حالیکه این ابتدایی ترین حق هر فرد بود که فارغ از اینکه در چه جریانی عضویت داشته باشد بتواند از اخبار خانواده اش مطلع شود و یا آنها را از وضعیت خود باخبر سازد. من دوست ندارم وارد مقولات سیاسی شوم چون سیاسی نیستم ولی دوست دارم به این سوالم پاسخ دهی چرا اعضای مجاهدین حق ندارند هیچ احساس و عاطفه ای به خانواده هایشان داشته باشند؟ و تماس تو با ما و کسب خبر از خانواده چه ضرر و زیانی برای آنها دارد.

اکنون بیش از 60 سال و اندی از عمرت می گذرد و در مقر اشرف 3 بدون هیچ چشم انداز روشنی ما بقی عمرت را می گذرانی، آیا هیچ برایت سوال نمی شود تا چه وقت این روال باید ادامه یابد؟ آیا هیچ چشم اندازی برای ادامه زندگی، تشکیل خانواده و دیدار عزیزانت برای خود ترسیم کرده ای؟ من از شما می خواهم قدری در مورد گذشته و آینده ات فکر کنی، و به یک جمعبندی از گذشته و حال و آینده برسی! بدون شک اگر قدری فکر کنی برای لحظه ای آنجا نخواهی ماند و به دنیای آزاد باز خواهی گشت. دنیای آزادی که خود فارغ از هر قید و بندی سرنوشت خودت را رقم خواهد زد. من اطمینان دارم که بزودی به آنچه شایستگی آن را داری خواهی رسید.
به امید روزی که تو را در کنار خودمان داشته باشیم.

قربانت برادرت بهروز

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا