مرضیه قلیزاده: برادرم از جنس رجوی ها نیست

پای صحبت های خانواده قلیزاده

خانمها مرضیه، فاطمه وزهرا قلیزاده ، خواهران دردمند وچشم براه علی قلیزاده با شور و اشتیاق فراوان و امیدوار به رهایی عزیز دربندشان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند و از خانواده های فعال عضو انجمن نجات استان گیلان هستند.

خواهران قلیزاده در همایش رونمایی از مستند از تیرانا تا تهران که در تاریخ 26 آبان ماه 1401 در تالار آبگینه تهران برگزار شد هم شرکت داشتند.

همایش از تیرانا تا تهران
مرضیه قلیزاده خواهر بزرگتر علی قلیزاده عضو اسیر رجوی در آلبانی

مرضیه قلیزاده خواهر دردمند و چشم به راه و در عین حال مقاوم علی قلیزاده، در تماس تلفنی با دفتر انجمن نجات گیلان ضمن قدردانی از زحمات اعضای انجمن نجات گیلان و همچنین تقدیر و تشکر از زحمات ستودنی جناب خدابنده مدیر عامل انجمن نجات در برپایی همایش مذکور گفت: ” ما تمام اعضای خانواده علی قلیزاده دست از تلاش برای رهایی برادرم از چنگال رجویها بر نمی داریم و در صحنه رزم و کارزار با رجوی وطن فروش تا نیل به مقصود ایستادگی میکنیم. برادرم از جنس رجوی نبوده و نیست و به وطن و خانواده خودش تعلق دارد.اطمینان قلبی دارم که روزی نه چندان دور برادرم را در آغوش خواهیم کشید.

همایش از تیرانا تا تهران
زهرا قلیزاده در حین امضای تومار خانواده های اعضای دربند فرقه رجوی در همایش از تیرانا تا تهران

علی قلیزاده کیست و چگونه به اسارت درآمد؟

علی قلیزاده بریرانی 58 ساله فرزند محمد ولی ؛ زاده روستای بریران تولم شهر از استان گیلان در کسوت یک رزمنده بسیجی در تاریخ 10/2/1365 درمنطقه فکه به اسارت دشمن متجاوزبعثی درآمد وبه اردوگاه 10 رمادی هدایت شد وشماره 12597 به نام اودرصلیب سرخ به ثبت رسید.

علی قلیزاده
علی قلیزاده

شرح اسارت علی قلیزاده اززبان برادران و پدر چشم انتظار

حجت قلیزاده کارمند بازنشسته شرکت نفت در خصوص وضعیت برادر اسیرش علی قلیزاده میگوید:” علی آقای ما متعاقب سرنگونی شاه ملعون و تولد انقلاب و نظام نوپای مان با شور و حرارت انقلابی زیادی به عضویت بسیج محله مان درآمد و با انگیزه تحسین برانگیزی از دستاوردهای انقلاب پاسداری نمود و خیلی به امام و نظام اسلامی و مردمان خوب خودمان عشق می ورزید و علاقه مند بود. هیچ وقت از خاطرم نمیرود که یه روزی فکر کنم بهارسال 1362 بود که آمد نزدم و گفت خواستم موضوعی را با شما در میان بگذارم و وقتی رضایت منو دید در ادامه گفت میخوام برای جنگ علیه صهیونیسم غاصب به لبنان بروم و به داد همنوعان مظلومم برسم و بنوعی از من میخواست که رضایت بابا را بدست بیارم که منهم چنین کردم.

خانواده قلیزاده
آقایان حجت وحسین از برادران چشم انتظار علی قلیزاده

وعلی آقای ما به دلخواه وا نتخاب خود و آنهم عاشقانه در حالیکه در شرف 18 سالگی بود به لبنان رفت و بعد از 6 ماه مجاهدت در آن سرزمین با داشتن آرزوی دیگر به وطن بازگشت. آرزویش چیزی نبود الا اینکه در لباس یک بسیجی فداکار وارد کارزار و نبرد با دشمن متجاوز بعثی شود و اینبار پدرم اندک نگران شد و از ایشان خواست دستکم چند مدتی را به استراحت بپردازد تا دیگر فرزندش که من باشم دوران خدمتم تمام شود و آنگاه علی آقای ما به خدمت سربازی برود. ولیکن عزیز و جگرگوشه ما گوشش به حرفای ما بدهکار نبود و زودی با کسب رضایت پدر و مادر و سایر اعضای خانواده جانانه به میدان رزم علیه صدامیان شتافت و در بهار1365 در منطقه فکه به اسارت دشمن بعثی درآمد.”

حسین قلیزاده از دیگر برادران فعال و مرتبط با انجمن نجات گیلان در ادامه صحبت گفت:” همچنانکه داداش حجت گفتند علی آقای ما دقیقا دوم خرداد 1365 به اسارت دشمن بعثی درآمد. ولی چیزی حدود 6 ماه طول کشید که ما از این ماجرا و اسارت برادرمان خبردار شویم و تو این 6 ماه خیلی عذاب کشیدیم و نگران بودیم چونکه دقیقا مشخص نبود که ایشون شهید شدند و یا اینکه مفقودالاثر هستند و یا اینکه به اسارت درآمدند تا اینکه مورخه سوم آبانماه همان سال یعنی 6 ماه بعد از اسارتشون یک نامه از صلیب سرخ رسید و خبردار شدیم که عزیزمان در اردوگاه 10 رمادی عراق بسر میبرد و از آن تاریخ بمدت 3 سال تمام با هم در سطح نامه نگاری ارتباط داشتیم.”

پدر علی قلیزاده
محمد ولی قلیزاده پدر چشم به راه علی قلیزاده

و اما ببینیم پدر چشم انتظار د رخصوص اسارت دلبندش چه میگوید:” بدتر از همه، زمانی بود که شنیدم فرزندم به عضویت سازمان رجوی درآمد. رجوی دیگر کدوم خری باشد. مطلق باورم نمیشد که فرزند بسیجی من بشود منافق و مردم و همسایه ها با این چشم به خانواده ما نگاه کنند. داستان بدین قرار بود که بعد از 6ماه چشم انتظاری و نگرانی از بلاتکلیفی درآمدیم و خدا را شکر متوجه شدیم که فرزندم در اسارت صدام است و خوشبختانه بوسیله نامه ارتباط هم داشتیم و به این دلخوش بودم که یه روزی جنگ تمام میشود و علی به اتفاق سایر اسرا تبادل میشود و برمیگردد پیشم. انتظار ما به پایان رسید. بعد از توافق و صلح ایران و عراق خودم با گوش خودم از رادیو در میان اسامی اسرایی که قرار بود تبادل شوند اسم علی را با ذکر شماره کارت صلیب شنیدم و آنوقت بود که تدارک دیدیم که به استقبال جگرگوشه ام برویم . من و مادرش دیگر از خوشحالی تو پوست خودمان نبودیم و روز و شب خدای را سپاسگزار بودیم. ولی در منتهای ناباوری هرچه انتظار کشیدیم نورچشمم نیامد که نیامد.”

بالاخره تمام اسیران رجوی از جمله علی قلیزاده در چشم اندازی نه چندان دور از نکبت رجوی رها وبه دیار وخانواده خود بازخواهند گشت واین حکم لایتغیر تاریخ و کائنات است .

پوراحمد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا