نامه ای از یک دوست به محمد مهدی ثابت رستمی

سلام دوست عزیز

من محمدرضا اسکاردی هستم. امیدوارم که در همه حال خوب و خوش بوده باشی . غرض از نوشتن این چند خط بازگو کردن خاطراتم در زمانیست که تازه به ایران آمده بودم و ملاقاتی با خانواده ات داشتم. من حدود 10 سال پیش بعد از جدایی از فرقه رجوی به ایران آمدم و اکنون در ایران زندگی می کنم و تشکیل خانواده داده ام و زندگی در شرایط متوسطی را دارم و از زندگی ام راضی هستم. آن روزهایی که تازه به ایران آمده بودم برادرها و خواهرهایت به دیدارم آمدند و من هم خاطراتی را که از شما داشتم برایشان تعریف کردم. خبر سلامتی تو را به خانواده ات دادم و خاطرشان را جمع کردم که تو صحیح و سالم هستی. آنها به من گفتند پدر و مادرت خیلی دل نگران هستند و از من خواستند که از پدر و مادرت دیداری داشته باشم. من قبول کردم و به آنها قول دادم در اسرع وقت به خدمت پدر و مادرتان می رسم.

روزی نزد پدر و مادرت رفتم و بعد از معرفی و احوالپرسی، خاطرات خودم با تو را برایشان تعریف کردم. آن چنان مجذوب صحبتهایم شده بودند که انگار تو را ملاقات کرده باشند. سپس پدرت مرا بغل کرد و بوسید و گفت احساس می کنم شما بوی محمد مهدی را می دهی. از دیداری که با من داشت خیلی خوشحال شده بود و همواره آرزو می کرد روزی بتواند شما را ببیند. مادرت هم خیلی دل نگرانت بود و دعا می کرد همواره سالم باشی و شما را بار دیگر در آغوش بگیرد .تنها آرزوی مادر پیرت این بود که تو را ببیند یا حداقل با تو ارتباط تلفنی برقرار کند. بسیار از من تشکر کرد. مخصوصاٌ با خاطراتی که از شما برایشان تعریف کردم روحیه تازه ای گرفته بود. مادرت از من سئوال کرد آیا محمد مهدی من هم روزی می آید؟ من در جواب به او دلگرمی دادم.

محمد مهدی عزیز چرا خودت را در اشرف آلبانی حبس کردی؟ حداقل به فکر پدر و مادر پیرت باش که چشم انتظار تو هستند. بندگان خدا روزشماری می کنند تا شما را ملاقات کنند، لااقل یک تماس تلفنی با آنها برقرار کن تا صدایت را بشنوند و جان دیگری بگیرند.

محمد مهدی ثابت رستمی، گرچه منطق فرقه رجوی ضد خانواده است و همه خانواده ها را نیروی اطلاعاتی می بیند حتی پدر و مادر پیر تو را! اما آنچه که سازمان به خورد شما می دهد دروغ محض است، مگر می شود همه مردم و همه خانواده ها اطلاعاتی باشند؟ عقل خودت را قاضی کن، این از عجایب روزگار است. آیا پدر و مادر پیر تو می توانند اطلاعاتی باشند؟! حسین برادرت هر هفته یکبار با من تماس می گیرد و سئوال می کند آیا خبری از محمد مهدی شد؟ منتظر خبری است که بشنود تو آزاد شده باشی. آنها همواره منتظر هستند تا یک روزی خبری خوش از جانب شما بشنوند. تمام خانواده تو همین حس و حال را دارند.

رستم کلا شما آن رستم کلای قدیم نیست خیلی پیشرفت کرده و برای خودش شهری شده است. خانواده تو هم خوشبختانه زندگی خوبی دارند و برای شما هم خیلی چیزها را مهیا کردند. متاسفانه از روزی که من از سازمان جدا شدم تا الان 10 سال گذشته اما خانواده شما مایوس نشده و بسیار فعال هستند و تلاش می کنند تا بار دیگر شما را ببینند یا این که حداقل ارتباط تلفنی با شما بر قرار کنند.

محمد مهدی باور کن سازمان هر حرفی راجع به خانواده به شما یا راجع به مسائل اجتماعی ایران می گوید دروغی بیش نیست. هدف سازمان نا امید کردن شماست. هدف سازمان قطع ارتباط شما با خانواده است. اگر روزی اعضای سازمان با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند همه آن دروغ ها برملا می شود و چشم شما به دنیای جدید باز می شود در این صورت دیگر کسی در داخل تشکیلات باقی نمی ماند به همین دلیل است که رهبری سازمان نمی خواهد اعضای سازمان با خانواده ها ارتباط برقرار کنند. رهبری سازمان نمی خواهد افراد با دنیای بیرون وصل شوند، نه تلفن در دسترستان قرار می دهد و نه به اینترنت وصل هستید. در حالیکه در ایران کودک 5 و 6 ساله با اینترنت کار می کند. ما در عصری زندگی می کنیم به نام عصر ارتباطات و دیگر مرز فیزیکی موضوعیت ندارد. من با همه دوستانم به صورت تصویری در اقصی نقاط دنیا در ارتباطم الا با دوستان داخل تشکیلات متاسفانه که در محدودیت قرار دارند و با دنیای بیرون قطع هستند. آری رجوی از این می ترسد که اگر روزی شما مانند بقیه از امکان ارتباط بر قرار شوید تشکیلاتش از هم بپاشد.

محمد مهدی ثابت رستمی در آستانه سال جدید کمی تامل کن، حداقل یک تماس با خانواده ات بر قرار کن تا پدر و مادر پیرت خوشحال شوند آنها منتظر تماس شما هستند . به امید آزادی همه دوستان.

خدانگهدارت
محمدرضا گلی اسکاردی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا