در سازمان مجاهدین خلق خانواده داشتن جرم است

خانواده چه بود و بکجا رسید!؟

لازم میدانم درباره خانواده و چگونگی وضعیت خانوادگی خود توضیح مختصری به عرض دوستان عزیزم برسانم.
پدر خدا بیامرزم مثل همه پدران دیگر، انسانی زحمت کش، سخت کوش و پرداخت گر یک جانبه، دلسوز خانواده، با محبت بیکران به فرزندان خود و…. بود . هر چقدر در وصف انسانیت او بگویم و بنویسم کم است. نه قلم تاب نوشتن دارد و نه زبان از عهده بیان صفات نیک این انسان پر از ارزش های انسانی بر می آید. فقط تصور کنید کوهی استوار در برابر سختی ها و دریایی از مهر و محبت برای خانواده بود. افسوس که درکش نکردم و به خاطر انتخابی نادرست ترکش کردم . روح پر فتوحش قرین رحمت الهی. یاد و نامش تا ابد جاویدان .

مادرم نمونه پاکی و تلاش، عاشق واقعی به خانواده و فرزندانش بود. مادر نگو یک پارچه عشق ورزیدن بگو. مادرم خود عشق بود. عاشق زندگی و مروج انسانیت. هیچ کسی در فامیل نبود از مهر و محبت این انسان والا بی بهره بوده باشد. در هیچ مراسم جشن و عروسی نبود که مردم دست پخت او که فقط به خاطر مسایل انسانی بود را نخورده باشند و حتی مراسم ترحیم …

از دوخت و دوز لباس تا درست کردن نمد و یا حتی دوختن لحاف، همه و همه را رایگان و فقط برای رضای خدا انجام می داد. بین اهالی محل کمتر کسی بود در خانه اش نمد کار دست مادرم نباشد…. اگر بحث پول در آوردن از این دست رنج ها بود، بی شک مادرم سرمایه دار بود اما بالاترین سرمایه ای که از خود بر جای گذاشت تسخیر قلب مردم با اعمال نیک خود بود. افسوس که زمانی این ها را می نویسم که مادرم را از دست داده ام. روحش شاد. جایگاهش بهشت برین خداست . شک ندارم.

خیلی از دوستان به خاطر پست هایی که در اینستاگرام یا کاور فیس بوکم گذاشتم، میپرسند مگر سازمان مجاهدین رسما بیانیه نداده مشکلی ندارد!

موضع سوال کنندگان را نمیدانم اما سوال بسیار جالب و نطق عجیبی است!! به همین خاطر درباره خانواده خودم می نویسم و اتفاقاتی که در طی دوران حبسم در کمپ اشرف افتاد را بیان میکنم. تلاش میکنم حقیقت آن چه اتفاق افتاده را بیان کنم.
گرچه هیچ شکی ندارم نوشتن این مطالب برایم هزینه سنگین در برخواهد داشت اما برای بیان حقیقت قیمت آن را میپردازم چرا که تنها واقعیت آنچه بود را بیان خواهم کرد .

مادر حمید محمد آتابای
مادر حمید محمد آتابای

تماس سه دقیقه ای با خانواده

اولین بار مهرماه سال ۱۳۶۷ یک سال پس از اسارتم به دست سازمان مجاهدین خلق پس از دهها بار خواهش کردن موفق شدم با خانواده ام تماس بگیرم. تنها برای سه دقیقه . وقتی خواهر نازنینم گریه کرد، من هم بغض کردم. تماس را قطع کردند و گفتند از سمت مقابل قطع شده ! تنها سوال خواهرم این بود حمید کی میای خونه؟! آیا این پرسیدن این سوال جرم بود؟!
به دلیل این که سازمان برایش ماندن ولو یک نفر اهمیت حیاتی و استراتژیک داشت حاضر نبود در این خصوص بین ما نکته ای رد و بدل شود. فیا عجبا! سازمانی که اسمش را از خلق یعنی مردم ایران گرفته، حالا اجازه نمی داد و نمی خواست حال و احوال پرسی دو تن ازهمان خلق را بشنود که مبادا مردم در اسارت دستش تنهایش بگذارند.

نامه خانواده یا وزارت اطلاعات

این گذشت تا سال ۱۳۶۸ که نامه ای به نام خانواده ام دریافت کردم فضلی صدایم کرد و گفت نامه توسط وزارت اطلاعات باز شده و دستکاری شده !
تنها حرفی که زدم این بود که اگر وزارت اطلاعات نامه را باز کرده چگونه درب پاکت نامه بی هیچ عیب و نقصی کامل بود و تمبر روی درب نامه سالم !!؟ فضلی برگشت گفت تو نمی‌دانی این چیزها حالیت نمیشود. جل الخالق از بس در دروغگویی تبحر خاص دارند که هرکسی غیر از آنها نظری داشته باشد تو گویی نادان است. اما زهی خیال باطل.

نکته دیگر این بود که او ، واو به واو نامه را می‌دانست!
حال سوال اینجا بود که پدر خدا بیامرزم دعای خیر کرده بود و التماس دعا گفته بود. پس از آن هم گفته بود پسرم کسی را که دوست داری تنها نگذار. هر مشکل و کم و کسری در زندگی داریم جای خود اما او دوستت دارد تلاش کن برگردی به زندگی.
کجای این حرف ایراد بزرگی شده بود که فضلی گند گاو چاله دهان بگوید مزدور … خود وطن فروشش یادش رفته بود پاچه ور مالیده صدام بود …

و آیا پدری که نان و آب داده و بزرگ کرده بود حق نداشت به فرزندش راه و رسم زندگی یاد بدهد، آیا حق نداشت کسی را که دوست داشتم و پس از اسارتم حتی به خانه پدری من رفته یاد آوری نکند چشم انتظاری دارم !؟

در منطق بی منطق سازمان مجاهدین ، هیچکسی حق ندارد حتی در ذهنش به خانواده فکر کند. اگر نامه ای یا یادداشتی یا حتی خبر فوتی می‌رسید باید پاسخگو می بودی که چه شد و این خبر خانوادگی چه تاثیری روی تو داشت! عجب . بجای دلداری دادن و بجای اینکه انسان را به زندگی امیدوار کنند..

در سازمان مجاهدین خلق بزرگترین گناه تو داشتن خانواده است. به راحتی در اذهان این را پی ریزی میکنند که خانواده دشمن مبارزه است. خانواده همدست وزارت اطلاعات است !! …. عجبا. چرا وقتی سران سازمان در اعیاد و مراسم های ملی ایرانی دختر پسرهای خودشان را گرفته بغل و بوس وماچ میکنند خانواده ، ضد مبارزه نیست..

ادامه دارد…

حمید محمد آتابای

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا