شکست سیاست های رجوی در ماه خرداد – قسمت اول

ماه خرداد برای ما اعضای جدا شده یادآور خاطراتی دردآور است که همهنشان از قدرت طلبی رجوی دارند. این خاطرات به ما نشان می دهند که رجوی سرکرده فرقه مجاهدین خلق تا کجا در منجلاب خیانت و وطن فروشی فرو رفت و به همه نشان داد با سیاست هایی که در پیش گرفت عملا راهی جز شکست برای خود باقی نگذاشت.

اتفاقاتی که در ماه خرداد در رابطه با سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته را مورد بررسی قرار می دهیم تا مشخص گردد سیاست و عملکرد رجوی چیزی جز شکست به همراه نداشته است.

رفتن رجوی از فرانسه به عراق در تاریخ 17 خرداد سال 65

رجوی در هفتم مرداد سال 1360 به فرانسه گریخت و نیروهای خود را در ایران تنها گذاشت و آن فرار را پرواز بزرگ نامید و در فرانسه سکنی گزید تا اینکه با هماهنگی دولت عراق که در آن زمان در حال جنگ با ایران بود در 17 خرداد سال 65 به عراق رفت و به محض ورود به دیدار دشمن مردم ایران یعنی صدام رفت تا نشان دهد در کنار دشمن مردم ایران قرار دارد. این اقدام رجوی در نهایت چیزی جز شکست برایش نداشت و در نهایت شاهد بودیم در اوج خفت و خاری عراق را ترک کرد. این اقدام رجوی برای همه سئوال برانگیز بود که وقتی صدام در حال جنگ با ایران است چگونه می توان در کنار صدام قرار گرفت و به کشتار سربازان ایرانی پرداخت؟ همه گروههای مختلف به وی انتقاد کردند ولی از آنجایی که رجوی هیچ وقت حاضر به قبول انتقاد از خود نیست این اقدام را پیروزی خود می دانست. او در موقع رفتن به عراق در پیام تودیع خود عنوان داشت می روم تا برافروزم آتش بر کوهستانها! از دیدگاه مردم ایران این کار رجوی یعنی خیانت و برای کسی قابل هضم نبود که چگونه در زمان جنگ او در کنار دشمن قرار گرفته و به کشتن سربازان ایران اقدام کند.

مسعود رجوی در اوج فردیت و قدرت طلبی ، خام خیالانه فکر می کرد می تواند از شکاف جنگ عراق علیه ایران استفاده نماید و با این تحلیل ابلهانه در کنار صدام قرار گرفت و تا جایی پیش رفت که صدام را دوست خوب خود معرفی کرد و حتی در نشست های درونی صدام را بعنوان فردی ضد امپریالیست معرفی می کرد .

ابتدا این کار برای سازمان سودهای فراوانی داشت و توانست همه نیروهای خود را در عراق جمع کند و از تجهیزات نظامی و امکانات دیگر عراق استفاده کند و خودش را به عنوان یک آلترناتیو که دارای ارتش نظامی است به دیگران بقبولاند اما چیزی که در این میان گم شده بود تحلیل غلط رجوی از ادامه جنگ بود او فکر می کرد که جنگ برای مدت طولانی ادامه خواهد داشت و از شکاف جنگ استفاده خواهد برد اما در تابستان سال 67 تمام تحلیل های رجوی از بین رفت. یعنی دو طرف قبول کردند به جنگ پایان دهند و این مسئله باعث شد تمام شکافهایی که رجوی می توانست خودش را در آن پنهان کند و نیروهایش را فریب دهد بسته شود و حالا باید تصمیم می گرفت که یا عراق را ترک کند و یا در عراق بماند و شاهد اتفاقات جدید باشد .

رجوی راه خطرناک تری را انتخاب نمود و آن هم حمله به نیروهای ایران با هماهنگی دولت عراق بود. عملیات فروغ جاویدان! او فکر می کرد شاید با حمله به ایران به پیروزی برسد اما چیزی که از تحلیلها و تاکتیک های او در توجیه عملیات شاهد بودیم از ابتدا هم این عملیات به شکست می انجامید. رجوی فکر می کرد انجام این عملیات یعنی ادامه حیات سیاسی او در عراق و عنوان نمود که عملیات فروغ جاویدان بیمه نامه سیاسی ما در عراق خواهد بود .

رجوی با آمدن به عراق عملا خود و سازمانش را از بین برد و همه گروه های مختلف به او انتقاد کردند ولی رجوی حاضر به این کار نشد چون می دانست با فضای اختناقی که در درون مناسبات ایجاد کرده است اگر پای اعضا به اروپا باز شود دیگر کسی برایش باقی نمی ماند .

اوج دریدگی و پررویی رجوی در این بود که عنوان داشت اگر در این عملیات حتی شکست هم بخوریم حکومت ایران عید سال 68 را نخواهد دید و مردم ایران دست به شورش می زنند که اکنون با گذشت بیش از سه دهه هنوز خبری از وعده داده شده رجوی نیست. یعنی برافروختن آتش در کوهستانها که رجوی وعده آنرا داده بود در نهایت دامن خودش و سازمانش را گرفت و بعد هم شاهد اخراج آنها از عراق بودیم .

البته در مورد اخراج سازمان از عراق باز با دریدگی مریم رجوی مدعی پیروزی بود چون شکست در قاموس رجوی ها معنایی ندارد و همیشه نوک پیکان شان رو به پیروزی است. وقتی سازمانی روی شکست هایش سرپوش بگذارد و نتواند آنرا تحلیل کند لاجرم رو به نابودی می رود. چون پیروزی از درس گرفتن از شکست ها بدست می آید ولی رجوی از همان ابتدا هرگز حاضر به قبول شکست نبود. چون می دانست اگر ذره ای قبول کند که در تاکیتک اتخاذ شده دچار شکست شده همه چیز از بین می رفت .

می توان نتیجه گرفت رفتن رجوی به عراق یعنی شکست استراتژی او و در نهایت نشان داد که وی هرگز به فکر مردم نبوده و فقط به دنبال خودخواهی و طلب قدرت است و مهم نیست که از چه طریق به این قدرت برسد و حاضر است با دشمنان مردم ایران همکاری کند .

اکنون فرقه رجوی با وجود اینکه هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای ایران است باز نعره ارتش پوشالی خودش را سر می دهد و فکر می کند ارتشی که از تعدادی پیر و پاتال تشکیل شده می تواند در رسیدن به قدرت او را کمک کند.

ادامه دارد…

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا