گفتگوی شبکه پارس با فرزند خانم الهه

الهه پرندوشنام شبکه: پارس

گفت و گو با فرید فرزند الهه خواننده لس آنجلسی

بهراد: حال شما خوب است؟

فرید: متشکرم.

بهراد:حال خود شما و خانواده چطور است، خوبید؟

فرید:می دانیم غم بزرگی است مراحل را همه باید طی کنند تجربه که نداریم، ولی زمان همه چیز را درست می کند.

بهراد:خانم الهه به ایران که تشریف بردند، دلیلش چه بود، به چه دلیل رفتند، چه کار کنند؟

فرید:فکر کنم آرزوی هر کس که خارج از ایران است آمدن به وطن است،مادر من هم استثنا نبود.

بهراد:می دانستند حالشان خراب می شود؟

فرید::نه. اصلاً.

بهراد: شما خودتان نمی دانستید، چنین اتفاقی می افتد؟

فرید:به هیچ وجه،ما فکر می کردیم شاید به وطنش برگردد حالش بهتر هم شود، ولی متأسفانه اتفاقات ناگواری افتاد که منجر به این ضایعه شد.

بهراد: من می خواستم با ایشان صحبت کنم به من گفتند بگذار برگردم انگلیس، یعنی این داستان که رفتند ایران فوت کردند فکر نمی کنم برنامه شان این بود، بیماری شان چه بود، چه شد؟ این داستان یک ماه اخیر به بیمارستان و آمبولانس این ها را خیلی کوتاه برای ما توضیح بدهید؟

فرید:یکی یکی بپرسید.

بهزاد: داستان آمبولانس چه بود؟

مادر من از سال 98 حدود سه ماه و نیم بعد از ورودشان به آن گروهک ها همه واقف هستند به خاطر اجرای برنامه قراردادی قلابی و با لباس مبدل آمدند قراردادی با مادر من بستند و ایشان را وارد مسایلی سیاسی کردند که اصلاً مایل نبودند. مسأله آن قدر گران برای ایشان تمام شد که من صد در صد یقین دارم بیماری ایشان از این جا شروع شد. پنج ماه بعد از این قرارداد، مادر من مبتلا به سرطان سینه شد، آن موقع معالجه شدند عملی انجام دادند تا پنج سال بیماری پیشرفتی نداشت. حدود سه سال پیش به استخوان خیلی ضعیف بود و زندگی عادی داشتند آخر سری ها یک کمی متوجه شدم وزنش خیلی کم شده، مسأله آمدنش به ایران ربطی به بیماری اش نداشت.

از روز اول که از ایران خارج شدند، قصد ملاقاتی داشتند با دختر و پسرانشان و می خواستند کار آن ها را درست کنند و برگردند. اتفاقاتی افتاد که منجر به ماندن شد که الان جای بحث ندارد خانوادگی است.

بهراد: چرا به مجاهدین پیوستند و چرا تصمیم گرفتند از آن ها جدا شوند و تو این برنامه از مردم ایران معذرت خواستند و گفتند دیگر من جزو مجاهدین نیستم؟

فرید: مادر من به مجاهدین پیوست. این ها به صورت گروهی از دانشجویان غرب اروپا آمدند و یک قراردادی برای اجرای 20 برنامه در اروپا و امریکا و کانادا با مادر من بستند. مجاهدین خلق به عنوان یک تشکل ضد ایرانی اساساً پایگاهی در ایران نداشته و رفتن آنها به سمت هنرمندان به منظور ورود به مردم از این هنرمندان بوده و به نحوی این ها را گول زدند.

قراردادهای قلابی و سنگین بستند تا خودشان را از این طریق به مردم نزدیک کنند. از اعتبار هنرمندان سوء استفاده کردند. تقریباً مثل یک فرقه و به صورت یک گروه سیاسی نمی شناسم، و مادر بعد از ورود به این ها متوجه شد و برایش خیلی گران تمام شد، حتی در آن لحظه سعی کرد اعلام کند با خیلی کانال ها تماس گرفت که متأسفانه کسی به حرف ایشان گوش نکرد و خیلی زود متوجه شد که این ها علاقه ای به هنر مادر من و هنرمندان دیگر ندارد. فقط برای منافع خودشان است.

بهراد:وقتی بر می گشتید به ایران، اذیت شدید از طرف دولت؟

خیلی طبیعی است هم خود من و هم مامان زمانی که می خواستیم به ایران برویم،دلهره داشتیم و تصمیم گرفتیم یک روز برویم. خوب صحبت شد که برویم حرفمان را بزنیم، یا می گویند می توانید بروید یا می گویند نمی توانید که خوشبختانه رفتیم و با خوشرویی تمام از ایشان استقبال شد و دلگرمی خیلی بالایی مادر گرفت و پاسپورت و شناسنامه و کارت ملی را آن جا درست کردند و شش ماه طول کشید مدارک حاضر شود و دلهره بازداشت که سفارت راه را باز کرده که تو ایران اذیتش کنند تا این که رفت ایران به جرأت بگویم این نیست که مادر من را نشناختند،مادر من کاملاً شناخته شد، هنگام ورودش به ایران فکر می کنم پنج تا ده دقیقه بیشتر آن جا معطل نشدیم هیچ گونه سئوالی نشد و مزاحمتی ایجاد نشد و راحت وارد شدیم و شوکه شد.

بهراد:به من گفت، فقط پاسپورت را مهر زدند و شما تشریف بردید؟

فرید: فکر می کنم ایران متعلق به همه هنرمندان است و آن هایی که آمدن به ایران را مرز سرخ می دانند ِ یقیناً فرقه گرا و درونگرا و مرتجع هستند.

بهراد:این یک ماه اخیر که تو بیمارستان بودند از خاطرات خوبتان بگویید، چه می گفتند؟

فرید: یاد بسیاری از جوانان هنرمند بود که در خانه باز بود و آ ن قدر خوشحال بود می گفت،انگار اصلاً از ایران خارج نشدم زمستان تهران را خیلی دوست داشت و امسال برف عجیبی هم آمد در این مدت دوستان هنرمند بسیاری آمدند،کسانی که قبل از این که بروند رابطه ی آن چنانی نداشتند، هر روز ما تعداد زیادی تلفن داشتیم، پای راستش به خاطر بیماری که داشت استخوان رانش ترک خورد و شکست، از آن جا دیگر سیر نزولی شروع شد و بیماری پیشرفت قابل ملاحظه ای در این یکی دو ماه کرد.

بهراد:از شایعات بپرسم، آیا آمبولانس چهار، پنج بیمارستان رفتید قبول نکردند؟

فرید: کاملاً درسته، ما به خاطر تجربه ای که نداشتیم زمانی رسید که مادر حالش رو به وخامت گذاشته بود،تصمیم گرفتیم ببریم بیمارستان آن جا قانون طوری است که برای بیمارستان باید پذیرش بگیری و ما این ها را نمی دانستیم اولین بیمارستان جا نداشتند و حدود هشت، نه ساعت که تقریباً تو کما رفته بود ما از این بیمارستان به آن بیمارستان و روی خصوصیت اخلاقی که از او داشتیم، اگر جایی معرفی کردیم الهه است، مطمئناً راه می دادند، ولی ما این کار را نکردیم ولی در نهایت که دیدیم اوضاع خطرناک است به بیمارستان پارسیان از طریق دکتری آشنا زنگ زدیم و معرفی کردیم و در آن موقع نهایت محبت را کردند و یک ضرب رفت تو ICU و یک ماه تو ICU بود و دوباره تو بخش آمدند، ولی نتوانستند بیشتر از 24 ساعت دوام بیاورند و درست روز ولادت حضرت علی از کما درآمدند.

بهراد: شایعاتی بود در مورد تدفین آیا این شایعات که جا دادند،ندادند تا چه حدی صحت دارد؟

ما یک مقدار روزهای اول برایمان مشکل بود این شایعات، ولی بعد عادت کردیم در تمام مدت هوشیار بود می گفتیم فلان کانال امروز ما را کشت، می خندید البته از کسانی گله داشت.

بهراد: چند نفر تو ختم آمدند؟

فرید: واقعاً از این همه محبت زبانم قاصر است [ نامفهوم] کمال تشکر از تمام مسئولینی که یعنی بدون کمک مسئولین شاید همین الان مادر من تو بیمارستان بود. قانون هایی آن جا بود که وارد نبودیم، نزدیک ترین جایی که به فکرمان آمد لواسانات بود چندین آرامگاه را دیدیم موافقت نشد.می گفتند بومی نیستند یکسری فهمیدند هنرمند است، گفتم نمی خواهیم چون ممکن است باعث دردسر شود که مجبور شدیم از مقامات کمک بگیریم، ظرف یک ساعت جایی را که می خواستیم برای ما تهیه کردند و مادر به آرزویش رسید و جا دارد که از صمیم قلب تشکر کنم. مراسم تدفینش طبق وصیت خودش می خواست مختصر و آرام باشد حدود 200 نفر بودند ف 120 نفر هنرمندان و پیشکسوتان بودند و بقیه مردم بودند که مادر را دوست داشتند.

در مورد مسجد هم شایعاتی شده بود که الهه در غربت مرد و متأسفیم که در غربت است و اجازه نمی دهند مراسم برگزار شود که این بسیار جای گله دارد، اگر این آقا هنوز متوجه نشده کشورش کجاست، باید یک مقدار تأمل کنند، چهار، پنج مسجد را کاندید کردیم و هر کدام یک اشکال کوچک داشتند، بالاخره موفق شدیم در مسجد نور بین 1:30 تا 3 بعد از ظهر روز جمعه مراسمی در میدان فاطمی گرفتیم، کلی از ورزشکاران آمدند که من تشکر می کنم از سران وزارتخانه ها هم آمده بودند، منت گذاشته بودند سر ما و خیلی خوب انجام شد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا