اعلام جدایی رسمی بیجار رحیمی از سازمان مجاهدین خلق

اینجانب بیجار رحیمی از استان سیستان و بلوچستان شهرستان ایرانشهر متولد 1340 ابتدا با یک بلوچ آشنا شدم که وی وعده داد تا من را با کمترین هزینه برای شغل پردرآمد به اروپا ببرد.

من به او اعتماد کرده و پیشنهادش را قبول نمودم و از طریق مرز پیشین به کراچی رفتم و در یک هتل چند روزی سکونت داشتم. درآنجا یک خانم تلفنی با من تماس گرفت و گفت که ابتدا به عراق می روم و بعد از مدتی به یکی از کشورهای اروپایی فرستاده می شوم.

برای من یک پاسپورت جعلی درست کردند و از طریق مرز هوایی وارد عراق شدم. در فرودگاه بغداد دو لباس شخصی پیش من آمدند و گفتند که ایرانی هستند و من بهمراه آنها رفتم. وقتی به محل رسیدیم و از خودرو پیاده شدم دیدم همه نفرات لباس فرم نظامی به تن دارند!!!

پرسیدم اینجا کجاست؟ در جواب به من گفتند که آن محل اسمش قرارگاه اشرف است و مقر سازمان مجاهدین خلق در عراق می باشد.

پرسیدم که آیا از این طریق به اروپا منتقل میشوم؟ در جواب گفتند که فعلا مدتی باید در آنجا بمانم تا به من زمان و نحوه رفتن را اطلاع بدهند.

من مدتی در محلی در قرارگاه اشرف که بعدا فهمیدم نامش بخش ورودی سازمان است مستقر شدم. بعد به من لباس فرم نظامی دادند. در بخش ورودی سازمان دیدم که نفرات دیگری هم مثل من و با همین وعده اعزام به اروپا برای شغل پردرآمد آورده شده بودند.

در بخش ورودی سازمان بودم که حمله آمریکا به عراق شروع شد. به من و دیگر نفرات در بخش ورودی گفتند که چون جنگ شروع شده باید قرارگاه اشرف را برای پراکندگی ترک کنیم.

ما را همراه با بقیه نفراتی که عضو سازمان بودند به خارج از قرارگاه اشرف منتقل کردند. بعد از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف، مجاهدین خلق را متمرکز کرده و خلع سلاح نمودند و ما در اشرف ماندگار شدیم.

من همچنان موضوع رفتن به اروپا را پیگیری می کردم. بعد از مدتی به من گفتند که چون پلیس فرانسه به محل سکونت مجاهدین خلق در پاریس حمله کرده و تعدادی از جمله مریم رجوی را بازداشت نموده است رفتن من به اروپا مقدور نیست و منتفی است.

در این موقع من و تعداد زیادی از نفرات بلوچ که با این ترفند به سازمان آورده شده بودیم، اعتراض کردیم که هیچ جواب قانع کننده ای به ما ندادند. در نتیجه از آنجایی که کشور عراق ناامن بود مجبور شدیم در قرارگاه اشرف بمانیم.

در این مدت سازمان با بحث های روزانه ایدئولوژیکی، تشکیلاتی و سیاسی و نشست های طولانی کنترل ذهن تلاش می کرد تا ما را جذب نماید و با بکار گیری ترفندهای مغزشویی به صورت مستمر، بیست و یک سال ناخواسته در تشکیلات ماندم.

در این مدت خیلی مایل بودم تا با خانواده ام تماس بگیرم ولی سازمان چنین اجازه ای نمی داد و مسعود و مریم رجوی با نشستهای انقلاب ایدئولوژیک به نوعی تنفر و انزجار از خانواده را تبلیغ میکردند. آنان به صراحت می گفتند که دشمن اصلی یک مجاهد خلق خانواده اش است که راه زن و زندگی را برایش هموار کرده و مانع مبارزه او میشود.

به خانواده هایی که برای دیدار عزیزانشان به قرارگاه اشرف میامدند ناسزا گفته و آنها را الدنگ خطاب میکردند. لازم به ذکر است که متوجه شدم برادر کوچکترم برای دیدار با من به مقابل قرارگاه اشرف آمده بود اما سازمان هیچ وقت به من اطلاع نداد. این موضوع را بعد از جدایی ام از سازمان و در ارتباط با خانواده بعد از سالها فهمیدم.

بعد از اینکه به کشور آلبانی منتقل شدیم همچنان سازمان مجاهدین خلق مانع تماس من با خانواده شد و فشارها روز به روز بیشتر گردید. مغزشویی روزانه با عنوان نشستهای انقلاب ایدئولوژیک و گزارش خوانی و نشست های عملیات جاری و غسل و سرکوب روانی همچنان با شدت ادامه داشت.

من که از تکرار مکررات اراجیف علیه خانواده که آرزوی دیدارشان را داشتم خسته شده بودم و برای خلاصی از این فشارهای روانی و رسیدن به این آرزو که حداقل یک بار با خانواده ام تماس بگیرم اقدام به فرار کردم.

اکنون که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده و به آسیلا پیوسته ام و به خانواده ام وصل شده ام، احساس رهایی می کنم و از این بابت بی نهایت خوشنود هستم.
مانع جدی من برای فرار از سازمان این بود که مدام در داخل تشکیلات علیه انجمن نجات و آسیلا جوسازی می کردند. می گفتند که اگر پایتان را از مقر سازمان در آلبانی بیرون بگذارید گرفتار آسیلا می شوید و پلیس شما را دستگیر می کند که نهایتا سر از زندان در می آورید و مورد بدرفتاری قرار می گیرید. فرار من واقعا دویدن به سمت تاریکی بود چون دیگر شرایط برده داری داخل سازمان قابل تحمل نبود.

من خود را به پلیس در تیرانا معرفی کردم که باید اذعان کنم در ابتدا ترس و واهمه زیادی داشتم. در اینجا لازم است از مقامات پلیس کمال تشکر را به عمل آورم که به من اطمینان خاطر دادند که در آسیلا تحت حمایت انجمن نجات و مهندس ابراهیم خدابنده در امنیت خواهم بود و آنچه در داخل تشکیلات علیه آسیلا گفته می شود کاملا دروغ و برای ترساندن افراد است.

من در اولین فرصت با خانواده ام در ایران ارتباط گرفتم و متوجه شدم که جای درستی آمده ام و در آسیلا در امنیت و تحت حمایت خواهم بود. از اعضای گرفتار در اردوگاه سازمان مجاهدین خلق که خواهان جدایی و خروج هستند و می دانم تعدادشان زیاد است درخواست می کنم که فریب جوسازی ها و شانتاژ مسئولین سازمان را نخورند و خود را از آن جهنم نجات دهند و به پلیس مراجعه کنند و تحت حمایت انجمن های خانواده ها قرار گیرند.

بیجار رحیمی
9 مرداد ماه 1402

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا