آقای رجوی خودت یک بار جمع بندی کن تا ببینی کجای کاری

رجوی همیشه در نشست هایی که اجرا میکند به اعضای سازمان میگوید که برای انجام هر کاری اول آنرا جمعی کنید و بعد سیاسی کنید! منظورش این است که آثار و عواقب کاری که انجام میدهید را نگاه کنید که آیا به نفع سازمان و جنبش و تشکیلات است ( یعنی به نفع رهبری سازمان است ؟ ) یا نه به نفع گروه ها و رقیب هایی است که با این سازمان سرشاخ می باشند ؟

با این پیش فرض نگاهی به تصمیم گیریهای مسعود رجوی بیاندازیم ببینیم آیا به نفع جمع بوده و همچنین سیاسی بکنیم و ببینیم که آیا به نفع مردم ایران بوده یا نه !
تا حالا برایتان این سوال پیش آمده که چرا یک گروه و تشکیلات که قدمت مبارزه قابل توجهی دارد به انحراف کشیده می شود و استراتژی اش را بخاطر مطامع رهبری خود کامه اش به هدر می دهد؟!

یک نگاه به گذشته بیاندازیم، انقلاب ضد سلطنتی ایران فراگیر بود و خیلی جریانات و گروه ها بودند که یا در مشارکت و یا بصورت انفرادی مبارزاتی را علیه حکومت شاه داشتند که نتیجه همه آنها شد سرنگونی نظام شاهنشاهی و سر کار آمدن یک جمهوری مبتنی بر آرای اکثریت مردم .

ما در اثناء سالهای بعد از انقلاب شاهد بودیم که هر جریان و گروه و سازمانی که خودش را با آرمان های انقلاب منطبق نکرد طولی نکشید که حذف شد و به کناری رفت و یا در بهترین حالت دچار انشعاب و تفرقه در میان اعضایش شد و اکنون تعداد اعضای آنان شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. در میان این گروه ها برجسته ترین شان سازمان حزب توده، سازمان چریک های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق و برخی دیگر از گروه های نو پا بودند. بجز سازمان مجاهدین خلق همگی آنها مضمحل شدند. سازمان مجاهدین خلق هم اگر تا الان نسبتاً دوام آورده دلایل متعددی داشته است که مهمترین آن ساختار فرقه ای اش می باشد. مجاهدین خلق از همان ابتدای پیروزی انقلاب به واسطه قدرت طلبی سرانش، و به واسطه استراتژی توام با خشونت آنها ، طرفداران شان در میان مردم را تا حد بسیار زیادی از دست دادند و تقریباً دچار فروپاشی شدند. رهبری این سازمان جان خودش را برداشت و فرار کرد. تعداد زیادی از نیروهایی که در ایران باقی ماندند و به دستور او دست به عملیات مسلحانه زدند در درگیری های مختلف یا کشته شدند و یا دستگیر شدند و برخی به خاطر ترور مردم عادی اعدام شدند. به این ترتیب رهبری این سازمان از همان زمان نشان داد که جز جان خودش و جز اهداف شومش، هیچ چیز و هیچ کس دیگری اهمیتی ندارد.  آنقدر بی رحمانه که حتی زن و بچه خودش را نیز در دامان حوادث ول کرد و نتیجه اش کشته شدن همسر بود، همسری که یک کودک چند ماهه داشت.

مسعود رجوی با شعارهای توخالی از اعتماد تعداد زیادی از افراد سوء استفاده کرد و آنها را در جهت مطامع غیرانسانی خود به اسارت کشاند. رجوی خود را در جایگاه رهبر مادام العمر سازمان قرار داد و مریم رجوی را به طرز مضحک و البته تاسف باری رئیس جمهور در تبعید نامید. به این ترتیب این زوج خودکامه هر روز بیشتر از دیروز با عملکردهایشان هم از مردم ایران دور شدند، هم از نیروهای شان. آنها برای این که به قدرتی که تشنه اش هستند، به دامان دشمنان ایران و مردمش پناه بردند و از هیچ نوع خدمتی سرباز نزدند.

نهایتا به این نکته می رسیم که وقتی فرد و یا گروهی از دامان پر مهر و محبت ملت و کشورش دوری کند لاجرم به ذلت افتاده و روز به روز روزگارش سیاه تر می شود.  اکنون سازمان مجاهدین خلق در کجاست ؟!
سیاست های ویرانگری که مسعود رجوی بر تشکیلاتش اعمال کرد راه سقوط و انحطاط را برای این گروه رقم زد. تعداد زیادی از اعضا در درگیرهای متعدد کشته شدند ، برخی را خودشان حذف کردند زیرا علیه مسعود رجوی افشاگری میکردند و مابقی هم که الان در خدمت اهداف جاه طلبانه مسعود و مریم هستند ، پیر و فرتوت شده اند. پس خود مسعود بر خلاف گفته هایش یعنی برخلاف جمع حرکت کرد و نتیجه اش شد تشکیلات از هم پاشیده مجاهدین خلق.

بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا