نامه سمانه نوری به پدرش حمید رضا نوری در کمپ مجاهدین خلق

پدر جان سلام

من برایت نامه می نویسم و آنقدر این کار را ادامه می دهم تا جواب مرا بدهی . من پدرم را دوست دارم . پدر جان درست است که از کودکی  بالای سر من نبودی اما من از شما دلگیر نیستم. از کسانی دلگیر هستم که شما را فریب دادند و چندین سال حسرت نبودنت را به دل من گذاشتند. دلم می خواهد یک بار هم که شده تماسی با من بگیری و صدایت را بشنوم. من دو فرزند دارم که سراغ شما را می گیرند و می گویند پدر بزرگ ما کجاست؟ کی می آید؟ نه فقط من و فرزندانم، همه خانواده ات منتظرت هستند.

نمی دانستم آمدنت اینقدر طول می کشد. اگر یادت باشد زمانی که در عراق بودی شما را در پادگان اشرف ملاقات کردم. ای کاش همان موقع دستت را می گرفتم و با خودم می آوردم. به من قول دادی که به زودی پیش من می آیی. چرا به قولت عمل نکردی ؟ من انتظار شما را می کشم و از شما درخواست می کنم خودت را از کمپ نجات بده و آرزوی دخترت را برآورده کن .

پدر جان از راه دور شما را می بوسم.

دخترت سمانه نوری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا