نامه محمدرضا درویشی به برادرش نوروز درویشی اسیر مجاهدین خلق

برادر جان نوروز عزیز ضمن سلام امیدوارم که در صحت و سلامت به سر ببری. از حدود 17 یا 18 سال پیش که آمدم اشرف در عراق و ملاقات کوتاه تحت الحفظ سازمان داشتیم، هر روز و هر ساعت منتظر عملی شدن آن جمله ای که در ملاقات گفتی هستم. آنجا قول دادی که خودت در یک فرصت مناسب می آیی.

من خودم فرقه مجاهدین را خوب می شناختم چون در فاز سیاسی آنها را شناختم و پروسه کوتاهی که با آنها بودم می دانستم آن جمله را آنها به تو دیکته کرده بودند.که مرا قانع کنی که برگردم، و از طرفی هم منظورت این بود که مجاهدین برای گرفتن حکومت که البته خودت تا بن استخوان ایمان داشتی که نمی شود، می آیند! اما خودت می دانستی هیچوقت این اتفاق نمی افتد. همانگونه که الان می بینی در دیار غربت رو به فنا شدن هستند.

برادر جان این حرفها به کنار، من و خانواده ات (همسر و پسرت) می دانیم که تو اسیر یک چیز هستی و آن تن دادن به طلاق فرقه ای در سال 1370 است.

برادرم بدان آن چرندیات مربوط به درون فرقه است و هیچ کس آنرا قبول ندارد وخودت هم می دانی. فکر نکن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتی و دیگر پل پشت سرت را با آن کار بستی، نه. آن بند از انقلاب فقط لایق مریم است و بس .

پس تو وظیفه داری به این ذهنیت پوشالی لگد بزنی و خانواده خونی و زن و فرزند و اقوام خود را انتخاب کنی.

منتظرت هستیم .

برادرت محمدرضا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا