سازمان مجاهدین خلق که در ابتدای تأسیس هدف اصلی خود را مبارزه با امپرلایسم اعلام کرده بود و افتخار او فعالیت های ضد امپریالیستی بود آنگاه که رهبریش به دست مسعود رجوی افتاد، رفته رفته به دامان امپریالیسم رفت. یعنی هدف تبدیل شد به ارباب.
فرقه رجوی، امروز در شرایطی بسیار مشمئز کننده، همچون بیمار دچار مرگ مغزی دقیقاً با زور دستگاه از زندگی مصنوعی برخوردار است.
تشکیلاتی که پس از پیروزی انقلاب 57 با قدرت گرفتن مسعود رجوی که خائن ترین فرد رده های بالای آن و عامل شناسایی، دستگیر و اعدام نفرات هسته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران در دهه 50 بود، تاکنون مسیری رقت انگیز علیه ایران بزرگ و ملت آن را طی کرده است. از سازمان مجاهدین خلق اکنون فرقه ای باقی مانده که از مزدوری ابایی ندارد. انواع خیانت ها و جنایت ها را در کارنامه دارد و اکنون با نیروهایی مسن و ناامید، کیلومترها دور از ایران و آبرویی که حتی در میان دیگر اپوزیسیون ها و حتی در میان اربابانش ندارد.
به مسعود و مریم رجوی حق می دهیم که ناچار باشند تا آخرین روز زندگی منفور و خائنانه شان دست از حماقت، خیانت، خباثت و مزدوری علیه این ملت بر ندارند و ولو به زور شبکه های اجتماعی هم شده پرچم این فرقه را به ظاهر و در نظر اعضای درون اشرف برپا نگه دارند و به یکباره اعلام عجز و سقوط نکنند چرا که پیش از محکمه ملت ایران و حضرت عزرائیل همان ارتش پیر و پاتال های اشرف 3 آن دو را به مسلخ می کشند.
مسعود و مریم رجوی، علاوه بر ترور و کشتار مردم عادی، حتی به نیروهای خودشان هم رحم نکردند. حتی به آنها که با صداقت کامل و در جهت اهدافی بشردوستانه فریب وعده ها و شعارهای دروغین این ها را خوردند و عمر و جوانی و سرمایه خود را در اختیار این ها قرار دادند. غافل از آنکه جز سودای قدرت چیز دیگری در سر رجوی ها نبوده و نیست. از خودفروشی به صدام جنایتکار در دوران جنگ تحمیلی گرفته تا جاسوسی برای صهیونیست ها در موضوع هسته ای ایران و حمایت و تشویق آمریکا به اعمال شدیدترین تحریم ها علیه ملت ایران، بخشی از کارنامه سیاه آنان است.
فرقه رجوی به طور کامل تمام شده است و همانطور که گفته شد سران فرقه رجوی منتظر و محیای فرا رسیدن روز مرگشان هستند. مرگی شاید آرام، شاید بر اثر بیماری، شاید توأم با توطئه همچون آنچه فرقه قبلاً بر سر مسئله داران آورد و شاید در نتیجه حکم دادگاه ملت ایران.