نامه ولی الله گل ریزان به فرزندش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی

فرزندم عباس سلام. نمی دانم حالت چطور است؟ امیدوارم که خوب باشی. اما من از دوری تو حالم خوب نیست. نمی دانم دوری من و تو کی تمام می شود؟! افسوس می خورم از اینکه چرا آن زمان که به عراق سفر کردم و تو را یک بار در پادگان اشرف ملاقات کردم، با خود برنگرداندم.

عباس جان چرا با من تماس نمی گیری و مرا از نگرانی در بیاوری؟! من دیگر توان کار کردن ندارم و پیر شدم. چند سال است مرا رها کرده ای و رفته ای! در نبود تو من غصه ها خوردم و سختیها کشیدم. ای کاش می توانستم یک بار دیگر شما را ملاقات کنم. نمی دانم عمری برای من باقی می ماند که باز هم شما را ملاقات کنم؟! عباس جان ماندنت در کمپ مجاهدین خلق و در یک کشور غریب هیچ سودی ندارد. هر انسانی در کنار خانواده اش و در ارتباط با آنها طعم زندگی واقعی را می چشد. من هم همین را از تو می خواهم. من منتظر آزادی ات هستم. می دانی خبر آزادی ات به من برسد من دیگر غمی ندارم.

امیدوارم هر چه زودتر تو را از نزدیک ببینم و در آغوش بگیرمت.

پدرت – ولی الله گل ریزان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا