ما انتخاب کردیم

سالهای سال ، تک تک ما جداشد ها در فرقه ای مخوف بودیم. فرقه ای که رهبران آن تمام تلاش خود را می کردند تا ما را از درون و از انسانیت تهی کنند. عشق و عاطفه ، امید و حس زندگی را در ما نابود کنند، آن جنایتکاران می خواستند محبت و سرزندگی را در ما بکشند، شبانه روز در تلاشی شیطانی بودند که ما را از موهبت های الهی محروم کنند، آنها عدم و نیستی ما را می خواستند، حتی اسمهایمان را عوض می کردند که هویت فردی ما را نابود کنند.

اما آن سنگ دلان ، آن سیه رویان، نمی دانستند که عشق و امید از بین رفتنی نیست، هرگز نفهمیدند که در درون ما طوفانی از محبت وجود دارد که آرام شدنی و زوال یافتنی نیست، آنها می خواستند ما را و افکارمان را دچار جمود و یخ زدگی بکنند تا از بین برود، اما چنین نشد، جسم های دستبند زده شده ی ما را دچار انجماد کردند و خوش خیالانه در خیالات خود رقص و شادمانی می کردند که ما را به ربات هایی بی جان تبدیل کردند، اما نمی دانستند که قلب ما زنده است ، در درون ما هویت ما و انسانیت و عشق ما زنده است، گواه این موضوع هم ، سرنوشت ما بعد از جدائی و آزادی است، همه دچار انجماد در فرقه شده بودیم ، اما به محض آزادی این یخ ها آب شد، همه همان شدیم که بودیم، حتی سن وسال ما هم تغییر نیافته بود، همه در سن ورود به فرقه منجمد شده بودیم و در بعد از آزادی ، با همان سن قبلی ، دوباره استارت خوردیم ، اما با کوله باری از تجربیات تلخ.

دو رویکرد می توانستیم داشته باشیم، خموده و افسرده بمانیم، یا انتخاب کنیم که شکست را شکست بدهیم. اغلب ما جداشدگان راه دوم را انتخاب کردیم، ما تسلیم شکست نشدیم، ما تسلیم سیاهی ها نشدیم، ما با عزمی جزم از شکست ، پل موفقیت ساختیم، گذشته را بعنوان سرلوحه ی انتخاب یک راه غلط، سرمشق انتخاب های جدیدی برای خود قرار دادیم، اگر از تک تک ما جداشدگان بپرسید، همه خود را نسبت به هم سالان خود ، جوان تر و سرزنده تر می پنداریم، که البته این یک توهم نیست، یک خیال باطل نیست، یک واقعیت محض است، ما در پروسه ای از زندگی دچار انجماد جسمی شده بودیم، اما زنده بودیم، بعداز پایان آن دوره، دوباره روح زندگی در ما دمیده شد، جانی دوباره پیدا کردیم، همیشه همینطور است، اگر شکست برای ما معنی داشت، در همان فرقه ماندگار می شدیم، ما انتخاب کردیم که شکست را مغلوب کنیم و کردیم.

امروز تک تک ما زندگی را بسیار شیرین تر از دیگران می دانیم، چرا که سالها تاوان انتخاب غلط مان را دادیم، ما از سیاهی به سپیدی رسیدیم و قدرش را بیشتر می دانیم، روشنی رنگ ها برای ما جلوه های دیگری دارد، ما قدر تک تک نفس کشیدن هایمان را بیشتر می دانیم، زندگی برای ما فقط زنده بودن نیست، معنی ما از زندگی تلاش است و کوشش هرچه بیشتر برای رسیدن به اهداف مان، به مدد الهی می خواهیم فرزندان ما سرنوشت بهتری از ما داشته باشند، زجرهای ما را تجربه نکنند، بیراهه های ما را حتی المقدور طی نکنند، خواست الهی چیست ؟ امروز نمی دانیم، اما تلاش ما برای یک زندگی بهتر است، برای رقم زدن روزگاری زیباتر است، نسل فردای ما نباید سختی های گذشته ی ما را دوباره تجربه کنند، نباید فرقه هائی سیاه و جنایتکار چون رجوی ها ، عمر و جوانی فرزندان ما را تباه کنند، ما شاید اگر ” نه ” گفتن را آموخته بودیم، سرنوشت دیگری برای مان رقم می خورد،

امروز برترین تجربه ی من در زندگی ، آموزش آزاد بودن و آزاد زندگی کردن به فرزندانم است، همه چیز را باید از گذرگاه آگاهی و تجربه ی دیگران بیازمایند، نباید با چشمان بسته راهی را انتخاب کرد وآزادی خود را با دستان خود به غل و زنجیر بست. اگر امروز هم عده ای از دوستان ما در فرقه ی کثیف رجوی گرفتار و برده مانده اند و هنوز هم تاوان انتخاب ناآگاهانه ی خود را می دهند، گناه آنها نیست، گناه کسانی است که همیشه خواستند با سکوت و در خفا همه چیز را برگزار کنند، نسل امروز ما نیازی وافر به آگاهی بخشی دارد، به اطلاعات جدید و بروز دارد ، قدرت تمیز دادن سیاه از سفید، یک مهارت است که باید با مطالعه و آموزش فراگرفت، نباید همگان ، همه چیز را تجربه کنند، چرا که شاید برای یک تجربه ، عمر وجوانی ما بر باد برود، این همان فلسفه ی آگاهی است ، فلسفه ی مطالعه و تحقیق است، فلسفه ی کتاب خواندن است، فلسفه ی مرور خاطرات و تجارب دیگران است.

همیشه فرقه هائی چون فرقه ی رجوی ، با رنگ ولعاب شیک ، با ویترینی تزئین شده ، در کمین ما و فرزندان ما هستند، چنان که اعتیاد ، بلائی خانمان سوز است، فرقه ها هم به همان اندازه خطرناک هستند و شاید هم بیشتر.
رهبران فرقه ی رجوی امروز ، خواب آرام ندارند، همیشه منتظر اجرای عدالت هستند، کابوس های شبانه ی آنها دادگاه و زندان و مجازات است، آب خوش از گلویشان هرگز پائین نخواهد رفت، چرا که خود بیشتر از ما می دانند که چه جنایات بیشماری را مرتکب شدند. ما روز به روز از زنده بودن و زندگی لذت بیشتر خواهیم بود و آنها هر روز کابوس های سیاه جدیدی را تجربه خواهند کرد.

محمدرضا مبین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا