عاقبت ایدئولوژی حنیف نژاد غلطیدن به دامن آمریکا شد – قسمت دوم

در قسمت قبل ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق را از ابتدا مورد بررسی قرار دادیم و به این نقطه رسیدیم که بنیان گذاران از اساس دچار ضعف در ایدئولوژی بودند.

در تبیین و شرح وضعیت گروه و اعضای دستگیر شده باید بگویم که رجوی اگر چه اعلام نمی کرد مارکسیست شده ولی تحت تاثیر مارکسیست ها قرار داشت و حتی به بهمن بازرگان توصیه می کرد تو مارکسیست بودنت را اعلام نکن، نماز هم بخوان تا افراد متوجه گرایش به مارکسیسم نشوند.

البته برای آگاهی بیشتر از ایدئولوژی سازمان بهتر است به حرفهای محمد محمدی گرگانی از اعضای قدیمی سازمان پیش از انقلاب اشاره ای کنیم. او عنوان می دارد:

حدود ۱۸ ماه با مسعود رجوی و موسی خیابانی بحث کردم. محورها هم اینها بودند: ۱- تئوری سازمان نوعی تطبیق اسلام و مارکسیسم است که عجولانه عمل شده است و باید بازنگری‌های اساسی در این زمینه صورت بگیرد. ۲- “خدا” در تئوری سازمان مثل یک “کلاه” است و هیچ نقشی ندارد. لذا می‌شود این کلاه را برداشت بدون اینکه ساختار تئوری سازمان تغییری بکند. ۳- تشکیلات تبدیل به یک “شرک” گشته است و خودش “خدا” شده و ما به جای خدا در واقع تشکیلات را مبنا قرار داده‌ایم. ۴- رهبری موجود (که منظور من مسعود رجوی بود) صلاحیت لازم برای این کار را ندارد و باید درباره این مساله بازبینی صورت گیرد. (گفت‌وگوها: محمد محمدی‌گرگانی:ص43)

البته محورهای زیادی بود که فقط به چند مورد اشاره کردیم یعنی اینکه هرگز رجوی حاضر نشد به سئوالات مطرح شده پاسخ دهد و برای هر محوری از بحث راه فراری پیدا می کرد.

بهتر است به این نکته هم اشاره کنیم شعار جامعه بی طبقه توحیدی که روی سنگ قبر افراد سازمان نوشته می شود و سازمان روی این شعار سوار شده از تقی شهرام گرفته شده، چون در زمان تقی شهرام بود که این شعار برای سازمان و انگیزه دادن به نیروها مورد استفاده قرار گرفت و اکنون هم سعی دارند با این شعار جنبه مسلمانی بودن شان را به اثبات برسانند.

پس در مورد ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق این گونه می توان نتیجه گرفت که از اساس روی بنایی کج نهاده شده و بیشتر ناشی از تفکرات مارکسیستی بوده است و به همین خاطر شاهد هستیم اقداماتی که رجوی انجام می داد و به اسم اسلام به نیروها و در بیرون منتشر می کرد دروغی بیش نیست. در یک نگاه ساده می توان به ماهیت ضد اسلامی او پی برد، از طلاق اجباری در سازمان گرفته تا قتل و شکنجه نفرات همه نشان از ماهیت ضد اسلامی او و ایدئولوژی غلط و منحرف آنها دارد.

دستگیری و اعدام بنیان گذاران در سال 1351

حنیف نژاد و بقیه بنیان گذاران سازمان با اقتباس و کمک گرفتن از مارکسیسم سعی داشتند با اسم اسلام ولی از اصول مبارزاتی مارکسیسم استفاده نمایند.

بنیان گذاران سازمان در سال 50 دستگیر و در 4 خرداد 51 اعدام شدند ولی این دستگیری از اسناد و افرادی که شاهد این دستگیری بودند، همکاری گسترده رجوی برای فرار از حکم اعدام را به اثبات می رساند و می توان گفت که عامل دستگیری و اعدام بنیان گذاران، رجوی بوده است. به پاس همین خوش خدمتی ساواک طی نامه ای به اداره دادرسی ارتش درباره حکم اعدام رجوی درخواست می نماید مسعود رجوی فرزند حسن پیرو شماره 312/7611 – 16/9/1350 که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر آن اداره به اعدام محکوم شده از همکاران این سازمان بوده و در جریان کشف سازمان آزادیبخش ( سازمان مجاهدین هنوز نامی برای خود انتخاب نکرده بود ) همکاری ارزنده و موثری داشته است و به همین دلیل حکم اعدام وی به ابد تقلیل یابد و اینگونه رجوی بعد از لو دادن رهبران سازمان و همکاری با ساواک از خطر اعدام گریخت.

او بعد از اعدام بنیان گذاران سازمان رهبری را به دست گرفت. بعد از پیروزی انقلاب شاهد بودیم که تمام سعی و کوشش خود را برای تبرئه جستن از همکاری با ساواک انجام دهد و با استفاده و کمک از نفرات قدیمی سازمان خودش را در جایگاه رهبری سازمان جا بزند. وی از افرادی مانند عباس داوری استفاده کرد. این گونه بود که تمام عیار قدرت در سازمان به دست رجوی افتاد و در این مسیر سعی نمود هر کسی که مزاحم قدرت طلبی اش باشد از سر راه بردارد و شاهد حذف نفرات مخالفی مانند علی زرکش در درون سازمان بودیم.

ادامه دارد…

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا