آقای رجوی نقابت را بردار تا صورتت هوایی بخورد

از روزی که مسعود رجوی خود را از ترس انتقامجوئی اعضای سازمان خودش ، مخفی کرد و به پناهگاه امن خود در تاریکخانه ها گریخت، سالها می گذرد، در آخرین خیمه شب بازی خودش در سالن اجتماعات اشرف ، در آن جمع اجباری اسارت گونه حضور داشتم، او فریاد میزد که: یا ما آخرین نفر رژیم را میکشیم یا آنها آخرین نفر ما را خواهند کشت!

نه این شد و نه آن!

اما هر از چند گاهی از اسلو با عنوان سخنگوی مجاهدین، پیام هایی می داد که به اعضای ناآگاه خود را درون حصارها روحیه بدهد که من هستم، همیشه نقاب سخنگو را بر چهره دارد ، هرگز ظاهر نشده است، گاه و بی گاه هم نقاب از چهره برداشته و فایل صوتی می فرستد. مثلا در اسفند 1399 که 43 جداشده علیه او در دادگاه شعبه بین الملل تهران به دادخواهی برخاستند، احساس خطر کرده و با فایل صوتی همه جداشدگان را تهدید به ترور و گلوله کرد و ماهیت اصلی و تروریستی خود را به نمایش گذاشت.
اصولا هر وقت احساس کرد که خبری شده است چند دقیقه نقاب برداشته ، ظهور می کند و دوباره به سوراخ موش و …

روز قبل هم که در پی حوادث روزهای اخیر در داخل کشور ، به گمان ایجاد خلا قدرت ، باز هم نقاب برداشت و با اسم اصلی خودش پیامچه ای فرستاد که آب از جوی رفت و همه چیز خشکید و …

رهبری که هزار روز در خفاست و یک دقیقه به میدان می آید و معلوم هم نیست که حرف ها مال خودش است یا نه ؟ به چه درد رهبری می خورد؟ براستی که رهبران فرقه ها در کلیت و بطور خاص رهبر فرقه رجوی ، چرا از جمع و رسانه ها و مردم فراری است؟ چرا جرات حضور و عرض اندام ندارد؟ چه پاشنه آشیلی دارد که نمی تواند رو در رو ایستاده و حرفش را بزند؟

فرقه بی سر مجاهدین از روز اول هم بی سر بود، از همان سال 1350 که از اعدام فرار کرد و با ساواک همکاری کرد ، یا در سال 1360 که با لباس مبدل و آرایش کرده فرار را بر قرار ترجیح داد و یا در عراق که از سایه خودش هم می ترسید تا سال 1382 که دیگر بکلی گریخت و سوراخ نشین شد.

گوئی بیچاره مسعود رجوی آفتاب و مهتاب ندیده ، تقدیرش چنان بوده که همیشه در پس تحولات زیسته و همواره مخفی بماند.
این همان دست برتر خداست که بالای همه دست هاست. این همان ” یدا..” است که مافوق همه چیز است، سزای خیانت به میهن و مردم همین است ، باید در سیاهی و ظلمت به حیاتی ننگین و خفیف و خائنانه بسنده کرد و تمام.

وقتی ایمان و عمل صالح و آرمان و مشی انقلابی نباشد ، سرنوشت برایت بی ایمانی و زشت خویی و خیانت را رقم خواهد زد.
امروز اگر اشرف در حضیض ذلت و نابودی است ، درو کردن خرمن خیانتی است که مسعود رجوی در حق مردم ایران و حتی اعضای خودش سالها پیش کاشته بود.

ما جداشدگان مدعی هستیم ، ما را آنزمان و اعضای کنونی امروز را ، حصارهای بلند اشرفها ، مجاهد نگه داشته بود، که می توان این نظریه ما را براحتی آزمود، مسعود رجوی اگر یک قطره آزادی به اعضای خودش بدهد و فقط یک سانتیمتر از حصارهای اردوگاهش در آلبانی را باز بگذارد ، نه از تاک نشان باقی خواهد ماند و نه از تاک نشان . این گوی و این میدان …

محمدرضا مبین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا