
سازمان مجاهدین خلق یکی از جریانهای سیاسی تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران است که تحولات گوناگونی را از زمان تأسیس تا دوران پس از انقلاب اسلامی تجربه کرده است. این سازمان که در ابتدا با اهدافی انقلابی و مبارزه علیه رژیم پهلوی شکل گرفت، در طول زمان دچار تغییرات ایدئولوژیکی و ساختاری شد که سرنوشت آن را به سمت مسیری متفاوت سوق داد.
محمد صادق کوشکی در”تبار ترور” (مروری بر تاریخچه و کارنامه تروریستی سازمان مجاهدین خلق) به بررسی چگونگی شکلگیری این تغییرات، نقش مسعود رجوی و نحوه مدیریت او بر سازمان، و همچنین رفتارهای خاص سازمان در مواجهه با اعضای ناراضی و نیروهای مذهبی پرداخته است. او در این بررسی نشان میدهد که چگونه سازمان، از یک تشکل شورایی به یک جریان متمرکز و رهبرمحور تبدیل شد و این روند، چه پیامدهایی برای آیندهی آن به همراه داشت:
سازمان مجاهدینی که تقریباً در سال ۵۷ مجدداً پا گرفت، در جهت اقداماتی بود که مسعود رجوی و موسی خیابانی در زندان ترتیب داده بودند، چنانکه پیشتر توضیح داده شد. پس از انتشار بیانیهی تغییر ایدئولوژیک سازمان، گروهی که تحت رهبری رجوی (تنها عضو باقیمانده از کادرهای اولیهی سازمان در زندان) قرار داشتند، با تحول جدید موافق نبودند و در موضعی که مبارزان مسلمان و پیروان امام خمینی مبلغ آن بودند نیز جای نگرفتند. این افراد با اینکه مدعی ادامهی راه مجاهدین اولیه تحت لوای اسلام بودند، گرایشهای مارکسیستی در بین آنها رواج داشت. طبق مستندات، برخی از آنها مانند بهمن بازرگانی در زندان به پذیرش مارکسیسم نزد رجوی اقرار نمودند، اما رجوی آنها را از بیان اعتقاداتشان بازداشته و طرح چنین مسائلی را به علت جبههگیری روحانیت و نیروهای مبارز مذهبی به ضرر سازمان تشخیص داده است و حتی به آنان توصیه کرده که نماز بخوانند و روزه بگیرند. این برخورد منافقانه رجوی از همان ابتدا اساس تشکیلات سازمان مجاهدین خلق را در برههی انقلاب و پس از آن شکل داد.
مجموعهای از زندانیها با این طرز فکر، با رهبری مسعود رجوی گروه ویژهای را تشکیل دادند و به تبلیغ ایدئولوژی سازمان پرداختند. البته ساختار جدید تشکیلاتی، تمرکز بر شخص رهبری و سانترالیسم مطلق که در آینده بر کل سازمان سیطره یافت، در همین دوره و در زندان شروع به شکلگیری نمود. رجوی به همراه موسی خیابانی افراد را به لحاظ ایدئولوژیک تحت تأثیر قرار داده، وارد گروه مینمودند؛ سپس با رابطین مشخص، آنها را در شرایط بستهای حفظ میکردند تا در اصطکاک با عقاید و جریانات دیگری که داخل زندان وجود داشت، اعم از مذهبی و مارکسیسم، دچار تزلزل نشوند. آنها اعضا را منحصراً به تغذیهی اطلاعاتی و تحلیلی از رهبری که شخص رجوی در رأس قرار داشت، ملزم مینمودند. هرچند در گذشته نیز رویهی تصمیمگیریها در سازمان از بالا به پایین بود، اما چون ساختار کادر رهبری دموکراتیک و شورایی بود، محوریت فرد خاصی در آن جای نداشت. اما در دورهی رجوی، برنامهریزی و تصمیمگیریها، بهخصوص در مورد مسائل ایدئولوژیک، به عهدهی شخص رهبری بود و باقی اعضا مجری آن محسوب میشدند.
در داخل زندان، در صورتی که فردی با ایدئولوژی و گروه آنها برخورد میکرد، یا او را تحت فشار قرار میدادند و بایکوت میکردند یا در کل از جمع خودشان اخراج مینمودند. سید محمدکاظم بجنوردی در مورد بایکوتهای اعضای سازمان به رهبری رجوی گفته است: “منافقین بعد از مدتی که من برای خودم وضعیت جداگانهای پیدا کردم، مرا بایکوت کردند. دلیلش این بود که در تحلیلهایم منافقین را به عنوان یک جریان انحرافی محکوم میکردم و این را به همه میگفتم و تبلیغ میکردم. آنان هم در برابر من موضع گرفتند و مرا بایکوت کردند.”
این نحوه برخوردها همانطور که در خارج از زندان در برابر افراد مذهبی واقعی صورت میگرفت، در داخل زندان نیز با اعضای قدیمی همچون دکتر کریم رستگار اعمال میشد. “من تقریباً در سازمان ایزوله بودم. در زندان قصر هم به همه گفته بودند که با کریم حرف نزنید، برای اینکه من حرفم را به هر کس که مناسب میدیدم، میگفتم. علناً میگفتم مسعود رجوی خیانت میکند و مکانیزمش را هم شرح میدادم.رجوی با نسبت دادن عناوین مختلف به مخالفان، اعضا را وادار به طرد آنها از جمع زندانیان عضو سازمان میکرد. مسعود برای اینکه مانع تماس افراد سازمان با من شود، به من مارک بریده زده بود و من هم در مقابل باید واقعیت را میگفتم. او داشت اشتباه میکرد و من میگفتم که مسعود رجوی این کار را میکند و اشتباه است. دروغگوییها و مارک زدنها به مسلمانان سازمان دیگر قابل تحمل نبود. درگیری ما باعث بایکوت کامل ما از طرف اعضای سازمان شد. هیچکس در بند با ما جز سلامی خشک و از سر ناچاری نداشت. بعضیها چنان تحت تأثیر سمپاشی سازمان قرار داشتند که اگر اجازه داشتند، ما را در زندان میکشتند. خبر بایکوت ما از طرف سازمان به گوش ساواک هم رسیده بود و میخواستند از این مسئله سوءاستفاده کنند.”
با ورود زندانیان جدید، مجاهدین گروه رجوی رابطین خود را که از قبل تحت تعالیم شخصی، مسئولیت جذب نیرو را برعهده داشتند، به سراغ تازه واردها میفرستادند و با طرح اخبار و تحلیلهای سازمان، آنها را جذب میکردند. سپس به وسیله همان رابطین و با استفاده از برنامههای مختلف، وقت نیروها را پر میکردند تا فرصت بحث و ارتباط با سایر زندانیان (علیالخصوص مذهبی) را نداشته باشند. بدین ترتیب، رجوی با اعتمادبهنفس بالا و اطلاعات وسیع تبدیل به مغز متفکر و تنها تصمیمگیرندهی تشکیلاتی گردید که تقسیم دقیق مسئولیتها و تعیین حدود آنها همراه با تأکید بسیار بر رهبری و اطاعت از او، از ویژگیهای اصلی آن محسوب میشد و هدف و انگیزهی نهایی، حفظ و ابقای سازمان و اعضای آن در هر شرایط و به هر بهایی بود.
منبع: تبار ترور (مروری بر تاریخچه و کارنامه تروریستی سازمان مجاهدین خلق)، محمد صادق کوشکی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۷.