از فراغت پیر شدیم کی میایی

خدمت برادر عزیز مهدی جان: سلام محمد فدایی
ضمن عرض سلام و سلامتی شما را خواستارم.از حال برادر محمد بخواهی به لطف خدا بد نیستم و به دعاگویی شما مشغول بوده و هستم. برادر جان دوری از شما ما را پیر و غمگین کرده. دوری گفتن با زبان است نه 1 سال، نه دو سال، بلکه در خواب می گوییم 20 سال فراغ دوری تو. برادر خوب و با غیرتم برادر جان مهدی اگر یاد می کنم محبت هایی که به بچه هایم وحید، رحیم، سمیه و همسرم می کردید فراموش نمی کنم و از صمیم قلب می گویم که برادر دوستت داریم و تو ما را ترک کردی. مگر چه بدی از ما دیدی حتماً برادرجان اگر اجازه می دهند و دست خودت می باشد، به وطن برگرد تا دوباره مثل گذشته با هم یکی و یکرنگ و یکدل باشیم. من فقط تو را دوست دارم. فکر خودت که نکردی بلکه فکر ما باش ما دیگر پیر شده ایم از فراغت. بیا و در آغوش گرم خانواده ات زندگی کن. دیدار به قیامت نینداز (هر گاه ماهی از آب بگیریم تازه می باشد) مادر خیلی نگران تو می باشد. چشم به راه توست. برادر جان بچه های من هم دیگر بزرگ شده اند.وحید ازدواج نکرده 28 ساله سمیه (23 ساله) ازدواج کرده پسری هم دارد، 5 ساله. رحیم (26 ساله) ازدواج کرده پسری دو ماهه دارد.اما پسر کوچکم رحمان 18 ساله است شما را ندیده اما از خوبی های شما برای او تعریف کردیم خیلی دلش می خواهد شما را ببیند. برادر جان مهدی از صمیم قلب همه تو را دوست دارند و منتظر دیدن روی شما هستند. انشاء ا.. به یاری خدا توفیق داد برگرد. برادران و خواهرانت چشم انتظارند. دنیا زودگذر است مگر ما می خواهیم عمر نوح کنیم.بگذار چند سالی که به عمر ما برادران و خواهرانت باقی است شما هم در کنار ما باشید. حتماً به وطن عزیزت برگرد. الان که دارم نامه می نویسم ساعت 9 شب یکشنبه 15/11/ 1386 می باشد برادر جان جواب نامه حتماً برایم بدهید. شما در فکر هستی که تو را فراموش کردیم. نه این طور فکر نکن اگر کافری آخر برادری همه دلشان می خواهد که شما برگردید. دوستت داریم. مهدی جان پسر کوچکم رحمان شکل و لباس پوشیدنش مثل خودت است. مادرم خیلی او را دوست دارد سری بهش می زند. رحمان مادر را دوست دارد. همسرم، مادر وحید هم سلام می دهد. همیشه از خوبی های شما می گوید. از غیرت و مردانگی شما برای بچه ها تعریف کرده. یادت می آید به خانه ی ما می آمدید. مادر وحید سریع برایت غذا می گرفت و با هم می خوردیم. مادر وحید می گوید همین مهدی داشتیم این هم از ما دور شد و ما را ترک کرد ولی برادر جان هنوز هم دیر نشد حتماً حتماً برگرد به یاری خدا و با گرفتن دستور از بین الملل حتماً بیایید. اول خدا بعد ما تو را یاری خواهیم کرد تا دوباره به زندگی خود ادامه بدهید. خوب زیاد صحبت کردم امید به روزی که برادر جان دوباره آن خنده روی لب و خوش اخلاقی و شوخی که می کردیم را ببینم. خدانگهدار منتظرم، منتظرم محمد فدایی

blank

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا