محمود دشتستانی: به همه دوستان اسیرم در اردوگاه مانز آلبانی

البته که سخن گفتن از شرایط حاکم بر مناسبات مجاهدین خلق برای شما ضرورتی ندارد چرا که خود با تمام وجودتان فشارهای فردی و روحی و روانی را لمس کرده و می کنید . همان طور که زمانی هم من و دیگر اعضای جدا شده این شرایط را تجربه کردند و از سر گذراندند.

اما چیزی که شما نمیدانید، شرایط زندگی در دنیایی است که رجوی و تشکیلاتش آنرا برای تان حرام کرده اند کما اینکه برای 20 سال هم برای خودم و برادران و دوستان جداشده از تشکیلات اینچنین بود.

ما هم زمانی در کنار شما تحت فشار مسئولین به جداشده ها میگفتیم مزدور و فلان و فلان ، ما هم در کنار شمایان صد بار شعار حاضر حاضر گفتیم و صدها بار تعهد خون و نفس دادیم و خودمان را با شرایط انقلاب درونی و قوانین تشکیلاتی همگون و سازگار کردیم و صادقانه برای احقاق حقوق ایران و ایرانی مبارزه کردیم و عمری را در آن تشکیلات سپری کردیم. من در تشکیلات مجاهدین به باور خودم ایمان داشتم حداقل با نشست ها و شستشوهای مغزی سالها به من باورانده بودند که مسعود خان رجوی حجت خدا بر روی زمین است و همانطور که همسرش مریم خانم قجر بارها گفتند، اگر بوییدن گلی با یاد و نام مسعود نباشد بوییدن آن گل بر مجاهد خلق حرام است!

البته که تصمیم جدا شدن از این تشکیلات مخوفی که اعضا را در محیطی بسته و در چارچوبهای شخصی و روحی و روانی برای سالیان با هزاران ساعت نشست نگه داشته و اعضا را در محیطی دور از رسانه ها و دنیای ارتباطی خارج از خودش حبس کرده و فکر زندگی آزاد و عادی را برای اعضایش حرام کرده و دنیای بیرون از تشکیلات را همچون تخم مرغ گندیده به تصویر کشیده و از طرفی اعضا را در قبری بنام انقلاب درونی و رهبری عقیدتی از هر سو احاطه کرده آنهم برای سالیان طولانی، البته که ساده نیست و همه ما که جداشدیم آنرا با سلولهایمان حس و لمس کردیم!

اما فقط یک لحظه تصمیم است و بعد متوجه میشوید که قربانی چه اهریمنی بودید و با عمرتان چه کرده اما صحنه های زیبا هم دارد مانند زندگی آزاد، رهایی، رهایی واقعی نه آنچیزی که انقلاب مریم خانم در ذهن مان کرده بود! پدر، مادر، خانواده، طبیعت، ذهن راحت به لحاظ روحی و روانی و بعد تشکیل خانواده ، زیباترین قسمتی هست که هر جداشده با آن روبرو می شود، همان چیزی که مریم در طی سالها میگفت از آن دوری کنید و جوخه تیرباران تشکیلات و انقلاب شماست و شما را از مسعود جدا میکند ، زیباترین قسمت زندگی ما بود! تشکیل خانواده و معجزه ای که شما را بابا صدا میکند!

بله ما هم ابهام داشتیم وهم نگران بودیم وهم می ترسیدیم و هم نا امید از زندگی بودیم ولی واقعیت بیرون از ذهن ما بسیار متفاوت بود از رجوی زدگی و رجوی گزیدگی ذهن ما!

بنابراین به دوستانم حشمت کاربخش ، علی تاجبخش ، نصار شیخ منصوری ، فرامرز محمدی ، و دوستان دیگر می گویم که تصمیم درست را بگیرید و خودتان را به دریای آزادی وجودتان پرتاب کنید، خودتان را باور داشته باشید و وجود خودتان را دوست بدارید ، سر قبری که مرده ای درآن نیست گریه و شیون نکنید! به امید رهایی و روزی که دیگر اسیری در اردوگاه مانز فرقه رجوی نباشد و همه آنها طعم زندگی واقعی را چشیده باشند!

و من الله التوفیق !

محمود دشتستانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا