پیام مادر مهدی حمیدفر از بستر بیماری برای فرزند اسیرش در کمپ مانز

مهدی پسرم، منم مادرت. عزیزم مدت کوتاهی دیگر من را برای انجام عمل جراحی به اتاق عمل می برند. تصمیم گرفتم تا قبل از این که به اتاق عمل بروم برایت یک پیام آماده کنم و بفرستم. می خواهم اگر از عمل برنگشتم، قبلش چند کلمه ای با تو صحبت کنم. تو جگرگوشه من هستی. مهدی جان تا دیرتر نشده به خودت بیا، نگذار دیدارمان به قیامت برسد. بزار یک بار دیگه صدایت را بشنوم.
عزیزم، مهدی من، خدا می داند در هجران و فراق تو چه اشکهایی که نریختم و چه حسرت هایی که نخوردم و چه بغض هایی که نخوردم و چه کابوس هایی که در خواب ندیدم.

دوای همه اینها یک تماس از طرف تو بود. من که نمی دانم چرا از من دریغ کردی.

مادر جان. همه برادران و خواهرانت اینجا حاضرند و فقط جای تو خالی است. لابلای همه که اطرافم هستند، انگار چهره ات رو می بینم و صدات رو می شنوم.

چه کاری از دستم بر می آید جز این که بنشینم و در نبودت و در حسرت ندیدنت آه بکشم.

مهدی عزیزم تو را به خدا. دیگر بس است. من مادر را بیشتر از این منتظر نگذار. بیا تا ببینمت. تماس بگیر تا صدات رو بشنوم.
بی صبرانه منتظرتم.

از طرف مادرت .

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا