تعارض منافع سران سازمان مجاهدین خلق با ملت ایران

سازمان مجاهدین خلق که روزی داعیه خلق و دمکراسی را داشت و با شعار ارمغان آزادی برای مردم ایران یغه چاک میداد، در همان اولین رویا رویی خود با انقلاب و رهبر انقلاب ماهیت ضد مردمی خود را آشکار ساخت و عملا رو در روی مردم ایران قرار گرفت و ماهیت فکری و طبقاتی آن موجب شد تا در 30 خرداد سال 1360 به خشونت و قتل و کشتار مردم ایران مبادرت نماید.

شاید بتوانیم با کمی اغماض در تاریخ و عملکرد، همین زمان را شروع دگردیسی در سازمان مجاهدین قلمداد نماییم.

آغاز سیطره تمام عیار و هژمونی دیکتاتور مآبانه مسعود رجوی بر تشکیلات سازمان مجاهدین که به سرعت هرچه تمام تر از مسیر خلق و شعار های ادعایی خود از جمله جامعه بی طبقه توحیدی و آرمان های اسلامی و انقلابی جدا شدند.

شعارهای ضد امپریالیستی و مبارزه با استکبار جهانی که با سرود ” سرکوچه کمینه مجاهدین پر کینه ….. آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه  ” در پیکره تشکیلات این سازمان طنین افکنده بود.

شخص رجوی فردی تمامیت خواه با کیش شخصیت و هژمونی طلبی قصد تصرف و مالکیت تمام انقلاب مردمی را داشت اما توان ایستادگی در مقابل خواست و اراده مردم را نداشت و در همان درگیری های مسلحانه 30 خرداد توسط مردم از گردونه حذف شد. اگرچه برخی تحلیگران و کارشناسان ممکن است نظرات متفاوتی داشته باشند اما به نظرم  میتوان این تاریخ را آغاز دگردیسی در فرقه تروریستی رجوی بشمار آورد و به تبع آن تعارض منافع رجوی با مردم ایران نیز از همینجا آغاز می شود.

از این تاریخ به بعد، سازمان مسعود به جای مبارزه در میان توده ها و برای مردم راه مخالفی را درپیش میگیرد.

هم پیمانی با صدام، انتقال نیرو ها از میان مردم به سمت جبهه مقابل مردم، فرار از میان توده ها و قرارگرفتن در جبهه مخالف، همراه و در کنار ارتش عراق به روشنی این تعارض منافع مجاهدین با مردم ایران را بیش از پیش آشکار نمود و چون خشت اول بعد از انقلاب را نهاد معمار (مسعود رجوی) کج ناگزیر شد که  نهد تا ثریا دیوار کج!

مسیری که سازمان مجاهدین و رهبر آن مسعود رجوی برای پیشبرد مبارزه مورد ادعای خود در پیش گرفت دقیقا در مخالفت آشکار با منافع و ارزش ها و خواستگاه مردم ایران بود و حال میبینیم بعد از سرنگونی صدام نیز رجوی مسیر خود را در همان دستگاه فکری یعنی دقیقا نقطه مقابل خواست و اراده مردم ایران انتخاب نموده و مینماید.

در حال حاضر دشمن شماره یک مردم و انقلاب و تمامیت ارضی ایران امریکا و اسرائیل هستند بنابراین رجوی نیز در همین جبهه است، همان شعار امریکا و اسرائیل را تکرار میکند و حتی در بعضی مواقع که امریکا به خاطر برخی منافع یا ملاحظات خود نرمشی تاکتیکی نشان میدهد مجاهدین برافروخته میشوند و گامی جلوتر از امریکا برمیدارند و گاها خواستار بمباران و تهاجم نظامی به ایران میشوند و این هماغوشی و هماهنگی به اندازه ای شور و چندش آوراست که برخی اپوزیسیون نماهای ایرانی هم فغانشان به آسمان بلند میشود.

اما اوج تعارض منافع مجاهدین با مردم ایران را دقیقا در اتفاقات اخیر میتوان یافت که چگونه مجاهدین چاره ای ندارند جز این که نقاب بیشرمی از از چهره خود بردارند و درونمایه اصلی و واقعی خود را بیرون بریزند .

در جنگ غزه که ایران در تمامیتش یعنی نظام و دولت و ملت و نیرو های مسلح یکپارچه در حمایت از مردم مظلوم فلسطین بپا خواستند .

در هنگامی که تمام مردم شرافتمند جهان حتی در امریکا و اروپا به حمایت از ملت  فلسطین بپا خاستند .

و درست در شرایطی که بسیاری که فقط انسان بودنشان زیر سوال نرود ناگزیر به حمایت از غزه شدند.

و درست مرز بین انسان و ضد انسان دقیقا با موضعگیری در مقابل فلسطین و غزه محک میخورد اما سازمان مجاهدین باز ایستادن و ضدیت در مقابل مردم ایران را برگزیدند.

و حال با شروع مذاکرات غیر مستقیم ایران – آمریکا مشاهده میشود چگونه سراسیمه به دست و پاافتاده اند و ترس از بهبود روابط ایران و امریکا و دفن شدن جنازه متعفن رجوی و جمع شدن طومار پرونده خیانت بارش، رجوی را کاملا دیوانه کرده تا جایی که آسمان و ریسمان را به هم میبافند و این همان تعرض منافع و ضدیت آشکار با مردم ایران است.

این همان سازمان مجاهدین است که روزی با شعار های به ظاهر خلقی و مردم پناهی در اذهان مردم ظاهر شد اما پیچ وخم های سخت تاریخ و فراز و نشیب روزگار همیشه سره را از نا سره جدا میکند.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان          تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

علی مرادی

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا