
مصطفی جان سلام
حالت چطوره؟ در چه حالی؟
از راه دور رویت را می بوسم. در نامه های قبلی به شما گفتم حرفها با شما دارم.
برای من سئوال شده در کمپ دور افتاده مجاهدین چکار می کنی؟ می دانی اگر به تحصیلت در خارج ادامه می دادی الان کجا قرار گرفته بودی. ترک تحصیل کردی و فریب خوردی.
در واقع ذهن و روحت را زندانی کردی. چشمانت را به واقعیت ها بسته ای. چشمان خودت را باز کن و اطرافت را نگاه کن. چندین سال است با من تماسی نگرفتی. آیا این رسم برادریست؟ تماسی با من بگیر از وضعیت جسمیت با خبر شوم. مصطفی جان خودت را از کمپ آزاد کن. مثل گذشته با هم بگیم و بخندیم خاطرات گذشته را برای یکدیگر زنده کنیم.
من منتظر خبر آزدیت هستم .
برادرت محمد رضا