
مقدمه
با فرا رسیدن روز جهانی کارگر، ضرورت بررسی نمونههای تاریخی و معاصر از استثمار کارگران، بهویژه در بسترهای فرقهای، برجستهتر میشود. در این بحث به بررسی وضعیت نیروی انسانی در تشکیلات سازمان مجاهدین، معروف به فرقه رجوی می پردازم که نشان میدهد چگونه ایدئولوژی میتواند به ابزاری برای بهرهکشی مطلق بدل شود و افراد را در نظامی شبهبردهداری قرار دهد.
روز جهانی کارگر، فرصتی است برای بازاندیشی در باب حقوق و کرامت انسانی. در تشکل های ایدئولوژیک الگوهای عمیقتری از بهرهکشی انسانی رقم زده شده است. یکی از نمونههای مهم در این زمینه، وضعیت داخلی نیروهای تشکیلات رجوی است؛ جایی که کار نه وسیلهای برای تولید، بلکه ابزاری برای کنترل دائمی اعضا و سرکوب هویت فردی شان و از بین بردن توان جسمی آنها بوده است.
کار اجباری؛ ساز و کار کنترل درون سازمانی مجاهدین
در ساختار فرقه ای دستگاه رجوی، بیکاری حتی برای یک ساعت مجاز نمی باشد. افراد هر روز صبح با صدای شیپور و یا موزیک گوش خراش باید بیدار شوند. بعد از کار فردی، یک ربع برای صبحانه فرصت هست و بلافاصله “دستور روز” خوانده میشود. هر گروهی در محل مشخصی به خط می شود و سرگروه ها دستور نفرات را تا هنگام خاموشی در شب ابلاغ می کنند. هدف از این کار یا دستور روزانه باسمه ای، نه استفاده مفید از افراد بلکه تضمین اشتغال ذهنی و جسمی پیوسته افراد است. رهبران این تشکیلات از بیکار بودن افراد وحشت دارند و تحلیل شان این است که اگر ذهن افراد از کار خالی شود، امکان بازگشت به خودآگاهی، احساسات انسانی و خاطرات گذشته پدید میآید و زمینه ساز خروج شان از فرقه خواهد شد.
کارهای پوشال؛ فرسودگی عمدی جسم و روان
بعد از خلع سلاح کامل سازمان توسط ارتش آمریکا که عملاً ماهیت نظامی این سازمان متلاشی شد، رهبران فرقه تلاش کردند با انجام کارهای نمایشی، ذهن نیروها را همچنان درگیر نگه دارند. برای مثال:
• سرویس و رسیدگی لجستیکی هفتگی ادوات نظامی غیر قابل استفاده مانند تانکها و توپخانهها، تنها با هدف مشغول سازی مداوم انجام میشد، در حالی که این ادوات در آستانه انهدام توسط نیروهای آمریکایی قرار داشتند و طولی هم نکشید که همه تسلیحات سنگین مجاهدین توسط بخش مهندسی و تخریب ارتش امریکا منهدم و غیر قابل استفاده شدند.
• در نبود کار واقعی، تشکیلات با ساخت پروژههای نمایشی، سولههای سابق که انبارهای ارتش عراق بود را به کارگاههای کانتینرسازی برای نیروهای آمریکایی تبدیل کرد. در این محیطها، نیروها گاه تا ۱۸ ساعت در روز کار میکردند، بدون تجهیزات ایمنی کافی، و تغذیه مناسب و هم چنین زیر فشار روانی شدید.
پیامدهای انسانی بیگاری در قرارگاه اشرف و کمپ لیبرتی
این اقدامات جنایتکارانه که روزانه توسط مریم قجر عضدانلو از مسئولین در پادگان اشرف حساب رسی می شد، پیامدهای ناگواری هم در پی داشت. البته رهبران خائن و فراری که از ترس جان کثیف شان فرار کرده بودند جسم و جان اعضای نگونبخت برایشان مهم نبود. یادم هست چندین بار گزارش مکتوب از ضایعات و تلفات انسانی نوشتم. هر هفته هم یک بولتن ایمنی تنظیم می کردم در پاسخم همیشه این جواب توسط مژگان پارسایی که جانشین رجوی در آن برهه زمانی بود می گفت الان که عملیات نداریم افراد شهید شوند عملیات ما در حال حاضر همین کانتینر سازی است. لذا تلفات هم لازمه خط کارمان در این شرایط است. اشکالی ندارد. این دستور خود مریم است.
مواردی از ضایعات
– شمار زیادی از اعضا در اثر خوابآلودگی ناشی از بیخوابی و خستگی مفرط از ارتفاع سقوط کردند و دچار آسیبهای شدید جسمی و نخاعی شدند.
– برخی دیگر، به دلیل استنشاق گازهای سمی ناشی از رنگهای هیپوکسید و و ساختن فوم های صنعتی با ترکیبات سمی و خطرناک ، دچار آسیبهای شدید ریوی و تنفسی شدند.
– جوشکاریهای مستمر شبانهروزی در شرایط غیراستاندارد، به بیماریهای چشمی و حتی نابینایی در میان برخی افراد منجر شد.
– استهلاک جسمی و روحی و روانی که تفاوتی با اردوگاههای کار اجباری نداشت.
– در کمپ لیبرتی در عراق هم نیز سیاست «مشغولسازی مداوم» با کارهای بیمعنا ادامه داشت. و هر شب توسط مسئولین نشست کمیته ایجاد کار برای مشغول کردن اعضا برگزار می شد.
– حفر گودال و سپس پر کردن چاهها
– تخلیه هیسکوها که به عنوان حفاظ در اطراف کانتینرها توسط امریکایی ساخته شده بود برای استفاده از مشبک های فلزی برای حصار کشی فیزیکی بین مقرات که افراد با هم نتوانند ارتباط برقرار کنند.
– جمعآوری سنگریزههای رنگی ( تمام مجوطه کمپ لیبرتی در عراق به قطور 50 سانتیمتر با شن ریزه فرش شده بود )
– جابجایی اجسام سنگین با ابزارهای ابتدایی مانند قرار دادن لوله زیر کانتینرها برای نقل و انتقال کانتینرها
– حفر کانال عمیق با دست برای دفن کردن کانتینر بعنوان سنگر برای ستاد فرماندهی
اعضا در صحبت های خصوصی شان با تمسخر و لعن و نفرین رهبران فراری بیان می کردند، به قرون وسطی بازگشتهایم به جرات می توانم بیان کنم که جان افراد در دیدگاه جنایتکارانه رجوی به اندازه یک سلاح هم ارزش ندارد. و در منطق پوچ تشکیلاتی اش جان ما متعلق به مریم قجر و خونمان متعلق به خودش هست و بارها در تشکیلات عنوان می شد که ما همه سپر حفاظت مسعود هستیم. تشکیلاتی که بنیادش براساس هدف وسیله را توجیه می کند بنا شده است. انسان هم در راستای اهداف رجوی وطنفروش یک ابزار است.
استثمار بهمثابه استراتژی سرکوب
توصیه های مکرر و دائمی مریم قجر عضدانلو، رهبر فرقه، به فرماندهان
آنقدر از نیروهایتان کار بکشید که وقتی میخوابند فرصت فکر کردن به زندگی و زن نداشته باشند و همیشه خواب کافی برای آنها یک حسرت باشد.
این جمله، نه فقط سندی بر رویکرد ابزاری مریم قجر نسبت به انسان، بلکه گویای جایگزینی کامل هویت فردی با یک ربات است؛ پدیدهای که به روشنی در تمام بخش های تشکیلات مافیایی رجوی وجود دارد.
نتیجهگیری
تجربه ما از تشکیلات فرقه ای رجوی برایمان روشن ساخت که رجوی با ترفند ایدئولوژی و جلسات سرکوبگرایانه جمعی بنام انقلاب ایدئولوژیک . هویت ما را سلاخی کرد و ما را از انسانیت تهی نمود .هدف اش هم این بود که ما را طوری تربیت کند که بعنوان ابزاری در خدمت اهداف شوم اش قرار داشته باشیم. کوچکترین اعتراض و نارضایتی را هم به شدیدترین شکل ممکن در زندانهایی که در اشرف ساخته بود سرکوب می کرد. کار در این فرقه، نه برای تأمین معاش، بلکه ابزاری برای کنترل ذهن، فرسایش روان و نابودی هویت انسانی بود .
در روز جهانی کارگر، بازخوانی چنین تجربههایی ضروری است؛ زیرا به ما هشدار میدهد که استثمار نیروی کار، تنها در کارخانهها یا مزارع اتفاق نمیافتد، بلکه در درون گروههای ایدئولوژیک نیز میتواند به شدت فاجعه بار و ضد انسانی باشد.
عیسی آزاده