امیدی که همچنان سوسو می زند

این جمله به عنوان یک ضرب المثل استفاده عوام در جامعه استفاده می شود و رو به وضعیتی است که گویا مشکلاتی وجود دارد که امید به حل آن خیلی کم است ولی هنوز به نقطه صفر نرسیده و روزنه ای از امید باقی است.

داشتم با یکی از مادرانی که سه فرزندش در اسارت رجوی بسر می برند صحبت میکردم، غم و غصه تمام وجودش را فرا گرفته بود، آدم ناخودآگاه مجذوب این مادر می شد، به ویژه وقتی از فرزندانش حرف میزد. مجذوب حالت های عارفانه وی میشدم، او کسی نبود جز مادر سعادت که سه فرزندش در تشکیلات رجوی گرفتار هستند. وقتی صحبت میکرد آدم احساس میکرد که هم نا امید است و هم امیدوار.

مادر سعادت تنها مادری نبود که این مدت با او هم صحبت شدم. با مادران زیادی صحبت کردم، مادرانی با دلی پر غصه درغم فراق از عزیزان شان، فراقی که تشکیلات رجوی به آنها تحمیل کرده است. با این مادران که هم کلام می شود، گویی کوهی از غم بر دلم آوار می شود. نمی دانم شاید به یاد مادرم می افتم. او نیز دور از من چنین روزهایی را از سر گذراند.

سعی می کنم شرایط را برایشان توضیح دهم اما گاهی احساس میکنم، توضیح قانع کننده ای ندارم. اینکه چرا بچه هایشان تا کنون نتوانسته اند به نزد خانواده بازگردند! جواب قانع کننده برای آنها وگرمه خودم که می دانم چه مسیر دشواری است. اما خب درک مناسبات غیرانسانی حاکم بر تشکیلات رجوی برای قشر عادی جامعه کمی دشوار است. باورپذیر نیست.

بارها دیده ام که وقتی من و یا دوستانم از تشکیلات رجوی میگوییم آنان ناباورانه نگاه میکنند و آخر هم میگویند : والله چه بگوییم !

یعنی که زیاد متوجه داستان نشده اند. تقصیر آنها هم نیست، تمام تقصیرات به رجوی برمیگردد، کاری با انسانیت افراد انجام داده که از خود بیخود شده و دیگر تابع عواطف خود نیستند. وقتی همین را به خانواده ها میگوییم برایشان ناباورانه است زیرا در جامعه نمی شود عواطف و احساسات را نابود کرد، نمی شود پدر و مادر را از خاطر و ضمیر انسانی حذف کرد، نمی شود عشق به مادر و پدر و خواهر و برادر را به نقطه صفر رساند، ولی رجوی در تشکیلات مخوف خود اینکار را انجام میدهد و انسان ها را از خود بیخود میکند تا جایی که اگر به خاطر داشته باشید وقتی خانواده ها به اشرف آمده بودند اعضا را رجوی به جنگ با آنها میفرستاد و آن افراد مانند ربات بدون اینکه حسی داشته باشند به طرف پدر و مادر و خواهر و برادرخودشان سنگ پرتاب میکردند تا جایی که تعدادی از خانواده ها مجروح شده بودند!

کسانیکه آن صحنه ها را دیده بودند دیگر به سختی به این باور برسند که ممکن است روزی فرزندشان به خانه برگردد و یا با آنها تماس برقرار نماید، ولی ته دلشان یک امید سوسو میزند.

بخشعلی علیزاده

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا