اگر دیر بجنبید، یکی یکی توسط رجوی در تپه های آلبانی مدفون می شوید

به دوستان اسیرم در کمپ مانز

این مطلبم خطاب به کسانی است که سابقه زیادی در فرقۀ رجوی دارند، کسانیکه مدعی هستند خیلی می فهمند و خیلی روشنفکر هستند. کسانیکه وطن پرست هستند ولی در انتخابشان دچار اشتباه محاسبه شده اند، کسانیکه بیش از سه دهه و بعضا چهار دهه است که در تشکیلات رجوی زندگی میکنند.

شخصا به اغلب شماها احترام میگذارم، چون خیلی از شماها را از نزدیک دیده و با شما کار کرده ام، با عواطف و با احساسات شما تقریبا آشنایی دارم، اغلب انسان های نجیبی هستید، اغلب با وقار و دوست داشتنی میباشید، باید اعتراف کنم که شخصا خیلی از شماها یاد گرفتم، چه در تنظیم رابطه چه در بزرگواری، لذا با این احترامات خدمت شما این مطلب را در ذیل عرض میکنم:

دوستان عزیزی که سالها خودتان را در تشکیلات رجوی زندانی کرده اید، آیا از خود سوال کرده اید که چرا بعد از این همه سال و بقول خودتان مبارزه هنوز در جا میزنید و به جایی نرسیده اید؟

هیچ از خودتان سوال کرده اید که چرا بعد از این همه سال چرا بعد از این همه کشته و مجروح و زخمی و آسیب هایی که دیده اید هنوز رجوی نتوانسته وعده های خود را عملی کند؟

چرا رجوی مدام تاریخ سرنگونی را عوض میکرد و از امسال به سال دیگر و نهایتاً هم گفت کسی برای سرنگونی در تشکیلات نباشد یعنی که دیگر از تاریخ سرنگونی هم کوتاه آمد؟

چرا رجوی بعد از دو دهه خودش را مخفی کرده و برای مخفی کردن خودش به امام زمان متوسل شده است و میگوید او را ” ایمان به غیب ” بنامید؟

چرا وقتی از پنهان کردن خودش صحبت به میان می آید میگوید توطئه دشمن است در حالیکه او نوبر مبارزه را نیاورده است، خیلی از رهبران جهان بودن و هستند که در پیشاپیش نیروهای خود مبارزه کرده و جان باخته اند، و کسان دیگر پرچم آنان را بلند کرده اند؟ مگر خودش مدعی نبوده و نیست که کتاب راه حسین را خودش نوشته است، مگر در انبوه نشستهایی که میگذارد مدعی نیست که در مسیر عاشورا گام برداشته است، مگر خودش در سخنرانی که در ورزشگاه آزادی در ابتدای انقلاب ضد سلطنتی گفت:

” اِن کانَ دین مُحمَد لایَستقیم فیا سیُوف خُذینی ” !؟ کجا رفت آن شعر وشعارها؟

و انبوه سوالات دیگر و یا بقول خودتان انبوه تناقضات دیگر ، حتما شماها تناقضات خیلی بالاتر و بیشتری از من که اینجا مطرح کردم دارید که در دلتان پنهان است و جرات بیان آنرا ندارید! افراد روشنفکری هستید، زوایای پنهانی را بهتر می بینید طوری که بقیه نمی توانند ببینند.

در عالم واقع همۀ این تناقضات یک مسئول دارد، کسی نیست بجز مسعود رجوی، کسی که مسئول و مسبب تمام خون هایی است که در طی این همه سال ریخته شده است، یکی از آنها در 19 فروردین در اشرف رخ داد. مسعود رجوی میدانست النهایه این لجاجت ها به درگیری منجر خواهد شد، او میدانست که بعد از سقوط صدام حسین دیگر جایی در عراق ندارد ولی به عمد و به بهانه های بنی اسرائیلی در عراق ماند و نیروها را تشویق به ماندن کرد تا خون بیشتری ریخته شود زیرا مسعود رجوی با خون مظلوم نمایی کرده و به جمع آوری حمایت دست میزند کاری که هنوز ادامه میدهد، او میدانست که دیگر عراق جای ماندن نیست، شعار ” چو اشرف نباشد تن من مباد ” را سر داد ولی به محض کشته شدن تعداد زیادی از نیروها از این شعار خودش کوتاه آمد، چرا؟

چونکه اولا به آن میزان خونی که نیاز داشت رسیده بود دوم اینکه دید اگر دیر بجنبد ممکن است بزودی خودش نیز در میان کشته شدگان باشد لذا قبول کرد که به کمپ لیبرتی برود، و بعد رفت و در لیبرتی به هذیان گویی ها و یاوه گویی های سابق خود ادامه داد و سپس باز باعث ریخته شدن خون های دیگر شد، واقعا آیا اینها را شما نمیدانید؟ چرا، بیشتر و بهتر از من و بقیه میدانید، ولی چرا سکوت کردید، چرا در مقابل این حجم از خیره سری رجوی سکوت کردید؟ شما بهتر و بیشتر از بقیه میدانید که مسعود رجوی در توهمات و روزگار چهل سال پیش زندگی میکند، اغلب شماها متوجه شده اید که نسل عوض شده است و طرز فکرها بسیار متفاوت تر از زمانی است که قبلا بوده است.

بعد از خروج از تشکیلات و آمدنم به ایران با چشم خودم دیدم که جامعه دیگر تمایلی به طرز فکرهای مجاهدین خلق ندارد، جامعه از مجاهدین خلق به تلخی یاد میکنند، جامعه پذیرای افکار تند و تلخ نیست، جامعه روشن است، دسترسی به انبوه منابع خبری دارد، اخبار شماها را می شنوند و دیگر به آنها ایمان و باور ندارند، جامعه میداند که رجوی گفته باید از کاه کوه ساخت و علیه دشمن حرف زد، جامعه میداند که افکار رجوی ماقبل تاریخ است و برای نسل جوان هیچ کاری نمی تواند بکند، راه حل هایی که او ارائه میدهد دیگر خریدار ندارد و خیلی از مسائل دیگر که در حوصلۀ این مطلب نیست.

میخواهم این را بگویم که اگر شما در مقابل این بی عدالتی های رجوی سکوت کنید لاجرم در جرم و جنایت های او شریک بوده و بقول معروف شریک جرم محسوب می شوید.

هر کدام از شماها دارای خانواده هستید، چرا رجوی باید مانع ارتباط خانوادگی شود، مگر بغیر از این است که بخاطر حفظ جان خودش مانع از ارتباطات خانوادگی می شود، مگر شماها خودتان پدر و مادر و خواهر و برادر ندارید، مگر دوست ندارید با عزیزانتان ارتباط داشته باشید؟ قطعا که دوست دارید زیرا انسان هستید و هر کسی که انسان است دارای عواطف و احساسات است و باید این عواطف و احساسات را نثار عزیزانش بکند، ولی رجوی بصورت ناعادلانه ای میگوید عواطف و احساسات و محبت های خودتان را نثار من و مریم رجوی بکنید! خب چرا باید اینگونه باشد؟ واقعا شما به این تناقضات چگونه جواب میدهید؟ نکند همان جواب کلیشه ای همیشگی که رجوی در اذهان کاشته است! اینکه ” ما در مبارزه هستیم ” !

من فقط به نوک تناقضات ذهنی شما پرداختم، در بالا هم عرض کردم شما ها بیشتر از بقیه میدانید ولی جرات و جسارتتان را به مرور زمان از دست داده و بزدل شده اید، به نام خدا و خلق در تشکیلات هستید ولی عملا بر ضد خدا و خلق کار میکنید، اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد چطور ممکن است راضی باشد که مادرش سالها از فرزندش بی خبر باشد، اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد چطور ممکن است راضی شود که پدر و مادر اعضای تشکیلات فوت کنند ولی خبر فوت آنان را به فرزندشان در تشکیلات ندهد؟ چطور ممکن است مانع دیدار خانواده ها باشد، در زندان معروف گوانتانامو هم وضعیت اینگونه نیست، و انبوه تناقضات دیگر ، آقا خجالت هم خوب چیزی است، کسی به شما نمی گوید مبارزه نکنید، مبارزه بکنید ولی دیگر با آبروی مبارزین در دل تاریخ بازی نکنید، باید مسعود رجوی را مجاب به حسابرسی کرد، باید او پاسخ دهد که چرا این همه محدودیت ایجاد کرده است تا فقط خودش را حفظ کند؟ کمی به خود آیید و توهمات ذهنی خود را کنار بگذارید، زمانه و روزگار عوض شده است، خیلی چیزها عوض شده است، اما خانواده های تان هیچ گاه از شما قطع امید نکرده اند، خیلی هایشان به رحمت خدا رفته اند، بقیه هم که مانده اند یا در آستانه مرگ هستند و یا قدرت شنوایی و بینایی خود را از دست داده اند ولی باز در اعماق قلب هایشان امیدوارند که شاید روزی برسد تا عزیزشان را ببینند.
با این ترفندهای رجوی بازی را نبازید، او مدام میگوید مجاهد خلق را بورژوازی زمین میزند و از این قبیل چرندیات، زندگی ادامه دارد، گول این حرفها را نخورید که روزی حکومت را بدست خواهید گرفت، زیرا زیر همین پرچم یکی یکی باید در دل تپه های آلبانی خاک شده و مانند کسانیکه در اشرف کشته شدند و یا فوت کردند دیگر مزاری از شماها به جای نماند و کسی یادتان نکند!

بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا