نامه مادر آزاده صبور اسیر در مانز آلبانی

آزاده‌ی عزیزم، دختر نازنینم

دخترم، فرشته‌ی مادر، سال‌هاست که دلم در حسرت شنیدن یک کلمه از تو می‌سوزد. سال‌هاست که چشمانم بر در مانده، هر صدایی را، هر پیامی را به امید تو گوش می‌دهم.

آزاده جان، مادرت هنوز همان کسی است که شب‌های کودکی‌ات بر بالینت شعر محبت می‌خواند، دست‌های کوچکت را در دستانش می‌فشرد و دنیا را در چشمانت خلاصه می‌کرد.

دخترکم، بی‌خبری از تو، ریشه‌ی جانم را سوخته است. آیا می‌دانی هر روز، هر لحظه، مادرت چشم‌انتظار یک نشانه است؟ یک پیام کوتاه، یک صدای مهربان، یک “مادر جانم”…

آزاده عزیزم، من نه به فاصله فکر می‌کنم، نه به سال‌هایی که گذشته؛ قلب من فقط صدای تو را می‌خواهد، لبخند تو را، و دانستن این که خوب هستی.

تو را در دعاهایم، در اشک‌هایم، در لبخندهایم، و در هر تپش قلبم صدا می‌زنم.

اگر این پیام به دستت رسید، اگر نام مادرت را خواندی، اگر به خاطر آوردی تمام عشق‌های بی‌منت مرا… یک راه پیدا کن، یک پل بساز.

فقط بگو که زنده‌ای، که دوستی قلبی میان ما هنوز روشن است.

به عشق تو زنده‌ام دخترم. در انتظار یک سلام، یک نشانه، یک موج از مهربانی تو…

با تمام عشق دنیا
مادر همیشه چشم‌به‌راهت
فاطمه محبتی

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا