نامه گوهر حقیقی به برادر اسیرش امیر یونس حقیقی در کمپ مجاهدین خلق

امیر حقیقی سرباز وظیفه میهن نزدیک به چهار دهه است که در اسارت گروه ترویستی رجوی و هم اکنون در اسارتگاه مانز آلبانی محبوس است بدون آنکه اجازه داشته باشد حتی یک تماس تلفنی با خانواده اش داشته باشد. نامه زیر از خواهر دردمند و چشم به راهش؛ گوهر حقیقی دریافت شده است که درخواست […]

امیر حقیقی سرباز وظیفه میهن نزدیک به چهار دهه است که در اسارت گروه ترویستی رجوی و هم اکنون در اسارتگاه مانز آلبانی محبوس است بدون آنکه اجازه داشته باشد حتی یک تماس تلفنی با خانواده اش داشته باشد.
نامه زیر از خواهر دردمند و چشم به راهش؛ گوهر حقیقی دریافت شده است که درخواست کرده در سایت نجات اطلاع رسانی شود شاید که به گوش نازنین برادرش برسد:
“سلام آقای احمدی لطفا این نامه ام را در فضای مجازی خاصه سایت نجات درج کنید شاید امیر من ببیند و جواب بدهد.”

***

امیر من امیر قشنگ من داداش مهربونم خوبی قربونت برم.

من بعد ۳۸ سال به لطف آقای پوراحمد از طرف انجمن نجات گیلان عکس قشنگ تو رو دیدم . واقعیت شو بگم خیلی شوکه شدم و آرزو داشتم بتونم ببینمت. با دیدن عکست فهمیدم انگار چهره مامان رو دیدم. خدایا چقدر شبیه مامانی. چقدر شبیه داداش محمدرضا هستی، شبیه به من هم هستی امیرجان.

امیر من گله نمیکنم چرا رفتی پیش رجویها. چونکه مطمنا شرایط اردوگاه صدام اینقدر سخت و غیر قابل تحمل بود و ناخواسته سر از مقر رجوی ها در آوردی جان دلم.

امیری من یادت هست همیشه همینجوری صدات میکردم شب جمعه ها حقوق میگرفتی منتظر بودم بیای برام سنجاق سر و بستنی بگیری یا منو ببری سینما.

امیری من خواهر دورت بگرده خیلی ساله منتظرم بیای با هم بریم سینما با هم بریم بستنی بخوریم. بخدا ما همه زنده ایم و زندگی خوبی داریم فقط جای تو خالیه. باورت میشه خونه مامانو درست کردم به عشق اینکه تو برگردی ما اونجا باشیم فکر نکنی کسی منتظرت نیست.
امیرجانم من برای اون نگاهت بمیرم.

مامان اینقدر بخاطر تو گریه کرد تا از دوریت بینایش رو از دست داد و از پیش مون رفت.

قربون اون صورت قشنگت برم همیشه بیادتم.
نشد لحظه ای بیادت باشم اشکم در نیاد امیر جانم.

امیری من عکست برام کافی نیست، دوست دارم تو بیای خودت با پای خودت بیای خونه.

من برگشتم به همون خونه، منتظرتم البته الان دوتا پسر دارم.

راستی اینم بگم همسرم خیلی دوست داره ببینتت حتی خیلی در تلاش است که بیاد آلبانی هر طور شده پیدات کنیم.

امیری من میدونی من فوق لیسانس حقوق خوندم. برادرا همه ازدواج کردند غلامرضا سه تا نوه هم داره. محمدرضا منتظر نوه اولشه دنیا بیاد انشالله.

میبینی داداشی مهربانم همه زندگی خوبی دارند، حتی بهمن و حمید دوتا پسر دارند.

امیری من خواهر فدای اون دوچشم مهربونت بشه نبودت واقعا خیلی آزار دهنده است. بخدا اگه بیای تا روزی که زنده ام مثل کوه پشتتم.

داداش قشنگم الان که عکس تو دیدم تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اونچه فکر میکردم دلم برات تنگ شده و لحظه شماری میکنم که بیای .

آخ چقدر خوب میشه بیای ازدواج کنی، تو خونه خودت یه زندگی آروم و خوبی داشته باشی. خداییش نمیخوای خواهرتو شاد کنی امیری جانم. تو همیشه اون موقع تنها کسی بودی که بیشتر از همه داداشا هوامو داشتی. همیشه هم میگفتی. خواهر یکی یه دونت بودم واسه همینه که هوامو داشتی .گریه امانم نمیده امیرم.

دوست نداری دوباره پشتم باشی. همه کسم باشی. چطوری بهت ثابت کنم که زندگی اصلی اینجاست برادر من.

میدونم روزای سختی داشتی و داری…

اما اگه بیای تا آخر عمر دیگه ازت یه لحظه هم جدا نمیشم. فدای اون صورت مهربونت بشم. داداشی مهربونم چشمات برام الهام بخش این که بزودی میای …

بیا به جهنم هر چی سختی و عذاب بوده گذشته.

میدونم پدرمون زود فوت کرد، خیلی سختی کشیدیم. بعد سربازی رفتی باز گرفتار آزار و اذیت شدی. اما چطور بهت ثابت کنم حرفمو. باور کنی که زندگی اینجا خیلی بهتر شده. اینجا همه منتظرت هستن. دیگه بس نیست چشم انتظاری ما امیر جان؟

مامان از چشم انتظاری رفت. نگذار خواهرتم از چشم انتظاری دق کنه. بخدا اینجا هیچ کس بهت کاری نداره. حتی قانون هم شرایط خوبی گذاشته که برگردی. بدون هیچ مشکل و بی هیچ قید و بندی. همون روز اول ورود بیای پیش خانوادت. خودم همه جوره حمایتت میکنم که کاری رو شروع کنی .

اگه کاری هم نداشته باشی مهم‌ نیست. فقط تو بیا. خودم یه تنه با همه دنیام شده میجنگم و پشتتم به مرگ خودم کافیه تو بیای عزیز دلم.

امیر از لباسای یه رنگ که حتی به دلخواه خودتون هم نیست و یا حرفا و احساساتی که این همه سال سرکوب شده خسته نشدی امیرجانم. تو مال اونجا نیستی خواهر برات بمیره.

از نگاه کردن به عکست سیر نمیشم. انگار داری باهام حرف میزنی.چقد خوب شد عکست به دستم رسید و دیدیم.

جان دلم بیا بیا که چشم انتظاری خیلی سخته. ندیدنت و دوریت واقعا خیلی سخته.
یه تماس بگیر. نمیدونم یه کاری بکن امیرجانم. یه کاری بکن ببینمت. یه کاری بکن دوباره صداتو بشنوم، کنارت باشم بغلت کنم …
دوست دارم برای داداشی من ناز کنم.

مطمئنم دلت برای ما تنگ شده امیری من
زودی با من تماس بگیر نازنینم
۰۹۱۱۹۳۷۶۳۲۸