
در دهههای اخیر، جهان با تغییر چشمگیری در توازن قدرت مواجه شده است و درگیریهای دائمی در خاورمیانه، این منطقه را تبدیل به میدانی برای آزمایش منافع ژئوپلیتیکی بزرگ کرده است. در این موزاییک پیچیده، اپوزیسیون ایرانی مجاهدین خلق (مجاهدین خلق)، با سوابق و اتحادهای متناقض خود، جایگاه ویژه و نگرانکنندهای را اشغال میکند. علاوه بر این، کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده آمریکا، به عنوان کاتالیزوری برای تشدید تنشها و بیثباتی بیشتر منطقه عمل کرده اند.
قوانین بینالمللی و استانداردهای دوگانه
امروزه، بیش از هر زمان دیگری، یادآوری و مطالبه احترام به قوانین بینالمللی ضروری است. این قوانین، پایه و اساسی هستند که نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم بر آن بنا شده و هدف آنها حفاظت از حاکمیت کشورها، تضمین حقوق بشر و منع دخالت خودسرانه در امور داخلی سایر کشورها است.
با این حال، به نظر میرسد که برای برخی از کشورها، این قوانین تنها روی کاغذ هستند. دخالت اسرائیل در امور داخلی کشورهای دیگر، به ویژه ایران، نقض آشکار این قوانین است. و در حالی که این اتفاق میافتد، کشورهایی که باید ضامن عدالت بینالمللی باشند، مانند ایالات متحده، بیتفاوت باقی میمانند. سکوت آنها چیزی بیش از یک موضع خنثی است – این یک تأیید ضمنی است، یک دست نامرئی که به اسرائیل چراغ سبز میدهد تا طبق منافع استراتژیک خود عمل کند.
مجاهدین خلق و پارادوکس اتحادها: “دشمنِ دشمن من، دوست من است.”
در این صحنه پیچیده، یک بازیگر غیردولتی با نفوذ تبلیغاتی قوی ظهور میکند: اپوزیسیون ایرانی مجاهدین خلق. زمانی یک سازمان انقلابی بود که ادعا میکرد نماینده آرمانهای دموکراتیک مردم ایران است، و امروز به ابزاری کور در خدمت منافع خارجی تبدیل شده است که کاملاً از هرگونه ارتباط با اراده عمومی بیگانه است.
ضربالمثلی که به نظر میرسد آنها با دقت به آن تاسی میکنند – “دشمنِ دشمن من، دوست من است” – به فلسفه عمل سیاسی آنها تبدیل شده است. مجاهدین خلق با در نظر گرفتن رژیم ایران به عنوان دشمن خود، تصمیم گرفته است که آشکارا با اسرائیل همکاری کند – دولتی که در درگیری مستقیم با ایران است و هزاران غیرنظامی فلسطینی را در دهههای گذشته کشته است.
این عمل چیزی بیش از خیانت سیاسی است – انکار هرگونه احساس ملی و همکاری با نیرویی است که نه تنها ایران را تهدید میکند، بلکه به بیثبات کردن کل منطقه نیز کمک میکند. مجاهدین خلق دیگر اپوزیسیون نیستند. آنها به مزدوران ایدئولوژیکی تبدیل شدهاند که نماینده هیچکس نیستند جز منافع کسانی که خواهان تفرقه، ضعف و هرج و مرج در خاورمیانه هستند.
ترس اسرائیل و ریاکاری استراتژیک
اسرائیل امروز ترس خود را از اینکه ایران میتواند سلاحهای هستهای تولید کند، ابراز میکند. این ترس به توجیهی برای حملات، خرابکاریها، تهدیدهای مداوم و استراتژی مملو از پارانویای نظامی تبدیل شده است. اما این توجیه با حقیقت سازگار نیست: ایران، علیرغم همه اتهامات، هرگز هیچ کشوری را مستقیماً با سلاحهای هستهای تهدید نکرده است. برعکس، ایران در چارچوب دیپلماسی محتاطانه باقی مانده و به همسایگان خود تجاوز نکرده است.
آیا برای کشوری مانند اسرائیل که خود پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) را امضا نکرده و دارای زرادخانههای هستهای کنترل نشده است، درست است که از کشور دیگری کنترل و شفافیت بخواهد؟ این ریاکاری محض است. هر کشوری حق مشروع دفاع از خود و توسعه فناوری برای اهداف غیرنظامی و دفاعی را دارد. هیچ چیز در قوانین بینالمللی این حق را از ایران سلب نمیکند.
خطر واقعی: نه ایران، بلکه سیاستهای منزوی سازی و بیثباتسازی
اگر قرار است از یک تهدید واقعی برای ثبات منطقهای صحبت کنیم، باید انگشت اتهام را نه به سمت ایران، بلکه به سمت استراتژیهای انزواطلبانه، مداخلات یکجانبه و اتحادهای غیرمسئولانه نشانه گرفت. تهدید اسرائیل، اگر وجود داشته باشد، تهدیدی است که از سیاست خارجی خود آن، از ترسی که وقتی یک کشور همزیستی را نمیپذیرد اما از منطق سلطه کامل پیروی میکند، ناشی میشود.
در حالی که مجاهدین خلق از اشتیاق درگیری بزرگی که میتواند آنها را از طریق سرنگونی خشونتآمیز به قدرت برساند، دستهای خود را به هم میمالد، مردم ایران همچنان قربانی یک اپوزیسیون مرتبط با منافع خارجی هستند. متأسفانه، این اپوزیسیون هرگونه حق اخلاقی برای نمایندگی ملتی را که ادعا میکند نجات میدهد، از دست داده است.
نتیجهگیری: نیاز به عدالت و احتیاط دیپلماتیک
جهان به بازگشت صادقانه به اصول حقوق بینالملل نیاز دارد. کشورها نمیتوانند از گروههای خشونتآمیزی که به عنوان متحدان موقت علیه رقبای استراتژیک خود عمل میکنند، حمایت کنند. همچنین نمیتوانند در مواجهه با دخالت مستقیم در حاکمیت سایر کشورها سکوت کنند.
اسرائیل باید منطق تجاوز و ترس را متوقف کند. مجاهدین خلق باید درک کنند که همکاری با قدرتی که دستانش در غزه خونین است، آن را در نظر مردم ایران قابل قبولتر نخواهد کرد. و ایالات متحده باید از سکوت استراتژیک خود بیدار شود و نقش صلحساز را به جای حامی خاموش درگیریها ایفا کند. تنها در این صورت است که منطقه میتواند آیندهای با خونریزی کمتر، احترام بیشتر و عدالت بیشتر داشته باشد.
آلدو سولولاری – انجمن نجات آلبانی