شرح دلتنگی های مادرانه برای فرزندانم محمد و فاطمه رئیسوند

به نام خداوندی که دل مادر را با عشق فرزند آفرید

فرزندان عزیزم، محمد و فاطمه‌ دلبندم،
سال‌هاست که صدای‌تان را نشنیده‌ام، بوی‌تان را حس نکرده‌ام، چشمانم را در چشم‌هایتان ندوخته‌ام. تنها مادر بودم… و حالا، مادری‌ام را نیز از من دریغ کرده‌اند. من، زهرا کعب فلاحیه، مادری از خطه‌ی خوزستان، دردمند و چشم‌انتظار، این نامه را نه با قلم، که با اشک و بغض می‌نویسم.

محمدم… فاطمه‌ام…
چگونه می‌توانم شرح دلتنگی‌ام را برایتان بنویسم، وقتی واژه‌ها از شدت اندوه فرار می‌کنند؟
سال‌هاست که از آغوش‌تان محرومم. سال‌هاست که در اسارت ذهنی و عینی سازمانی گرفتار هستید که به نام آزادی، انسان‌ها را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌شان محروم می‌کند؛ حتی حق ارتباط با مادر!

ای سازمان مجاهدین خلق،
از تو می‌پرسم: در کجای دنیا، مادر را از فرزند جدا می‌کنند؟ در کجای تاریخ، صدای یک مادر را سانسور کرده‌اند؟ کدام آئین، کدام دین، کدام وجدان، این ظلم را روا می‌دارد؟
من فقط می‌خواهم صدای فرزندانم را بشنوم. فقط می‌خواهم بدانم زنده‌اند، سلامت‌اند، خوش‌اند… آیا این خواسته‌ی زیادی‌ست؟
شما که دم از حقوق بشر می‌زنید، چرا ابتدایی‌ترین حق بشر — حق خانواده، حق ارتباط، حق انتخاب — را از فرزندان من گرفته‌اید؟

سالهاست که من، مادری پیر، با قلبی شکسته، در کوچه‌های بی‌خبری پرسه می‌زنم. سال‌هاست که بی‌آنکه بدانم، فرزندانم چگونه‌اند، زندگی می‌کنم و هر شب، با خیالشان سر بر بالش می‌گذارم.
به‌تازگی تنها عکسی جدید از شما را، پس از سال‌های دراز انتظار، از انجمن نجات – مرکز البرز، که تنها حامی ما مادران دردمند بوده، دریافت نمودم. همان‌قدر برایم گرانبهاست که اگر درِ بهشت را به رویم می‌گشودند… ولی این کافی نیست!
من، پیش از آنکه مرگ، فرصت گفت‌وگوی دوباره را از ما بگیرد، تقاضای دیدار دارم؛ نه سیاسی، نه تبلیغاتی — فقط دیداری ساده، انسانی، مادری.

ای جهانیان،
ای مدعیان حقوق بشر،
مگر نه اینکه در همه‌ی دنیا، مادر، حرمتی دارد فراتر از سیاست؟ مگر نه اینکه ارتباط خانوادگی، حقی است که هیچ قدرتی نباید از انسان بگیرد؟
من، زهرا کعب فلاحیه، از شما می‌خواهم صدای من باشید. صدای مادری که سال‌ها در سکوت، گریه کرده؛ که سال‌ها در انتظار، پیر شده؛ که هنوز امید دارد، هنوز دعا می‌کند، هنوز می‌خواهد…

فرزندانم، اگر این نامه به گوش‌تان برسد، بدانید که مادرتان هنوز زنده است، هنوز شما را دوست دارد، هنوز برای دیدار چشم‌انتظار است، هنوز دلش به یاد لبخندتان می‌تپد.

و ای آنان که این جدایی را رقم زده‌اید:
بدانید، هیچ ظلمی برای همیشه پایدار نمی‌ماند، و هیچ مادری تا ابد خاموش نمی‌ماند.

با اشک و امید،
مادرِ چشم‌انتظار
زهرا کعب فلاحیه
(مادر محمد و فاطمه رئیسوند، گرفتار در حصار ذهنی سازمان مجاهدین خلق)

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا