در میانه میدان نبردهای امروز، دیگر مهمات و تانکها حرف آخر را نمیزنند؛ بلکه میداندار اصلی ذهن انسانهاست. این همان عرصهای است که «جنگ شناختی» (Cognitive Warfare) در آن ریشه دوانده است؛ نبردی خاموش، بیدود و آتش، اما ویرانگرتر از هزار موشک. نبردی که در آن، مغز انسان نه صرفاً هدف، بلکه سلاح است. جنگ […]
در میانه میدان نبردهای امروز، دیگر مهمات و تانکها حرف آخر را نمیزنند؛ بلکه میداندار اصلی ذهن انسانهاست. این همان عرصهای است که «جنگ شناختی» (Cognitive Warfare) در آن ریشه دوانده است؛ نبردی خاموش، بیدود و آتش، اما ویرانگرتر از هزار موشک. نبردی که در آن، مغز انسان نه صرفاً هدف، بلکه سلاح است.
جنگ شناختی، ابداعی از لایههای ژرف قدرت نرم
نخستین بذرهای نظری جنگ شناختی را اندیشمندانی همچون فرانک هافمن (Frank G. Hoffman) در قالب نظریهی «جنگ ترکیبی» (Hybrid Warfare) کاشتند. ولی فرم کاملتر آن، بعدها در اسناد رسمی ناتو و پنتاگون تحت عنوان Cognitive Warfare مطرح شد. در این نوع از جنگ، بهجای تسخیر خاک، افکار تسخیر میشود؛ بهجای کنترل مرزها، باورها کنترل میشوند.
در جنگ شناختی، دشمن با عملیات روانی، اطلاعات غلط، الگوسازی دروغین، تهییج عاطفی، مهندسی ادراک و تخریب سرمایههای نمادین، در پی شکلدهی به رفتار و تصمیمگیری انسانهاست، بدون آنکه قربانی حتی بفهمد که تحت حمله است. رسانهها، شبکههای اجتماعی، محتوای به ظاهر تحلیلی و حتی هنری، به میدانهای مینِ شناختی تبدیل میشوند.
رجوی: سرباز بدون مرز در میدان جنگ شناختی غرب علیه ایران
مسعود رجوی، رهبر فرقه مجاهدین خلق، با درک زودهنگام از کارکردهای جنگ ادراکی، پیش از آنکه این مفهوم بهصورت رسمی در ادبیات نظامی غرب رایج شود، دهههاست مشغول اجرای آن علیه مردم ایران است. شاید بتوان گفت رجوی نه صرفاً بازیگر این جنگ، بلکه مُبدل محلیِ آن نظریههای کلان به زبان و روایت ایرانی بوده است.
در نگاه رجوی، ذهن جوان ایرانی میبایست از مسیر تحلیلگری به ورطهی اطاعت روانی سقوط کند. وی با خلق «واقعیتهای بدیل» (Alternative Realities)، بازنویسی تاریخ، مصادره مبارزات اصیل مردمی، و ایجاد تضادهای کاذب، تلاش کرد تا ادراک عمومی را نسبت به هویت، دشمن و راه نجات تغییر دهد.
نقشه راه رجوی در جنگ شناختی: از اسطورهسازی تا شبیهسازی کاذب نجات
1. قهرمانسازی از ناکجاآباد: رجوی با طراحی یک اسطورهی نجاتبخش از خود، از طریق یک معماری پیچیده تبلیغاتی، تلاش کرد در اذهان بخشی از مخاطبان، خود را معادل «راه رهایی» تصویر کند؛ در حالیکه عملاً گرفتار بندگی قدرتهای بیگانه بود.
2. نابودی ذهن نقاد: با القای تفکر دوقطبی «یا با ما یا با دشمن»، هرگونه تحلیل انتقادی درونسازمانی را خیانت معرفی کرد. این درست همان جایی است که جنگ شناختی به یکی از اهدافش میرسد: حذف منطقهی خاکستری در اندیشهها.
3. پیوست رسانهای – روانی: از تلویزیونهای ماهوارهای تا فعالیتهای مجازی سازمانیافته، رجوی به شیوهای نظاممند در حال اجرای نسخهای از «عملیات نفوذ ادراکی» بود. در این فضا، محتوا تنها ابزار آگاهیبخشی نبود، بلکه سلاحی برای انهدام ادراک عمومی بود.
جنگ شناختی علیه ایران: رجوی، پیادهنظام یک پروژهی فراملی
رجوی در منظومه جنگ ترکیبی غرب علیه ایران، نقش تسریعکننده فرسایش ذهنی جامعه ایران را بازی میکند. او که دیگر در صحنه فیزیکی قدرتی ندارد، با تکیه بر همان فرمولهای شناختی، سعی در استحاله روانی نسل جدید دارد؛ نسلی که اگر بیپناه در برابر این امواج بماند، ممکن است دچار «بیهویتی تدریجی» شود.
این دقیقاً همان هدف نهایی جنگ شناختی است: تبدیل یک ملت به مجموعهای از افراد فاقد حافظه جمعی، فاقد اعتماد به نفس، و فاقد ایمان به توان تغییر.
پایان سخن: تنها راه رهایی، بازپسگیری ذهنها است
برای مقابله با جنگ شناختی رجویها، تنها کافی نیست که حقیقت را گفت؛ باید آن را بازسازی کرد، روایت کرد و در ذهنها حک کرد. باید نسل امروز ایران بداند که ذهن او، ارزشمندترین میدان نبرد است. و این میدان، تنها با نور سواد رسانهای، قدرت تحلیل انتقادی، و اتصال به ریشههای هویتی ایرانی–اسلامی، قابل دفاع است.
فریدون ابراهیمی

