روز یکشنبه 9 شهریور 1404، اعضای انجمن نجات اراک به دیدار آقای ولی الله گل ریزان، پدر دردمند عباس گلریزان از اعضای گرفتار در کمپ اشرف 3 رفتند و با ایشان به گفتگو نشستند. آقای گل ریزان که سالها دوری و بی خبری از فرزند او را پیرتر و فرسوده تر از سنش کرده است، […]
روز یکشنبه 9 شهریور 1404، اعضای انجمن نجات اراک به دیدار آقای ولی الله گل ریزان، پدر دردمند عباس گلریزان از اعضای گرفتار در کمپ اشرف 3 رفتند و با ایشان به گفتگو نشستند.
آقای گل ریزان که سالها دوری و بی خبری از فرزند او را پیرتر و فرسوده تر از سنش کرده است، حالا بیمار است و توان روحی و جسمی پایینی دارد. ایشان برای اعضای انجمن از روزها و شب هایی گفت که عباس را با چه سختی و با چه عشقی بزرگ کرد تا شاهد موفقیت ها و پیشرفت هایش باشد، تشکیل خانواده و همسر و فرزندش را ببیندو ..
اینها حداقل آرزوهایی هستند که هر پدر و مادری برای فرزندش دارد، آرزوهایی که در سایه شوم تشکیلات رجوی فنا شدند و خانواده ای که دهه هاست از هم دور افتادند.
عباس گل ریزان، در زمان جنگ ایران و عراق برای انجام خدمت سربازی به جبهه رفت و آنجا به اسارت نیروهای سازمان مجاهدین خلق که بر علیه میهن می جنگیدند درآمد و در اسارتگاه با فریب و مغزشویی های فرقه، به کمپ اشرف عراق منتقل گردید. او هم اکنون در کنار دیگر اعضای فرقه، در آلبانی و در کمپ اشرف 3 در مانز به سر می برد.
آقای گلریزان در زمان حضور تشکیلات رجوی در عراق، بارها به این کشور سفر کرد تا بتواند پسرش را ببیند و با او ملاقات کند که متأسفانه سران فرقه اجازه دیدار به این پدر و فرزند ندادند.
در این دیدار آقای گل ریزان گفت: من مریضم و دلم می خواهد عباس خودش را آزاد کند و آزاد زندگی کند. خیلی دلم می خواهد عباسم را در آغوش بگیرم. دلم خیلی برایش تنگ شده است. از عباس درخواست می کنم به آغوش خانواده اش برگردد.



































