التقاط، اعتقاد به تئوری بقا به هر قیمتی و باور به شعار “دشمن دشمن من دوست من است”، ۳ عاملی است که گروه مجاهدین خلق را به ابزاری مناسب برای نهادهای جاسوسی خارجی از جمله موساد تبدیل کرده است. اما نگاه سرویسهای اطلاعاتی بیگانه نسبت به مجاهدین خلق همواره مصرفی بوده است تا آنجا که […]
التقاط، اعتقاد به تئوری بقا به هر قیمتی و باور به شعار “دشمن دشمن من دوست من است”، ۳ عاملی است که گروه مجاهدین خلق را به ابزاری مناسب برای نهادهای جاسوسی خارجی از جمله موساد تبدیل کرده است. اما نگاه سرویسهای اطلاعاتی بیگانه نسبت به مجاهدین خلق همواره مصرفی بوده است تا آنجا که تاریخ مصرف اعتبار در کنار بالا رفتن سن سلولی (پیری تشکیلات و عدم توفیق در جذب نیرو) به آفتی برای این گروه تروریستی تبدیل شده است.
با سقوط رژیم بعث بر اثر حمله غیرقانونی آمریکا به کشور عراق در سال ۲۰۰۳ م و متعاقب آن تخلیه پادگان اشرف به عنوان آشیانه تروریسم، مجموعه عظیمی از اسناد و نوارهای ویدئویی به دست آمد که نشان از رابطه وسیع سازمان مجاهدین خلق با نهادهای امنیتی رژیم صدام داشت. طی این روند پس از تضعیف رژیم صدام به دلیل جنگ دوم خلیج فارس، فرقه رجوی با قرار دادن معادله اطلاعات در برابر دلارهای تا نخورده نفتی، سعی کرد تا به حیات زالوصفتانه خود تحت حمایت رژیم شکستخورده بعث عراق ادامه دهد. اما این ارتباط گسترده دیری نپایید و دوستان آمریکایی مجاهدین خلق در سازمان سیا به زودی اعضای این فرقه را در دامان یک ارباب و حامی مالی جدید به نام موساد انداختند. گفتوگوی پیشرو با “مرتضی سیمیاری” کارشناس مسائل غرب آسیا، کوششی است برای فهم تعدادی از رازهای تاریک مزدوری مجاهدین خلق برای وحشتناکترین ماشین ترور رژیم صهیونیستی یعنی موساد.
آنا: با توجه به شعارهای ضد صهیونیستی سازمان مجاهدین خلق در سالهای دهه ۱۳۴۰ ش و تلاش برای ارتباطگیری با طیف چپ گروههای فلسطینی، چه عواملی موجب ارتباط عمیق مجاهدین خلق با صهیونیستها شد؟
سیمیاری: ببینید گروه تروریستی مجاهدین خلق از بدو پیدایش خودش یعنی زمانی که کسانی چون محمد حنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، عبدی و دیگران این تشکیلات را به وجود آوردند تا به امروز یک ویژگی مشترکی دارد و آن ویژگی این است که این تشکیلات التقاطی است. این ویژگی باعث این میشود که این تشکیلات در زمانی که اولین گامهای خودش را برمیدارد و حنیفنژاد آن جزوه “راه طی شده” را مینویسد، شما میبینید که در داخل همین جزوه هم التقاطی از تفکرات بازرگان، شریعتی و مارکسیسم وجود دارد. این التقاط که از روز اول در درون تشکیلات وجود دارد تا به امروز باعث این شده که گروه تروریستی مجاهدین خلق برپایه تضادها بالا بیاید. یکی از تضادهایی که گروه مجاهدین خلق دارد، ارتباطگیری با صهیونیستها است. همانطور که خودتان هم اشاره کردید گروه مجاهدین خلق در قبل از انقلاب جزوهای دارد به نام “جامعه بدون طبقه توحیدی”. در این جزوه گروه روی این امر اصرار دارد که مبارزه با صهیونیستها به اندازه مبارزه کردن با امپریالیستها ارزش دارد. در واقع سطح مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم را در یک جا میبیند به نحوی که در بخشی از این جزوه آمده “مبارزه با صهیونیسم نسبت به مبارزه با امپریالیسم اولویت دارد”؛ یا مثلاً در همان دوران میبینید که شاخه نظامی این گروه بیانیهای مبنی بر لزوم انجام اقدام نظامی علیه صهیونیستها صادر میکند.
بعد از انقلاب هم باز شما شاهد این هستید که در نشریه مجاهد روی بحث مبارزه با صهیونیسم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تأکید شده است. اما سؤال اینجا است که چه اتفاقی افتاده است که این گروهی که ادعای مبارزه با صهیونیسم را دارد الان با این رژیم جنایتکار همراه شده است!
نکته اول همان بحثی است که خدمتتان عرض کردم یعنی التقاط باعث ایجاد تضاد شده است. این تضاد در کنار دو امر دیگر که یکی از آنها اعتقاد به تئوری بقا است، باعث شده تا این گروه به این نتیجه برسد که برای حفظ موقعیت خود یا برقراری یک توازن قدرت در برابر حاکمیت (بعد از پیروزی انقلاب اسلامی) به سراغ صهیونیستها برود کما این که اعتقاد به این تئوری بقا باعث شد تا به سراغ بعثیها، سعودیها و آمریکاییها هم برود.
نکته سوم که باعث این شد تا گروه مجاهدین خلق به سراغ صهیونیستها برود شعاری است که آنها همیشه میدهند و میگویند”دشمن دشمن من دوست من است”. این امر باعث این میشود که این سازمان که معتقد است جمهوری اسلامی ایران با صهیونیستها دشمنی دارد، میتواند با دشمن جمهوری اسلامی ایران یعنی صهیونیستها همراه شود و این همراهی باعث این شود که اینها در سطحی قرار بگیرند که امروز شما شاهد این باشید که گروه تروریستی مجاهدین خلق در سطح یک ابزار یا مزدور برای صهیونیستها عمل کند. اگر این سه اصل را در کنار یکدیگر قرار دهیم. میبینید که نه تنها همکاری کردن با صهیونیستها، بلکه همکاری کردن با هر عامل دیگری برای گروه تروریستی مجاهدین خلق مجاز میشود و باعث میشود که امروزه شاهد این باشیم که سازمان مجاهدین خلق تبدیل به یک کارتل اطلاعاتی و مزدور شده است؛ مثل شرکت “بلک واتر” که دیگر هیچ اصولی را پیش روی خودش نمیبیند.
شما اگر به مدل کاری شرکت بلک واتر دقت کرده باشید میبینید که اینها یک تشکیلات جنایتکار هستند و خیلی برایشان فرقی نمیکند که ایدئولوژی آنها در چه سطحی باشد و اصلاً چیزی به اسم ایدئولوژی برای آنها معنا ندارد. تشکیلات مجاهدین خلق الان این گونه است یعنی یک کارتل جنایتکار و مزدور است که دیگر برایش خیلی اهمیت ندارد که در چه جایگاهی قرار دارد و در حال همکاری با چه جریانی است. حتی اگر این جریان یک جریان جنایتکار مثل صهیونیستها باشد.
مسئله بعد این است که ارتباطات گروه تروریستی مجاهدین خلق با صهیونیستها برخلاف ارتباطات آن با سایر رژیمها یا سرویسهای اطلاعاتی مرحلهبندی شده است. یعنی ارتباط اینها با صدام پلکانی بوده، اما در رابطه با صهیونیستها به صورت مرحلهبندی شده و طی چندین سال این دو توانستند به همدیگر برسند و پیوند بخورند.
اولین خطی که باعث شد مجاهدین خلق و صهیونیستها به یکدیگر پیوند بخورند، مربوط به سال ۲۰۰۲ م است. قبل از این که حکومت صدام از بین برود و آمریکاییها عراق را اشغال کنند، برای اولین بار شاهد این هستیم که گروه تروریستی مجاهدین خلق با موساد ارتباط برقرار میکند. در این مقطع آمریکاییها نقشی بسیار اساسی برای برقراری این ارتباط دارند و یکی از افسران سازمان سیا به نام آقای “ریموند پنتر” باعث میشود که گروه مجاهدین خلق با صهیونیستها و به ویژه با موساد ارتباط برقرار کند.
در این مرحله، این افسر سازمان سیا به مجاهدین خلق میگوید “کار دولت عراق دیگر تمام است و حکومت صدام امروز و فردا از بین میرود. شما باید به فکر آینده خودتان باشید.”
در همین راستا جلسهای بین پنتر و مجاهدین خلق در پاریس برگزار میشود که مریم رجوی، زهرا مریخی، حسن محدثین و مهدی ابریشمچی در آن حضور دارند. در این جلسه، پنتر به مجاهدین خلق میگوید که “کار صدام دیگر تمام شده است و آمریکاییها ظرف یکی دو ماه آینده به عراق حمله خواهند کرد و شما باید تکلیفتان معلوم شود؛ اگر تکلیفتان معلوم نشود خود مردم عراق شما را قصابی خواهند کرد و از بین خواهند برد. یعنی کار به سرویسهای اطلاعاتی ایران هم نخواهد رسید و به خاطر سابقه بدی که در ذهن مردم عراق دارید کار شما تمام است.”
در اینجا مریم رجوی از پنتر میپرسد که “به نظر شما بهترین گروه یا جریانی که ما میتوانیم به آن وصل شویم کیست آیا آمریکاییها حاضر هستند تا با ما همکاری کنند؟”
آقای پنتر در پاسخ میگوید که “به نظر من بهترین گروهی که شما میتوانید با آن در ارتباط باشید، موساد است.”
در آن مقطع برای سازمان ارتباط گرفتن با موساد خیلی سخت بوده است و علت آن نیز این بود که سازمان باید میتوانست اعضا و کادرهای خود را در مورد لزوم برقراری این ارتباط توجیه و قانع کند.
وقتی این جلسه تمام میشود، مریم رجوی به اعضایی که در جلسه حضور داشتند میگوید “به نظر من این میخ (اصطلاح ویژه فرقه مجاهدین خلق در مورد کسی که با یک سرویس خارجی ارتباط دارد) حرف بدی نمیزند، اما ما نمیتوانیم با موساد به صورت مستقیم ارتباط بگیریم، شما بروید بگردید و یکسری ارتباطات زیرمیزی (مخفیانه) با موساد بگیرید ببینیم چه میشود.”
این مقطع زمانی مصادف با اشغال عراق توسط آمریکاییها است، اما در همان دوره مریم رجوی دستورالعملی را صادر میکند و به کادر مرکزی گروه مجاهدین خلق (شاخه سیاسی) دستور میدهد تا به تدریج ارتباط خود با موساد را آغاز کنند.
اتفاقاً این ارتباط هم توسط آقای پنتر برقرار میشود. همین ارتباط باعث این میشود که وقتی آمریکاییها به کمپ تروریستی اشرف میرسند و میخواهند آنجا را تخلیه کنند، عواملی که در آن پایگاه بودند به آمریکاییها میگویند “ما با پنتاگون هماهنگ هستیم”.
آنها میگویند “ما چنین دستورالعملی را نداریم که با شما در ارتباط باشیم”. مجاهدین خلق میگویند “شما دوباره استعلام کنید”. وقتی استعلام میکنند متوجه میشوند که چنین ارتباطی وجود دارد. در واقع ارتباطی بین مجاهدین خلق و پنتاگون وجود ندارد بلکه موساد این ارتباط را بین مجاهدین خلق و پنتاگون برقرار میکند و به آنه (پنتاگون) میگوید که اینها (مجاهدین خلق) از این به بعد با من کار میکنند.
دومین ارتباطی که این گروه با موساد میگیرد، بعد از فروپاشی دولت صدام و کنار رفتن رژیم بعث است که خیلی ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی نیست، زیرا نه صهیونیستها خیلی به مجاهدین خلق اعتماد دارند و نه مجاهدین خلق به آنها اعتماد دارند. اما یک نکته بسیار مهمی در این زمینه وجود دارد و آن این است که این ارتباط در دورهای شکل گرفته که به شدت مجاهدین خلق به برقراری ارتباط با یک سرویس خارجی احتیاج دارند. به خاطر این که آنها اصطلاحاً میگویند که “ما صاحب خانه خودمان را از دست دادهایم و باید صاحبخانه (ارباب) جدیدی پیدا کنیم تا هزینههای ما را پرداخت کند.”
چنین برداشتی باعث میشود آن ارتباط اولیهای که بین مجاهدین خلق و موساد شکل گرفته به تدریج رشد پیدا کند. ارتباط بعدی بعد از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ م در منچستر انگلستان در خانه امن موساد برقرار میشود و دو نفر از اعضای گروه مجاهدین خلق با نام مستعار خسرو و محمود در این جلسه شرکت میکنند و طی آن طرف اسرائیلی به مجاهدین خلق میگوید که “ما از شما پنج کار میخواهیم. شما پنج کار برای ما انجام دهید در برابرش ما هم دو کار برای شما انجام میدهیم.”
این پنج مورد شامل این بود که: اولاً از مجاهدین خلق خواسته بودند که در رابطه با گروه فتح برای آنها اطلاعات جمعآوری کند از جمله این که ارتباط ایران با فتح در چه سطحی است. دوم این که شما (مجاهدین خلق) چقدر با فتح ارتباط دارید و سوم این که موساد خواسته بود تا مجاهدین خلق روی تصمیمگیریهای فتح هم اثر بگذارد. دومین مورد این بود که گروه مجاهدین خلق باید در رابطه با احوالات منطقه (ارتباطات منطقهای ایران) برای موساد اطلاعات جمع میکرد. مورد سوم در رابطه با تحرکاتی است که ایران در حوزه موشکی دارد. نکته دیگر در مورد اتمسفر سیاسی ایران بود (و این که در ایران مردم چه نظری نسبت به حاکمیت دارند). مورد دیگری که مجاهدین خلق باید در آن خصوص برای موساد به جمع آوری اطلاعات میپرداختند، وضعیت تسلیحاتی ایران بود.
در برابر این خدمت موساد به مجاهدین خلق قول داد که سعی کند تا نام این گروه تروریستی را از لیست گروههای تروریستی مدنظر آمریکا خارج کند و بخشی از منابع مالی مجاهدین خلق را نیز تأمین کند. در واقع در این ارتباط دومی که موساد با مجاهدین خلق میگیرد، آن عدم اطمینانی که دو طرف به یکدیگر دارند به تدریج کاهش پیدا میکند و ارتباطات سازمانیافته بین طرفین شکل میگیرد و از اینجا به بعد شما دیگر باید گروه تروریستی مجاهدین خلق را به عنوان عامل یا مزدوری بدانید که صاحب خانهاش موساد است. یعنی اقدامات آن زیرنظر موساد است. دامنه این ارتباطات روزبهروز افزایش پیدا میکند به نحوی که سندهای مختلفی هم راجع به ارتباطات این دو وجود دارد از جمله جمعآوری اطلاعاتهایی که اینها برای موساد در رابطه با توان موشکی ایران، برنامه هستهای کشور و ارتباطات منطقهای ایران انجام میدادند و جاسوسیهای آنها در خصوص وضعیت عراق برای موساد و نگرش شیعیان این کشور نسبت به ایران و نیز جمعآوری اطلاعات در رابطه با لبنان و سوریه و نقاط دیگری از این قبیل.
اما نقطه عطف ارتباطات مجاهدین خلق و موساد از سال ۱۳۹۷ ش به بعد است که ارتباطات طرفین تبدیل به ارتباطی ویژه شده است. در این مقطع یک اتفاق مهم در حوزه بینالمللی میافتد که باعث میشود تا موساد به این نتیجه برسد که ارتباط با مجاهدین خلق باید سازمان یافتهتر باشد اگر اخبار را پیگیری کرده باشید میبینید که در این زمان دو یهودی آلبانیاییتبار در فرودگاه تیرانا بازداشت میشوند که همراه آنها دو چمدان پول به مبلغ ۱۰۰۰۰۰۰ دلار بود. وقتی که این جریان توسط دولت آلبانی بررسی میشود مشخص میشود که مقصد این دو تن کمپ تروریستی اشرف ۳ واقع در تیرانا بوده است. به این دلیل که کشور آلبانی قوانین خاصی در رابطه با پولشویی دارد، ارتباطات گروه مجاهدین خلق با موساد برملا میشود. در اینجا موساد به این نتیجه میرسد که لازم است تا مسیر ارتباطی با گروه مجاهدین خلق را تغییر دهد؛ بنابراین وزیر دفاع آلبانی را به سرزمینهای اشغالی دعوت میکند. جالب است که قبل از این ماجرا ارتباطات بین آلبانی و صهیونیستها خیلی نزدیک نیست، اما در این مقطع شما میبینید که آقای لیبرمن (وزیر جنگ سابق رژیمصهیونیستی) در جلسهای مشترک با وزیر دفاع آلبانی شرکت میکند. در این جلسه قراردادی بین وزیر دفاع آلبانی و صهیونیستها بسته میشود که مفاد مختلفی دارد ازجمله این که آنها یک مرکز مبارزه با تروریسم در داخل تیرانا داشته باشند. قبل از این که این مرکز شکل بگیرد مرکزی به نام “فارا” وجود داشته که مسئولیت آن با فردی به نام “امید خدیر” بوده، اما وقتی این مرکز مبارزه با تروریسم در تیرانا شکل میگیرد، تبدیل به دفتر رسمی موساد برای ارتباط گرفتن با مجاهدین خلق میشود.
تشکیل این دفتر چند مزیت برای مجاهدین خلق دارد: اولاً باعث میشود که پولهای اهدایی موساد به مجاهدین خلق به وسیله چمدانهای دیپلماتیک و بدون مواجه شدن با بازرسیهای فرودگاهی به سمت کمپ تیرانا حمل شود. یعنی شما از سال ۱۳۹۷ ش به بعد میبینید که مجاهدین خلق هیچگاه برای تبادلات مالی خودشان به مشکل برنمیخورند با تشکیل این مرکز چند شعبه از آن در داخل اروپا افتتاح میشود و به این وسیله مشکلات مالی مجاهدین خلق تا حد خیلی زیادی حل میشود. اتفاق دیگری که در این مقطع میافتد این است که مجاهدین خلق بعد از تشکیل این دفتر با کمک پاسپورتهای فرانسوی امکان این را پیدا میکنند که به تلآویو بروند و یکسری دوره آموزشی را به صورت مستقیم بگذرانند. اولین افرادی هم که از اعضای مجاهدین خلق به تل آویو رفتند، نرگس سرخیلی و هدی احمدی هستند. بعد از آن هم تعداد قابل توجهی از عناصر مجاهدین خلق این کار را انجام دادهاند. نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که از سال ۱۳۹۷ ش به بعد مسئول میز ایران در موساد مسئول گروه تروریستی مجاهدین خلق هم هست یعنی هر کسی که در موساد میز ایران را تحویل گرفته مجاهدین خلق را هم به همراه آن تحویل گرفته است نتیجه چنین روندی این بود که از سال ۱۳۹۷ ش به بعد شما اگر شبکههای اجتماعی را دنبال کرده باشید، میبینید که ارتباطات و شبکه سایبری مجاهدین خلق رشد قابل توجهی کرد. یعنی قبل از این سال بخشی که در درون مجاهدین خلق با ارتش سایبری مشهور بود شامل یکسری واحدهای معمولی میشد، اما از سال ۱۳۹۷ ش به بعد این واحدها رشد قابل توجهی کرده که نمونه بارز آن را شما در اغتشاشات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ ش میبینید؛ یعنی در این دو برهه زمانی واحد سایبری مجاهدین خلق توانسته خیلی مؤثرتر از گذشته عمل کند و تعداد اکانتهایش افزایش پیدا کرده که این افزایش کیفیت ناشی از همکاری مجاهدین خلق با موساد بوده است.
ارتباط بین طرفین برای مجاهدین خلق ارزش افزودهاش این است که به هر حال صاحبخانه یا ارباب جدید پیدا کردهاند و دوم این که کسی را پیدا کردهاند که پولهای مورد نیاز اینها را برایشان تأمین کند و قوانین پولشویی را به راحتی دور بزند. برای موساد هم مجاهدین خلق را تبدیل کرده به مزدوری که میتواند برای اقدامات سایبری و میدانی از آنها استفاده کند. یکی از مواردی که موساد از سال ۱۳۹۷ ش به این طرف از مجاهدین خلق خواسته همین مورد است یعنی مجاهدین خلق موظف شدهاند تا علاوه بر این که برای موساد جمعآوری اطلاعات انجام دهند باید از این اطلاعات در مسیر عملیاتی نیز استفاده کنند یعنی بتوانند عملیاتیتر اقدام کنند و شما میبینید که بعد از ارتباطگیری سال ۱۳۹۷ ش به این طرف یک واحد جدیدی به نام ستاد روابط عمومی هم در اشرف ۳ تشکیل میشود که فقط اسمش روابط عمومی است و در واقع وظیفه مدیریت کانونهای شورشی را برعهده دارد. تا کارهای میدانی مجاهدین خلق را در ایران انجام دهد.
آنا: با توجه به جایگاه راهبرد استفاده سیاسی از ابزار ترور نزد موساد و سایر نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی، نقش مجاهدین خلق را در راهاندازی و حمایت از ماشین ترور رژیم صهیونیستی چگونه میبینید؟
نقش مجاهدین خلق در این خصوص دو وجهی است: یک وجه شامل جمعآوری اطلاعات است. به عنوان مثال جمعآوری اطلاعات توسط مجاهدین خلق برای ترور دانشمندان هستهای. یکی از اسنادی که در حال حاضر در رابطه با ارتباط بین موساد و گروه مجاهدین خلق وجود دارد، مربوط به جمعآوری اطلاعاتی است که این گروه در رابطه با شهید محسن فخریزاده انجام داده است. در واقع، در یکی از جلساتی که بین مجاهدین خلق و موساد برگزار شد، افسر موساد از مسئول مرتبط مجاهدین خلق خواسته بود که برایش یک مقداری جمعآوری میدانی در رابطه با دانشمندان هستهای ایران انجام دهد.
در جلسه دومی که بین طرفین برگزار شد، مجاهدین خلق میگویند “ما یکسری اطلاعات در رابطه با شخصی به نام محسن فخریزاده به دست آوردهایم که ساکن یکی از محلات در شهرک شهید محلاتی تهران است و در یکی از دانشگاهها نیز در حال تدریس است.”
افسر موساد میگوید “این اطلاعاتی که جمعآوری کردید جمع آوری فردی بود (از فردی در داخل ایران برای این کار استفاده کردید) یا نه شامل مواردی مثل تخلیه تلفنی میشود؟” عامل مجاهدین خلق میگوید “من اطلاعی در این زمینه ندارم” افسر موساد میگوید “کسی که برایتان این اطلاعات را جمع کرده جلسه بعدی بردارید بیاورید.”
یک هفته بعد جلسه سوم تشکیل میشود و در آن جلسه به این نتیجه میرسند که این اطلاعات حاصل فرایند تخلیه تلفنی است. اما مجاهدین خلق در جمعبندی خود میگویند”به نظر میرسد که موساد از ما میخواهد که برایش کار عملیاتی هم انجام دهیم و در واقع بمب هم در داخل ایران برایشان جابهجا کنیم.”
اما اغلب استفادهای که موساد از مجاهدین خلق کرده است؛ در زمینه جمعآوری اطلاعات است و بیشترین استفاده از این گروه در زمینه جمعآوری اطلاعات را در حوزه تخلیه تلفنی میبیند نه کار میدانی، اما اگر در جاهایی مجاهدین خلق بتوانند کار میدانی هم انجام دهند، حتماً از آنها استفاده میکند. اما عمده کارهایی که موساد از مجاهدین خلق برای فعالیتهای میدانی و تروریستی میخواهد شامل کارهای کوچک است. یعنی کارهای بزرگ را به آنها نمیسپارد چراکه توانایی این گروه برای اجرای کارهای بزرگ محدود است؛ یعنی حلقههای ارتباطی کانو نهای شورشی در ایران بسیار محدود است، ارتباطاتشان با تشکیلات بسیار کم است و امکان این که بتوانند کارهای بزرگ را انجام بدهند را ندارند؛ بنابراین نوع ارتباط موساد با مجاهدین خلق در زمینه اقدامات تروریستی شامل جمعآوری اطلاعات از افراد مختلف است. مثلاً فرض کنید یکی از مهمترین کارهایی که موساد بعد از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه از مجاهدین خلق خواست، جمعآوری اطلاعات از نیروهای نظامی است. لازم هم نیست که این نیروی نظامی یک شخصیت مهم باشد.
موساد میگوید “به صورت محلی شروع کنید از افراد نظامی که در محلات مختلف هستند اطلاعات جمعآوری کنید” آنها هم شروع کردهاند به تخلیه تلفنی و ارتباط گرفتن با افراد عادی جامعه یا آنهایی که در حلقه ضعیف امنیتی هستند.
شاید در مرحله اول این اطلاعات کماهمیت به نظر برسد؛ اما موساد وقتی این اطلاعات محدود و کماهمیت را کنار یکدیگر قرار میدهد؛ آنها را به یک داده اطلاعاتی بزرگ تبدیل میکند و از آنها در عملیاتهای تروریستی خودش استفاده میکند؛ ازجمله این موارد میتوان به عملیاتهای تروریستی در رابطه با دانشمندان هستهای ایران اشاره کرد. در طول جنگ تحمیلی اخیر هم شما شاهد بودید که از این اطلاعات برای حمله به برخی اماکن از جمله بیمارستان فارابی کرمانشاه و ساختمان هلالاحمر استفاده شده بود.
آنا: با توجه به ارتباط عمیق مجاهدین خلق با موساد، علت اتخاذ سیاست انزجار از مجاهدین خلق توسط رژیم صهیونیستی در حوزه عملیات روانی به ویژه بعد از جنگ ۱۲ روزه اخیر چیست؟
ببینید گروه مجاهدین خلق فاقد پایگاه اجتماعی است. اخیراً پایگاه خبری “تایمز اسرائیل” گزارشی را در رابطه با گروه تروریستی مجاهدین خلق منتشر کرد که خیلی جالب توجه و یک سند بسیار مهم است.
در این گزارش به برآورد اسرائیلیها یا موساد از مجاهدین خلق اشاره شده و آمده است “این گروه (مجاهدین خلق) در داخل ایران یک گروه منفور محسوب میشود و هیچ پایگاه اجتماعی ندارد. مردم ایران به دلیل سوابق این گروه ازجمله نقش آن در همکاری با رژیم بعث عراق هیچ خاطره خوبی از آنها ندارند. اما این گروه به دلیل تواناییهایی که دارد (که فراتر از تواناییهای سایر گروههای ضدانقلاب نظیر سلطنتطلبان، بهائیان و گروههای تجزیهطلب) است؛ ابزار بسیار مناسبی برای ارتباط است، زیرا میتوانیم از آنها هم در روند جمعآوری اطلاعات استفاده کنیم و هم سابقه زیاد آنها در زمینه اقدامات (تروریستی) ما را مجاب میکند که آنها (مجاهدین خلق) را همراه خودمان داشته باشیم.”
اما طبیعتاً این ارتباط نمیتواند ارتباطی عیان و روشن باشد؛ بنابراین اینها در تلاش هستند تا ارتباط خود با مجاهدین خلق را تا آنجایی که امکان دارد به تعبیر مجاهدین خلق تبدیل به ارتباطات زیرمیزی (مخفیانه) بکنند و بیشتر گروههای دیگر نظیر سلطنتطلبها یا بهائیان را رشد دهند.
اتفاقاً این مسئله مورد رضایت مجاهدین خلق هم نیست، چون که در نشست “کوچ” که بعد از جنگ ۱۲ روزه در آلبانی انجام شد، این بحث بین مجاهدین خلق صورت گرفته و در جریان این نشست مهدی ابریشمچی و یکی دیگر از عوامل مجاهدین خلق در این مورد بحث کردهاند که “ما کمک بسیار زیادی را به اسرائیل در طول جنگ ۱۲ روزه و قبل از آن انجام دادهایم. حتی قبل از جنگ ما به آنها توصیه کردیم که رفتارشان در ایران مثل رفتار اسرائیلیها در سفر به دمشق باشد (کنایه از حمله اسرائیل به سوریه در دوره حکومت اسد)؛ یعنی علاوه بر زیرساختهای نظامی زیرساختهای غیرنظامی را هم هدف قرار دهد. اما با وجود مشورتها و کمکهایی که ما انجام دادیم؛ گویا به عنوان عامل دوم محسوب میشویم و عامل اول همچنان پهلویها هستند.”
شما میبیند که در طول جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و بعد از پایان جنگ، مجاهدین خلق چند نشست برگزار میکنند. یک نشست را در پاریس برگزار میکنند و چند روز پیش نشست دوم را در بروکسل برگزار میکنند. در واقع برگزاری این نشستها به نوعی پاسخ به نشستهایی است که سایر گروههای ضدانقلاب برگزار میکنند.
در واقع، گروه مجاهدین خلق با این اقدامات میخواهد به نوعی قدرتنمایی کند و بگوید میزان نیروی اجتماعی من بیشتر از دیگران است و من میتوانم مزدور بهتری برای تو باشم. در واقع انجام این اقدامات نوعی گلایه مجاهدین خلق از موساد و آمریکاییها و در حقیقت اتاق عملیات مشترک آمریکایی-صهیونیستی است که آنها را به عنوان بازیگر اول نمیبیند بلکه به عنوان بازیگر دوم و مزدوری تمام عیار میبیند از آن طرف هم آمریکاییها و هم صهیونیستها در روند ارتباطگیری با مجاهدین خلق به صورت آشکار محدودیتهایی دارند ازجمله این که به هر حال در میان بسیاری از کشورهای غربی گروه مجاهدین خلق به عنوان یک گروه تروریستی محسوب میشود و در میان جامعه ایرانی هم بازخورد خوب ندارد و کارنامه آن بسیار منفور است؛ بنابراین صهیونیستها سعی میکنند این ارتباطات را به صورت غیرآشکار برقرار کنند تا بتوانند حداکثر استفاده را از مجاهدین خلق انجام دهند و فضا را به نحوی مدیریت کنند که گروه تروریستی مجاهدین خلق تنها به عنوان یک کارگزار برای آنها محسوب شود، اما حالت ایده آل مجاهدین خلق این است که مریم رجوی به عنوان نفر اول یا سرشبکه و به عبارت بهتر جایگزین رضا پهلوی مطرح شود. البته ناگفته نماند که بعد از جنگ ۱۲ روزه هم آمریکاییها و هم صهیونیستها از مدل مواجهه ضدانقلاب ناراحت هستند. حتی آنها را در چند مرحله هم مورد بازخواست قرار دادهاند و به آنها گفتهاند که: “شما آن گونه که خودتان را نشان میدادید نبودید” چرا که گروههای ضدانقلاب در طول این جنگ ۱۲ روزه بارها فراخوانهایی را دادند که مردم اصلاً نسبت به آنها واکنشی نشان ندادند و همین مسئله باعث شده که سرویسهای اطلاعاتی نسبت به توانایی این گروهها در حوزه عملیاتی تجدیدنظر کنند و سعی کنند که بیشتر در حوزه اطلاعاتی از اینها استفاده کنند.
آنا: با این حساب آینده روابط مجاهدین خلق و سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید نگاه سرویسهای اطلاعاتی بیگانه نسبت به گروههای تروریستی به ویژه گروه تروریستی مجاهدین خلق همواره مصرفی بوده است. در واقع از نگاه آنها این جریانها یک تاریخ مصرفی دارند و تا زمانی که بتوان از آنها استفاده کرد حتماً از تواناییها و ویژگیهای آنها استفاده میکنند. اما این وضعیت به صورت مقطعی است یعنی این که تا یک جایی از اینها استفاده میکنند بعدش ممکن است پاسکاری بین سرویسی اتفاق بیفتد. مثلاً شما میبینید که مجاهدین خلق در یک دورهای با استخبارات عراق کار میکند و زمانی دیگر با موساد و سیا همکاری میکند و در واقع این سرویسها مجاهدین خلق را بین خودشان پاس کاری میکنند تا بتوانند از نهایت ظرفیت این گروه استفاده کنند. اما نکتهای که در برآوردهای سرویسهای اطلاعاتی مهم است؛ در رابطه با پتانسیلهای موجود مجاهدین خلق است. شما به همین نشست بروکسل توجه کنید افراد و جنس افراد را نگاه کنید. عمده افرادی که در این نشست شرکت کردند اگر این پناهندگان اوکراینی، سوری و آفریقایی را کنار بگذاریم شما میبینید که گروه تروریستی مجاهدین خلق در طول سالهای اخیر زایش نکرده و در واقع کادرهایش در حال بسته شدن و پیر شدن هستند و کادر جدیدی به آن شکلی که باید بیاید نیامده است و این کادری هم که به عنوان نیروی جدید آمده حاصل زایشهای کولونی (درون تشکیلاتی) است و سازمان نتوانسته از بیرون جذب آن چنانی را انجام دهد.
این نشان میدهد که سن تشکیلاتی گروه مجاهدین خلق در حال بالا رفتن است. این مسئله زنگ خطری برای مجاهدین خلق محسوب میشود. یکی از نکاتی که الان مسئولین رده اول سازمان و کسانی که شورای راهبری سازمان را اداره میکنند، مطرح میکنند این است که “ما برای آینده کادری که بتواند کار انجام بدهد نداریم”. مثلاً یکی از مهمترین بخشهای گروه مجاهدین خلق مربوط به تخلیهچیها است یعنی کسانی که از طریق تلفن اقدام به تخلیه اطلاعاتی میکنند. گروه مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۰ ش تا به امروز نتوانسته تخلیهچی تربیت بکند یعنی همه تخلیهچیهایی که دارند همان افرادی هستند که در دهه ۱۳۶۰ ش آموزش دیدهاند و افراد جدیدی که به منظور تبدیل شدن به گروه مجاهدین خلق جذب شدهاند هیچ کدام خوب از کار درنیامدند؛ بنابراین یکی از مهمترین مسائلی که مجاهدین خلق با آن روبهرو هستند عبارت است از عمر سلولی این گروه تروریستی و این که به هر حال در شرایطی قرار گرفته که بیش از گذشته خطر انحطاط و پیری آن را تهدید میکند؛ زیرا این مسئله موجب میشود تشکیلات زایش جدیدی نداشته باشد و فکر جدیدی هم وارد آن نشود تا این که به مرور حتی خاصیتهای مزدوری خود را هم از دست بدهد.
در واقع شما امروز وقتی به پایگاه تروریستی اشرف ۳ نگاه میکنید میبینید که تبدیل به یک خانه سالمندان شده است؛ بنابراین وضعیت فعلی این گروه اصلاً خوب نیست و هرچه سن تشکیلاتی آن بالاتر برود وضعیت آن بدتر میشود، زیرا بحران جانشینی مریم رجوی الان در تشکیلات بسیار مهم است و گفته میشود که بعد از وی علناً شخصی وجود ندارد که بتواند تشکیلات سازمان را اداره کند. همه این عوامل باعث میشود که به مرور تشکیلات سازمان دچار افت شود، اما تا زمانی که حیات دارد از آن استفاده میکنند به ویژه در حوزه جمع آوری اطلاعات یعنی تبحر و ویژگی گروه تروریستی مجاهدین خلق جمعآوری اطلاعات از طریق تخلیه تلفنی و حلقههای ضعیف امنیتی است که فکر میکنم با توجه به آموزشهایی که ما در داخل کشور میدهیم و نیز با توجه به شرایط این گروه انشاءالله از بین خواهد رفت.
خبرگزاری آنا- علی رحمانی

