نامه ابراهیم خدابنده به دکتر مسعود بنی صدر

ابراهیم خدابندهمرداد 1386

نامه شماره 4 از سری دوم

مسعود جان سلام

از بابت نامه ات و همچنین کتابها وسی دی هایی که فرستاده بودی بی اندازه متشکرم. از اینکه زودتر رسیدن آنها را اطلاع ندادم جدا عذرخواهی میکنم. در این نامه با اجازه میخواهم اول به سراغ موضوع مورد بحث در نامه قبلی بروم.

در خصوص طرحی که در نامه قبلی مطرح کرده بودم واکنشی هم از جانب سازمان مجاهدین خلق به قلم آقای احمد فروغی به دستم رسید که در نامه حاضر حین پاسخ به نامه تو جواب مقاله آقای فروغی را هم میدهم و امیدوارم که این نامه، مانند نامه قبلی، به نظر ایشان نیز برسد. البته مقاله آقای فروغی به رسم ادبیات تمامی فرقه ها و از جمله سازمان مجاهدین خلق مملو از ناسزا و تهمت و قلب واقعیات است که موضوع مهمی نیست و در برخورد با فرقه ها باید فرهنگ و لحن سرکوب و توهین و تخطئه آنان را هم تحمل کرد.

ابتدا در خصوص نامه خودت لازم است که چند نکته را مشخص کنم چون گویا در نامه قبلی خوب توضیح نداده بودم و ممکن است برای برخی دیگر نیز سوء تفاهمی که برای تو پیش آمده است پیش آمده باشد.

طرح به هیچ وجه متعلق به من نبوده بلکه از طرف خانواده هایی که فرزندانشان در قرارگاه اشرف مستقر هستند داده شده است و من صرفا بازگو کننده آن برای تو و سایر فعالین در خارج از کشور بوده ام. در این رابطه لازم است مجددا تأکید کنم که این خانواده ها اصلا مایل به وارد شدن در بحث و فحص سیاسی با سازمان مجاهدین خلق یا حتی با عزیزان خود نیستند.

هدف از این طرح به هیچ وجه جدا کردن افراد از سازمان نیست. مقصود صرفا دیدار سه روزه خانواده ها با عزیزانی است که سالهای سال است آنها را ندیده و یا بطور خصوصی و مفصل ملاقات نکرده اند. من شخصا فکر نمیکنم که دیدار سه روزه خانواده ها در بغداد با عزیزانشان که در قرارگاه اشرف مستقر هستند بتواند آنچنان تأثیر گذار باشد که آنها را از سازمان جدا کند. اما بهر ترتیب فکر میکنم باید به خواست خانواده ها احترام گذاشت و در جهت تحقق آن هر کاری که ممکن است انجام داد ولو این آخرین دیدار آنان باشد.

واکنش سازمان به نامه قبلی من خود روشن گر این مطلب است که سازمان مجاهدین خلق مانند تمامی فرقه ها به هیچ عنوان با چنین طرحی موافقت نمیکند مگر اینکه فشار سیاسی پشت قضیه باشد. همانطور که خودت هم میدانی دستگاه های غربی بر خلاف ادعاهای سازمان و رهبری آن به نوعی پشتیبان سازمان هستند و تا جایی که برای امنیت خودشان تهدیدی متصور نباشد – با توجه به اینکه بهرحال سازمان یک فرقه تروریستی است که در خاک کشور های غربی فعالیت میکند – دستشان را به همه لحاظ باز گذاشته اند.

از نظر بحث صرفا حقوقی حرف تو کاملا درست است و در هر محکمه ای اگر فرد بالغی اعلام کند که مایل به دیدار با خانواده خود نیست کسی نمیتواند او را مجبور کند و یا حداقل پیش بردن چنین دعوای قانونی از عهده چند فعال سیاسی در خارج از کشور با امکانات فوق العاده محدود مالی بر نمی آید و هرگز حریف سازمان مجاهدین خلق با امکانات وسیع مالی و حقوقی که در اختیار دارد نخواهند شد. بنابراین وارد کردن افرادی که به لحاظ سیاسی از سازمان مجاهدین خلق حمایت میکنند میتواند آن اهرم سیاسی مؤثر مورد نظر را ایجاد نماید.

تحقق این طرح نیاز به کسانی دارد که مشکل و درد خانواده ها را درک کرده و فارغ از هرگونه دعوای سیاسی وارد این قضیه شده و وقت و انرژی کافی برای آن بگذارند تا به نتیجه برسد. هدف این افراد به عقیده من باید تنها شاد کردن دل این خانواده های دل نگران باشد.

و اما در خصوص مقاله آقای احمد فروغی در واکنش به طرح مربوطه که ایشان با زیرکی تمام برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی که به عهده سازمان گذاشته شده آنرا "طرح نجات رژیم" نامیده اند نیز مطالبی را باید بازگو کنم.

طرح حاضر اگر مشروط به صد پارامتر هم باشد تنها یک طرف باید جواب مثبت بدهد و آنهم سازمان مجاهدین خلق است و هیچ پارامتر لاینحل دیگری وجود ندارد. بنابراین لازم نیست سازمان غصه پارامترهای دیگر را بخورد و کافی است نظر مثبت خود را با این طرح رسما از طریق رسانه های خود و یا به ارگان های بین المللی نظیر صلیب سرخ جهانی اعلام نماید.

در طرح حاضر به هیچ وجه شرط دست کشیدن مجاهدین خلق از آرمانها و اعتقاداتشان آنطور که آقای فروغی مدعی شده اند مطرح نگردیده است. مگر اینکه از نظر سازمان دیدار اعضا با خانواده هایشان مترادف با دست کشیدن از آرمان و عقیده تلقی شود که اگر چنین است بهتر است روشن تر اعلام گردد تا خانواده ها تکلیف خود را بدانند.

آقای فروغی مانند تمامی مواقعی که سازمان مجاهدین خلق برای فرار از دادن پاسخ روشن و منطقی به صحرای کربلا میزند، باز مرثیه رژیم را خوانده و آسمان و ریسمان بافته است که رژیم چنین و چنان کرده است. لطفا یک بار هم که شده با صداقت و شفاف صحبت کنید و در یک کلام بگویید که آیا با چنین دیداری موافق هستید یا خیر و اگر نه به چه دلیل و یا اینکه چه شرایطی دارید که باید از جانب خانواده ها برآورده گردد.

و اما مسعود جان میخواهم از خودت سؤال کنم که آیا جای تعجب ندارد که سازمان مجاهدین خلق که دائما از عدم ارتباط با داخل کشور و مردم ایران به دلیل جو خفقان می نالد و شکایت دارد نسبت به چنین امکانی که جهت رابطه با هموطنان ایرانی بوجود می آید اینطور واکنش منفی و حتی هیستریک نشان میدهد؟ راستی در رویارویی کادرهای پیچیده و از کوره ها عبور کرده و روز و شب آموزش دیده سازمان با خانواده های بعضا کاملا به لحاظ سیاسی ساده و کم اطلاع علی القاعده چه کسی بر روی چه کسی باید تأثیر بگذارد؟ و راستی چرا سازمان از این امکان برای رساندن پیام خود به خانواده ها و جذب آنان استفاده نمیکند و چرا از اینکه اعضای چندین و چند ساله اش سه روز بدون حضور مسئولین سازمان با خانواده های خود سپری کنند اینقدر به وحشت افتاده است؟ و البته از آقای احمد فروغی میخواهم سؤال کنم که چرا دیدار اعضا با خانواده هایشان را مترادف با دست کشیدن آنان از آرمان ها و اعتقادات خود تلقی میکنند؟ من شخصا امیدوارم که سازمان مجاهدین خلق به چنین پیشنهادی از جانب خانواده ها پاسخ مثبت بدهد و بر خلاف سایر فرقه ها بر ممنوعیت ارتباط مستقل اعضا با خانواده های خود پافشاری نکند.

مسعود جان من هم در پایان میخواهم یک فیلم که جدیدا دیده ام و مربوط به موضوع فرقه ها میشود را معرفی کنم. نام فیلم Rise (Blood Hunter) میباشد. فیلم بازگو کننده داستان زنی است که جذب یک فرقه میشود که رهبر آن بیشاپ نام دارد که ثروتش بی حساب است. افراد این فرقه به قدری تحت سلطه رهبر فرقه قرار دارند که والدین و خانواده و دوستان سابق خود را دشمن خود بحساب می آورند که باید به شدت از آنان متنفر بوده و حتی در صدد نابودی آنان برآیند. این زن از فرقه جدا شده و تصمیم میگیرد که بر علیه بیشاپ اقدام کند و حتی او را بکشد اما تک تک اعضای فرقه مانع و سد راه او میشوند که او مجبور میشود بسیاری را بکشد. وقتی دستش به بیشاپ میرسد آنقدر هنوز با وجودی که از وی جدا شده و علیه او قیام کرده مسحور اوست که قادر به کشتن او نیست و نهایتا وقتی تصمیم میگیرد که این کار را انجام دهد از یک نفر درخواست میکند که به محض اینکه وی بیشاپ را کشت او خود این زن را به قتل برساند چون قادر به ادامه زندگی نخواهد بود. متأسفانه فیلم مملو از سکانس های تخیلی است اما بهرحال دیالوگ های اعضای فرقه با خانواده هایشان و میزان زیر سلطه بودنشان در درون فرقه بسیار جالب توجه است.

دیگر خداحافظی میکنم. به امید دیدار هرچه زودتر

قربانت ابراهیم  

ابراهیم خدابنده، سایت دکتر مسعود بنی صدر، پنجم اوت 2007

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا