مصاحبه با آقای علی جهانی فرد

هم نشست” عملیات جاری” و هم نشست” غسل هفتگی” هر دو دارای یک محتوی بودند. اما تفاوت آنها این بود که در نشست های” عملیات جاری” فرد موظف بود که تناقضات و کم کاری های خودش را در طول روز بنویسد که شب در نشست بخواند، این مسئله شامل همه موارد می شد به جز تناقضات مربوط به مسائل جنسی. اما طرح تناقضات مسائل جنسی در نشست های” غسل هفتگی” در روز جمعه هر هفته صورت می گرفت…

آقای علی جهانی فردسایت ایران قلم:

آقای جهانی فرد ممکن است، چگونگی رفتن خود به عراق و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق را توضیح دهید؟

علی جهانی فرد:

من بعد از شروع مبارزه مسلحانه توسط سازمان مجاهدین خلق و همچنین زندان و و وقفه ای که در ارتباط تشکیلاتی ام پیش آمده بود، در آبان ماه 1366 به نفرات سازمان مجاهدین خلق در تهران وصل شدم که آنها مرا به زاهدان نزد قاچاقچی سازمان به نام رحیم فرستادند و او هم مرا به شهر کویته پاکستان برد و در آنجا تحویل پایگاه سازمان مجاهدین شدم. بعد از آنجا من را به شهر کراچی پاکستان بردند و از آنجا هم من را با هواپیما به بغداد منتقل کردند و در یک پایگاه شهری در بغداد مستقر کردند و سپس در طول 20 سال گذشته در پایگاه های و قرارگاه های مختلف سازمان فعالیت می کردم.

سایت ایران قلم:

در سال 1366 سازمان اکثر اعضا و کادرهایش را به فرانسه و عراق منتقل کرده بود، در آن مقطع ارتباطات تشکیلاتی در داخل ایران به چه شکل و در چه سطحی بود؟

علی جهانی فرد:

در آن مقطع نفرات سازمان در داخل کشور شامل هواداران و زندانیان آزاد شده بودند که سازمان از آنها برای جمع آوری نیرو در ایران و اعزام به عراق استفاده می کرد. البته بسیاری از این نیروها مایل نبودند که به عراق بروند، سازمان هم فشار روی آنها گذاشته بود که حتما باید به عراق بروند. سازمان کسانیکه را نمی توانست به عراق ببرد تحت عنوان بختک افشا می کرد تا توسط رژیم جمهوری اسلامی دستگیر شوند. اتفاقاً یک نفر که با سازمان در ارتباط بود و نفرات زیادی را به عراق آورده بود به این موضوع اعتراض کرد. اسم وی سعید سید مراد نام داشت و چون به سازمان اعتراض کرد او را به بهانه فرستادن به ماموریت مرزی از قرارگاه حبیب واقع در 10 کیلومتری شهر بصره، به مرز فرستاد و به کشتن داد و جنازه او را هم نیاورد که همه نفرات قرارگاه حبیب نسبت به این کار سازمان مسئله دار شده بودند. در واقع این موضوع نشان می دهد که اعضا برای سازمان مثل ابزار و یک دستمال کاغذی هستند که بعد از استفاده لازم آنها را دور می اندازد و جان نفرات برایش هیچ ارزشی ندارد و تا زمانی نفرات ارزش دارند که در خدمت قدرت طلبی و ارضای هوس بازی رهبری فرقه مسعود و مریم رجوی باشند.

سایت ایران قلم:

آقای جهانی فرد شما در قسمت قبلی مصاحبه از اردوگاه تیف به عنوان قفس طلایی یاد کردید، و گفتید که وضعیت آنجا به لحاظ استقراری و غذایی بسیار بد بود، ولی علیرغم این شما بسیار خوشحال بودید که از سازمان مجاهدین جداشده اید و حداقل دیگر خبری از نشست های مغز شویی و عملیات جاری و غسل هفتگی و کار اجباری در سازمان خبری نیست و به لحاظ ذهنی و روانی از دست فشارهای سازمان آزاد شده اید. ممکن است در مورد تجربیات خودتان و سایر اعضای سازمان از این نشست های مغزشویی در قرارگاه اشرف در عراق صحبت کنید؟

علی جهانی فرد:

واقعا شرایط نشست های مغزشویی در سازمان به ترتیبی بود که افرد با وجود خفقان تشکیلاتی در محفل ها ابراز می کردند که حاضر هستند 24 ساعته کار کنند ولی در نشست " عملیات جاری " و " غسل هفتگی " شرکت نکنند. فردی به نام سعید ایزدی بود که از بچه های دانشجوی آمریکا بود و از آنجا به عراق آورده بودند و الان به لحاظ سطح تشکیلاتی در سازمان MO

  • برچسب ها

    پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

    ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

    سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی

    می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی

    خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم 12 آذر 1404
    بازجویی نرم مادرانه

    خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم

    گفت‌وگوی نه‌چندان بی‌خطر با پروین چند روز بعد از نشست معروف “پاسدار فتحی”، من را صدا زدند. به جای اتاق جلسات، این‌بار رفتم به ساختمان غذاخوری، جایی که برای ملاقات‌های خاص سفره پهن می‌کردند. غذا آماده بود. بشقاب برنج با زرشک و تکه‌ای مرغ که نشانه‌ای روشن بود: اینجا قرار است کسی را “باز” کنند، […]

    پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی 10 آذر 1404
    ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟

    پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

    با سلامی گرم و آرزوی سلامتی برای شما که خاطرات ایام گذشته موجب می شود شما همیشه در ذهن و یاد من آمده و مسرور از دوستی با شما باشم . نجف جان نمیدانم یادت می آید شبی که عابدین جانباز فرار کرد و فرار وی بنام پرش شیر معروف شد و همان شب برای […]

    سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی 09 آذر 1404
    می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده

    سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی

    با سلام به دوست سابقم حیدر پیرزادی خوبی امیدوارم سالم و تندرست باشی . نمی دانم خبر درگذشت برادرت اسدالله بهت رسیده یا نه، البته که بنای تشکیلات بر این بوده و هست که اعضایش از دنیای بیرون خبری نداشته باشند اما اگر به طریقی خبر درگذشت برادرت را شنیدی من از صمیم قلب بهت […]

    ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.