گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت هفتم

آرش رضایی: ما به خوبی واقف هستیم که در مناسبات مجاهدین موارد نقض حقوق بشر به کرات اتفاق افتاده است برای مثال دوران چک امنیتی قتل، شکنجه و آزار جسمی و روحی نیروهای تشکیلاتی در شکلی سیستماتیک و کاملا بیرحمانه و خشن به اتهام های واهی در بازداشتگاهای مخوف قرارگاه اشرف در سال 73 روی داد که بسیاری از جدا شدگان از جمله شما شاهد عینی این رویداد تلخ بودید، مایلم تاکید کنم همه این موارد و رویدادهای زشت و دردناکی که در درون مناسبات مجاهدین تحت عناوین و توجیهات گوناگون و مضحک در قرارگاه اشرف و باقرزاده روی می داد حکایت تلخ و درخوری ست از بی اعتنایی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در ماده 5 آن تصریح شده است: ” هیچکس را نمی توان شکنجه کرد یا مورد عقوبت یا روش وحشیانه و غیر انسانی و یا اهانت آمیز قرار داد. ”

متاسفانه رهبران مجاهدین بی آنکه اهمیتی به مواد منشور جهانی حقوق بشر قائل شوند به خود اجازه می دادند افراد تشکیلاتی را در شرایطی غیر انسانی و مغایر با شان و کرامت انسانی تحت شستشوی ذهنی و روانی قرار دهند تا در مسیر اهداف تروریستی خود از آنان بهره برداری کنند. یکی از روش ها و تکنیک های تحت انقیاد در آوردن افراد تشکیلاتی نشست هایی تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک بود که ماجراهای تلخی را برای ما تداعی می کند. آقای حاتمی شما چه نظری دارید؟

نشست های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک دقیقا برای این طرحی شده بود تا افراد را وادار کنند مطیع کامل رهبران سازمان باشند. و در عملیات تروریستی بدون کوچکترین سوال و یا ذهنیتی و یا تناقضی دست به کشتار شهروندان ایرانی بزنند. نشست انقلاب ابتکار شخص رجوی بود او می خواست افراد را مبدل به رباط هایی بیرحم کند که قدرت تفکر نداشته باشند.آقای سیامک حاتمی: نشست های موسوم به انقلاب ایدئولوژیک دقیقا برای این طرحی شده بود تا افراد را وادار کنند مطیع کامل رهبران سازمان باشند. و در عملیات تروریستی بدون کوچکترین سوال و یا ذهنیتی و یا تناقضی دست به کشتار شهروندان ایرانی بزنند. نشست انقلاب ابتکار شخص رجوی بود او می خواست افراد را مبدل به رباط هایی بیرحم کند که قدرت تفکر نداشته باشند. من هم مانند شما شاهد این ماجراهای تلخ بودم آرش جان. دوست دارم به خاطره ای اشاره کنم، اولین نشست ما در قرارگاه 12 به سرپرستی رقیه عباسی و مهرانه حقانی به نام نشست بند (ف) بود. به این ترتیب که حدودا 100 تا 150 نفر در یک سالن جمع می شدیم و زنان به اصطلاح پاکدامن و عفیف شورای رهبری برای شستشوی ذهنی و ایدئولوژیک ما در چشمه مطهر انقلاب مریم از ما می خواستند کارهای خلاف خود را بگوییم که از یک نگاه آلوده می بایست شروع می کردی و تا نافرمانی تشکیلاتی یا نگاه کردن به دختر یا زنی در بغداد ادامه داشت و بعد از اعتراف در جمع افراد و تحقیر شدن، تو را می بخشیدند و تو در مقابل 150 نفر آبرویت می رفت و حریم و حرمتها را پاره می کردی و بعد از این آبرو ریزی و افتضاح انقلابی در جمع افراد و فرماندهان زن، دیگر از تو هیچ چیز نمی ماند. دریدگی زنان فرمانده را بنگر که با وقاحت و حرص و تشنگی به این حرفها گوش می دادند.!! نه شرمی و نه حیایی بود.آخر سمبل آنها مریم در سال 1364 با بی شرمی و دریدگی به بردگی و یوغ آقای رجوی رفت و در مقابل چشمان شوهر بی غیرتش (شریف) خطبه عقد را خودش خواند و در اوج دنائت تمام سنتهای مقدس اجتماعی و حریم و حرمتها را پاره کرد و در نابودی این دستاوردهای چندین ساله اجتماعی لقب فرشته را گرفت و خود را در آغوش کمالات بی شائبه آقای رجوی انداخت و پاک شد.!! بله این نشستها تا دو ماه ادامه شد و ما در انقلاب به اصطلاح ذوب شدیم. البته به جای پاکتر شدن حریص تر و دریده تر شدیم. به تدریج عواطف انسانی مان را از دست می دادیم و به گرگ تبدیل می شدیم.

از سال 1374 نیز خاطرات تلخی دارم. ما را به اسم نشست رهبری به بغداد بردند محلی به نام بهارستان همان ساختمان اجلاس شورای ملی زمستان بود در همین زمان مسعود نشستهای وحشتناک موسوم به (حوض) را راه انداخته بود. بحث اینکه ما باید روی پای خودمان بایستیم و خودمان مخارج خودمان را در بیاوریم. ما نباید وابسته به هیچ ابرقدرتی باشیم و ما باید در استقلال کامل زندگی کنیم. اینجا بود که می گفت: یا باید ارتش را منحل کنیم و یا باید همه انقلاب واقعی کنند و ادعا داشت با انقلاب مریم ما از یک ابر قدرت هم قوی تر هستیم و خلاصه این بحثها حدودا یک ماه طول کشید اصطلاح حوض به این خاطر بود که سکوی نشیمن مسعود بالاتر بود و افراد در محوطه جلوی او می نشستند و مسعود افراد را تایید می کرد و این بازی همیشگی مسعود بود که همیشه آماده بخشش گناهان دیگران باشد. ولی خودش از همه کثیف تر و گناهکارتر بود زیرا او خیلی بی شرم و دریده خو و روباه صفت بود.

در نشست حوض بحث عملیات جاری یا جهاد اکبر مطرح شد و دوباره بعد از پذیرش این بحثها توسط افراد، مسعود یک به یک اسامی آنها را ثبت کرد و نام این نشست به حوض مشهور شد. نشست حوض نیز نمونه دیگری از شستشوی پیچیده ذهن و روان افراد در مناسبات مجاهدین بود. افرادی که هیچگونه خبری از تحولات جهانی نداشتند و هیچ کانال ارتباطی با بیرون از مناسبات مجاهدین برای آنان امکانپذیر نبود. حتی اجازه نداشتند به کانال های تلویزیونی عراق نیز نگاه کنند. فضایی کاملا اختناق آمیز و یکطرفه برای افراد پردازش شده بود. و ما در درون مناسبات واقعا یکطرفه تغذیه می شدیم. آیا ایجاد چنین شرایطی برای هر انسانی نمونه عینی نقض حقوق بشر نیست؟

ادامه دارد…

تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا