رجوی در آینه تاریخ

مطلب آقای شمس حائری در سایت ایران اینترلیک در واکنش به مطالب سایت همبستگی سازمان مجاهدین در خصوص اتفاقات روز سی دی 57 (آزادی رجوی از زندان) و از جمله ادعای استقبال مردم و سخنرانی او بر پشت بام زندان قصر و… تحت عنوان دروغ رجوی مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد انگیزه نوشتن این یادداشت شد. البته سایت همبستگی در ادامه نیز اقدام به درج سخنرانی رجوی در 4 بهمن ماه همان سال در مسجد دانشگاه تهران نموده که موضوع یادداشت به محتوای و جهت گیری و نکات قابل تعمق آن سخنرانی مربوط می شود. نکاتی که می توان با آنها رجوی را از همان روزهای اولیه حضورش در جامعه و چند ماه بعد از آن در سخنرانی معروف چه باید کرد؟ و تا امروز پیش بینی و به چالش کشید. اما اجازه بدهید ابتدا نکات مورد اشاره این سخنرانی را دنبال تا به نتیجه گیری برسیم. سایت همبستگی با گزینش بخش هایی از سخنرانی رجوی، تلویحا می خواهد اینگونه وانمود کند که دغدغه های آقای رجوی در همان روزهای اولیه آزادی از زندان یکی وحدت جامعه و پرهیز از خط و خط کشی های سیاسی و به رسمیت شناختن همدیگر یعنی گروه ها و سازمان های سیاسی بوده و یکی هم پرهیز از سهم خواهی و میراث خواهی از انقلاب. اما سوای این دو مورد یک نکته باریک تر و ظریف تر هم در سخنرانی رجوی خودنمایی می کند و آن برافراشتن اولین علم مخالفت و خلاف جریان شنا کردن ایشان است. رجوی البته در آن زمان به اقتضای شرایط و موج سواری و مهمتر مهجور شدن در میان مردم، ابتدا با ستایش از آقای خمینی ولی در نهایت از موضوع طلبکاری اعتراف می کنند که: "من نیامدم اینجا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آنچه را که هست و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد؟ و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما می خواهیم نسل ملعونی باشیم؟ نسل نفرین شده ای که فرصت ها را از دست دادند. مسائلشان را اصلی و فرعی نکردند و به فرعیات پرداختند." معلوم نیست آقای رجوی آن هم بعد از سه روز حضور در میان مردم از کجا به این کشف بزرگ نائل شده که مردم در اصل و فرع کردن مسائل شان دچار تشکیک و وسواس هستند و منافع شان را درست تشخیص نمی دهند که اینگونه عاقل اندر… از ملعون و نفرین شدن بیم شان می دهد. رجوی در شرایطی این داعیه ها را بر زبان می آورد که حتی تندترین جناح های ملی گرا و مارکسیستی هم مطالبات خودشان را با اراده مردم گره زده و در یک صف بدون توجه به ایدئولوژی و اعتقادات بغل دستی خود یک خواست را فریاد می کنند، شاه باید برود. تصور کنید در چنان اوضاعی باز یک جوان بیست و چندساله به خودش اجازه بدهد به یک جامعه فوران کرده شبیه وضعیت سال 57 درس چه باید کرد؟ بدهد. در ادامه رجوی می گوید: "مبارزه حق هر انسان است، حق طبیعیش، حق فطریش و حقی که با آن زاده شده است. پس باید به یکدیگر احترام بگذاریم، حرمت هم را حفظ کنیم و مانع تفرقه بشویم. تفرقه چیزی نیست جز انعکاس دشمن و عواملش در صفوف ما. این کمی از حرف های دلم و درد دلم بود…" و نتیجه گیری می کنند: "بنابراین درمورد این مسأله داخلیمان باید در مقابل تفرقه افکنی مقاومت کرد…" رجوی این حرف ها را فقط سه روز پس از آزادی از زندان می زند و هنوز تا 22 بهمن ماه و پیروزی قطعی انقلاب سه هفته مانده است و کسی هم این پیروزی را بخواب نمی بیند. اما آقای رجوی در چنین اوضاع و احوالی سرراست می رود روی احقاق حقوق سازمانی و تشکیلاتی اش و پند و اندرز دادن به اینکه تفرقه افکنی چیزی بدی است. این هشدارهای آقای رجوی در شرایطی مطرح می شود که از حداقل یکسال قبل تر از این سازمان چریک های فدایی خلق و حتی همین سازمان پیکار منشعب از مجاهدین به راحتی و بدون کمترین مزاحمتی در دانشکده های تهران نمایشگاه عکس و کتاب و جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ برگزار می کنند و همین بچه مسلمان ها بیشترین استقبال را از نمایشگاه آنها می کردند. به شهادت عکس هایی که از آن روزها بجا مانده در تظاهرات میلیونی تصاویر جزنی و صمد بهرنگی و بعضی از کشته های سازمان حمل می شود. به جرات می توان ادعا کرد در تمام این دوران حتی یک مورد تعرض و اهانت و مزاحمت برای گروه و سازمانی ایجاد نشد. این را به عنوان کسی که در طی این ماه ها و روزها شب و روزش را در دانشگاه و اطراف دانشگاه می گذرانده ادعا می کنم. اینکه این حرف دل آقای رجوی در آن روزها از کجا نشئت می گیرد، سوال است؟ آقای رجوی در بخش دیگری از همین اظهارات یک راست و بدون هیچ زمینه و مناسبتی بحث میراث خواهی از انقلاب را پیش می کشند و می گویند: "ما سَر نداده بودیم که بجایش زر بگیریم، مگر جانمان را برای این داده بودیم که به جایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلی های بهتر و مقامات بهتر قعود کنیم. باید هشیار بود و این هشیاری در قدم اول به مناسبات و روابط ما با یکدیگر ارتباط پیدا می کند." اینکه آقای رجوی تنها بعد از چهار روز آزادی از زندان و در حالی که پیروزی قطعی مردم حاصل نشده و دم و دقیقه بحث کودتا و سرکوب و تشدید خونریزی ها و هزاران دسیسه دیگر دغدغه ذهنی و عینی مردم است، چطور یک مرتبه شاخک های ایشان روی موضوع میراث خواهی از انقلاب به عنوان یک دغدغه تیز می شود و جالب تر اینکه با قَسم و آیه، از این دست اتهامات هم برائت می جویند، باز از آن دست سوالاتی است که فقط ایشان پاسخ و انگیزه طرح اش را می دانند. شاید بازخوانی حرف های رجوی برای نسلی که نبوده و یا حافظه اش اجازه تداعی نمی دهد، چندان بحث برانگیز و قابل تعمق نباشد، اما ظاهرا آقای رجوی فراموش کرده اند هنوز بی شمارانی از آن نسل باقی مانده که با پوست و گوشت و احساس و آرمان شان تمام آن لحظه ها را بیاد دارند. بیاد می آورند چه کسانی و بر اساس چه انگیزه ها و دستاویزها و اهدافی تخم تفرقه و کینه و خشونت و نفرت و عدوات و بدبینی و هزار بلیه و بیماری را به روح جامعه جوان و شکفته تزریق کردند تا ثابت کند آنها حقیقت را پیشاپیش می دانسته و گفته اند. الغرض از این دست گروه ها و جمعیت هائی هستند که حرفی برای گفتن دارند ولی امروزه رجوی با افکار سانترالیستی درهم تنیده ای که برای خود آراسته زمینه ظهور و بروز سایر تفکرات را برنمی تابد و فرجام آن بی تردید فناپذیری اوست. کامران روانبخش

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا