گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین

خانم کهلیک بلاغی بیش از شانزده سال در انتظار شنیدن صدای همسرش آقای قربانعلی مهینی بسر می برد. تامل در محتوای نامه ی ایشان گویای واقعیت تلخ و گزنده ای ست از مرزهای آزار دهنده ای که سران فرقه ی مجاهدین در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک برای اسارت انسانها پدید آورده اند. براستی گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین تا کی ادامه خواهد یافت؟

سالهاست سران مجاهدین فریبکارانه از مبارزه برای حقوق بشر سخن می گویند. اما رویدادهای دردناک، تلخ و واقعیاتی که ملموس و آشکار است در مغایرت آشکار با شعارها و خط مشی فرقه ی مجاهدین است.
مواضع و رفتار پارادوکسیکال مجاهدین موضوعی نیست که بتوان آن را بی اهمیت قلمداد نمود. عناصر و جریان های سیاسی در عرصه ی پراتیک انسانی، اجتماعی و در نوع مواجه شدن با واقعیات و آنچه که روی می دهد و اتفاق می افتد به محک کشیده می شوند و مورد ارزیابی قرار می گیرند.
دوزخی که انسانی یا گروهی برای گرفتاری انسانهای دیگر ایجاد کرده است نمایش تراژیک بی اهمیتی به خواسته ها، احساسات انسانی و انکار حقوق ذاتی و طبیعی افراد است. سران فرقه ی مجاهدین و رهبر عقیدتی آن با زیر پا گذاشتن مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی در زمینه ی حقوق طبیعی انسانها به خصوص ماده 3، ماده 4، ماده 16 بند 3، و ماده 30 ـ براستی انسانیت را در هم شکسته اند. بیش از دو دهه است افراد مستقر در قرارگاه اشرف در حصارهای ذهنی، روانی و فیزیکی تحت شستشوی مغزی قرار دارند. آنان از امکان تماس و ارتباط با اعضای خانواده خویش به دلیل اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی سران مجاهدین محروم هستند. متاسفانه دارودسته ی رجوی به نمایندگان کمیته ی بین الملی صیلب سرخ و سایر نهادهای حقوق بشری اجازه دیدار با افراد مستقر در اسارتگاه اشرف را نمی دهند. سران مجاهدین حتی امکان رساندن پیغام ها و نامه های خانواده ها از طریق نمایندگان صلیب سرخ به افراد حاضر در اشرف را تاکنون فراهم نکرده اند در این میان حتی دلیل مشخص و منطق روشنی نیز ارائه نمی دهند؟
بسیاری از خانواده ها طی سالیان طولانی از سرنوشت عزیزان خویش که در اشرف بسر می برند هرگز اطلاعی نداشته اند؟!! بی شک، سران مجاهدین باید توضیح دهند چرا این چنین بدیهی ترین حقوق انسانها را انکار می کنند؟
چه توجیه و استدلال منطقی برای دنیای تاریک و سیاهی که ساخته اند برای افکارعمومی دارند؟
آنچه که مسلم است با دست های آلوده و زیرپاگذاشتن ارزش های انسانی و حقوق طبیعی افراد و بی اهمیتی به احساسات و عواطف انسانها نمی توان از آرمان های عدالت طلبانه، آزادیخواهانه یا حقوق بشری سخن گفت.
خانم کهلیک بلاغی بیش از شانزده سال در انتظار شنیدن صدای همسرش آقای قربانعلی مهینی بسر می برد. تامل در محتوای نامه ی ایشان گویای واقعیت تلخ و گزنده ای ست از مرزهای آزار دهنده ای که سران فرقه ی مجاهدین در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک برای اسارت انسانها پدید آورده اند.
براستی گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین تا کی ادامه خواهد یافت؟
آرش رضایی با سلام خدمت شوهرم قربانعلی مهینی
خانم کهلیک بلاغی بیش از شانزده سال در انتظار شنیدن صدای همسرش آقای قربانعلی مهینی بسر می برد. تامل در محتوای نامه ی ایشان گویای واقعیت تلخ و گزنده ای ست از مرزهای آزار دهنده ای که سران فرقه ی مجاهدین در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک برای اسارت انسانها پدید آورده اند.عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد و ما را فراموش نکرده باشی. عزیزتر از جانم قربانعلی الان 16 سال است که در کمپ مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف هستی و طی این سالها فرزندانمان همه بزرگ شده اند. تقی و حامد در حال اتمام دانشگاه خود هستند و سعید ازدواج کرده و وحید هم مشغول کار است. عزیزم ما همواره چشم به راه یک نامه و یا تماسی از تو طی این سالها بودیم و هستیم. به هر دلیلی که به قرارگاه اشرف رفته ای انتظار داریم که از خود خبری به ما بدهی و ما را از نگرانی در آوری چرا که حق ماست تا از تو مطلع باشیم. بچه ها نیز همیشه منتظر تماس تو بوده و هستند. پدرت نیز پیر شده است و روز و شب در کنار تلفن می نشیند تا اینکه روزی با او تماس بگیری. عزیزم تو آدم با مسئولیت و مهربانی هستی و همیشه من و فرزندانت را دوست داشته و داری. پس نمی توانم باور کنم که خودت عمداً تماس نمیگیری. می دانم که مسئولین مجاهدین خلق به تو اجازه ی تماس نمی دهند، تو هم چاره ای نداری این را درک می کنم. عزیزم من و پسرانت همه تو را دوست داریم و خواهیم داشت و امیدوارم که بدانی در اینجا روزهای ما نیز با انتظار تماس از تو سخت می گذرد. در آخر می خواهم بگویم که فقط با ما از طریق شماره ای که برایت می نویسم تماس بگیر. فکر نمی کنم انتظار زیادی باشد.
در آخر از شما مسئولین قرارگاه اشرف تقاضا می کنم تا به شوهرم قربانعلی مهینی اجازه دهید تا یک بار با ما تماس بگیرد و ما را از این نگرانی رها کند. شما را به خدا قسم می دهم به هر که دوست دارید. ما همواره کانال سیمای آزادی را نگاه می کنیم و متوجه شده ایم که شما درباره حقوق بشر زیاد حرف می زنید و از مبارزه برای تحقق آن سخن می گوئید. با استناد به حرف ها و شعارهای شما می خواهم از شما تقاضا کنم فقط و فقط چند دقیقه اجازه دهید شوهرم با من و فرزندانم تماس تلفنی داشته باشد. امیدوارم با این کارتان ثابت کنید واقعاً به گفته هایتان که یکی از آنها حقوق بشر می باشد عمل می کنید.

. عزیزتر از جانم قربانعلی الان 16 سال است که در کمپ مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف هستی و طی این سالها فرزندانمان همه بزرگ شده اند. تقی و حامد در حال اتمام دانشگاه خود هستند و سعید ازدواج کرده و وحید هم مشغول کار است.

با تشکر. خانم نوزاد کهلیک بلاغی شماره موبایل برای تماس 09141408820 – رونوشت به
کمیته بین المللی صلیب سرخ، دفتر تهران.

عزیزم تو آدم با مسئولیت و مهربانی هستی و همیشه من و فرزندانت را دوست داشته و داری. پس نمی توانم باور کنم که خودت عمداً تماس نمیگیری. می دانم که مسئولین مجاهدین خلق به تو اجازه ی تماس نمی دهند

برچسب ها

نامه رضا حمزه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی 03 دی 1404
منتظر خبر آزادیت هستیم

نامه رضا حمزه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی

سلام برادر زن عزیزم خوبی عباس سلامتی در چه حالی؟ من شما را همچون برادر خودم می دانم و از خداوند می خواهم همیشه سالم باشی. من و خواهرت فاطمه همیشه به یاد شما هستیم. از رفتنت چندین سال می گذرد و من و خواهرت نگران شما هستیم. کاش می دانستیم در چه وضعیتی هستی. […]

خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم 03 دی 1404
درگیری با حشمت و رشید؛ آغاز اسارت من

خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم

رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش درباره تعدادی از عملیات های ایذایی و تروریستی سازمان در خاک عراق و در خاک ایران مواردی را بیان کرد از جمله انفجار اتوبوس پیشمرگه ها در منطقه کفری عراق، عملیات بزرگ در خاک ایران و همچنین سه دانش آموزی که برای انجام عملیات به داخل ایران فرستاده شدند. […]

چند کلامی با مسعود رجوی 03 دی 1404
مرا فریب دادید

چند کلامی با مسعود رجوی

آقای رجوی می خواهم سخنی را با شما آغاز کنم آنقدر در تشکیلات شما سختی کشیده ام که نمی دانم از کجا شروع کنم. من در زمان جنگ سرباز بودم و در جبهه بدست نیروهای شما اسیر شدم. مرا به اردوگاه خودتان منتقل کردید در اُردوگاه توسط افرادی بنام سید سادات دربندی (عادل) و مجید […]

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.