واگویه های برادر دردمند تقی صالح؛ عضو اسیر در فرقه رجوی

تقی جان سلام!
در مورخ 26/6/89 ما برادرانت ناصر صالح و حسین صالح با وجود مشقت ها و خطرات زیاد برای ملاقات با شما به عراق سفرکردیم. از طرف پدر و مادرمان برای شما پیامی داشتیم. تمام توانمان را بکار گرفتیم و خودمان را به درب پادگان اشرف رساندیم خیلی تلاش و کوشش کردیم که با شما ملاقاتی داشته باشیم. اما موفق نشدیم. سران قرارگاه اشرف بسیار سنگ دل و از طرفی برای خانواده ها ارزشی قائل نیستند. مگر خانواده ها از سازمان چیز زیادی می خواهند که سران سازمان خانواده ها را بسیجی و سپاهی نام می برد؟ این هم یکی از حقه بازی و حیله گری سران سازمان است که شما را بر علیه ما بشوراند و ما را در ذهن شما دشمن جا بیندازد.آخر مگر می شود برادر و خانواده دشمن آدم باشند؟ سران قلعه سیاه اشرف می دانند که اگر ما با شما ملاقاتی داشته باشیم شما را از چنگ آنها در می آوریم و می دانیم که شما را روز و شب زیر شکنجه های روحی قرار داده اند که شما قادر به تصمیم گرفتن برای زندگی کردن آزاد در کنار خانواده نباشید. واقعا تقی جان هر چه فکرش را می کنیم که شما در این زندانی که در بیابان برهوت قرار گرفته به چه کاری مشغول هستید ذهنمان به جایی قد نمی دهد به نتیجه ای که رسیدیم این است که فقط دارید خودتان را نابود می کنید. هنگام سفر به عراق پدر و مادر پیرت به ما گفتند تقی را به ما برگردانید از دوری شما شکسته شدند و آرزویشان این است که یک بار دیگر شما را ببینند. ما تو را هیچ وقت فراموش نخواهیم کرد و منتظر آمدن شما هستیم. شعری برای شما مینویسیم که نزد پدر و مادرت آن را تنظیم کردیم.
گلی برایت آورده ام،، برنگ گلی که بر سینه برادرانت روییده،،
دستانت کوه،، می خواهم برایت قصه ای بخوانم،،
تا بخوابی اگر این جلادان بگذارند،، این جا آسمان قلعه اشرف همه جایش ابری است،،
تو این جا چه می کنی،، میان این همه رگبار و آسمان سیاه قلعه اشرف آزادی را انتخاب کن،،
! ای فرزند عزیزم! حق با توست،، حق با توست که این شیادان و جانیان حق انتخاب را از تو گرفته اند،،
امیدواریم که هر چه زودتر شما را در آغوش گرم خانواده ببینیم!
برادرانت ناصر و حسین صالح!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا