گردهمایی خانواده های اسیران فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات مازندران
تعدادی از این خانواده ها در دفتر انجمن استان گرد هم آمده تا ضمن بیان مشاهدات خود از جنایات رجوی ها در اشرف، خواهان تلاش بیشتر برای کمک به آزادی عزیزان اسیر خود شدند. در این گردهمایی هر یک از آنان به گوشه هایی از ستمگری و ظلم رجوی ها اشاره کرده و همگی بر این موضوع تاکید داشتند که عزم آنان برای رسیدن به ابتدایی ترین حق قانونی خود یعنی « ملاقات حضوری » جزم بوده و تا آزادی عزیزان اسیرشان از اسارتگاه اشرف از پای ننشسته
استمداد خانواده های آذربایجان شرقی از سازمانهای بین المللی
استمداد خانواده های آذربایجان شرقی از سازمانهای بین المللی: ما خانواده های امضاء کننده ذیل از صلیب سرخ و وزیر حقوق بشر عراق در خواست کمک برای آزادی عزیزان مان از دست فرقه رجوی را داریم که سالهای متعدد است که مانع ازملاقات ما با بستگانمان در اشرف شده اند.
در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع درشهرستان آستانه اشرفیه – قسمت نهم
حجت در حالیکه عنصر بازگشته را بشدت درآغوش می فشرد بغض کرده و پرسید تو بگو اسماعیل ما را دیدی و میشناسی؟ آخر مادر و پدرم دیگر تاب و تحمل ندارند بیش از بیست سال است که خبری از وی نداریم. خانواده مان چشم انتظار بود تا از کسی خبر اسماعیل را بگیریم و مادرم در تنهایی خود گریان زمزمه میکرد که خدایا کسی خواهد آمد تا خبرسلامت اسماعیلم را به من بدهد…
استمداد خانواده های استان گلستان از جوامع حقوق بشری
ما جمعی از خانوادههای آسیب دیده از این فرقه ننگین رجوی خائن میباشیم که تمامی جوامع حقوق بشری و سازمان ملل و کلیه ارگانهایی را که به نحوی در حفظ ارزش والای انسان در جهان دخالت دارند در خواست میکنیم که جلوی این حرکت غیر انسانی و غیر اخلاقی رجوی جنایتکار را گرفته و فرزندان ما را که از چندین سال پیش در چنگال ظالمانه آن شیطان انسان نما گرفتار شده اند، رها نمایند
نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت اول
آقای محمود دشتستانی عضو با سابقه ی مجاهدین که زمستان سال 1388 به شکلی جسورانه از اسارتگاه اشرف فرار کرد و به میهن عزیزمان ایران بازگشت به دعوت انجمن نجات استان آذربایجانغربی در نشست صمیمانه با خانواده های استان آذربایجانغربی طی دو روز و به مدت دوازده ساعت به طرح دیدگاهها و نقطه نظرات خویش در باره ی روند سیستماتیک شستشوی ذهنی و شیوه های مخرب و ویرانگر قربانی نمودن افراد مستقر در اسارتگاه اشرف و مناسبات تشکیلاتی مجاهدین پرداخت
پدر پیر انجمن نجات به دیار ابدی شتافت
آقای علی اصغر امیدی نقش بسیار سازنده و فعالی در شکل گیری تشکل خانواده هایی که عزیزانشان اسیر رجوی فریبکار در عراق بودند داشت و علی رقم کهولت سن قبل از تشکیل انجمن نجات از طریق عناصر جداشده از سازمان فعالیت های بین المللی زیادی را در جهت افشای چهره رجوی پلید و رهایی اسرای اشرف انجام دادند.و در تمامی مصاحبه با خبر نگاران خارجی، همایش ها و تجمعات اعتراضی شرکت نموده و نقش پیش رو و سخنگوی خانواده ها را بعهده میگرفت.
نامه به سمیع ناظری از اسیران اشرف
مدتی پیشتر احمد از برادران سمیع با تحمل رنج و مشقات فراوان خود را به پشت درب اسارتگاه اشرف رساند تا به یک دیدارساده با سمیع نائل آید ولیکن با سنگ اندازیهای سازمان موفق به دیدار برادرش نشد و پس از یک ماه بست نشستن درمقابل درب اشرف ناکام و نا امید به خانه بازگشت ولیکن این خانواده بزرگوارعزم جزم دارند تا دستیابی به عزیز گمشده شان گامی واپس ننهند
تبریک و شاد باش خانواده های اعضاء مجاهدین
خانواده ها ضمن تبریک و تهنیت به آقای دکتر نوری المالکی در پیروزی انتخاباتی اش در بحران و جنگ هشت ماهه تشکیل دولت جدید پس ازانتخابات عراق، خواستار بستن کمپ عراق جدید (کمپ اشرف) و به عبارتی بازگشایی درب خروجی اشرف و ایجاد تسهیلات برای ملاقات و دیدار حضوری خانواده ها با عزیزان در بند تشکیلات لرزان و ازهم پاشیده فرقه رجوی شدند
نامه خانم نوزاد کهلیک بلاغی به همسرش در اسارتگاه اشرف
اینجانب خانم نوزاد کهلیک بلاغی چندی پیش نامه ای را برای همسرم قربانعلی مهینی که در قرارگاه اشرف حضور دارد نوشتم تا بتوانم پس از 16 سال خبری از او دریافت کنم ولی پس از گذشت بیش از یک ماه از آن نامه هنوز خبری از ایشان بدستم نرسیده است. می خواهم از مسئولین قرارگاه اشرف بپرسم آیا درخواست من برای یک تماس تلفنی و یا یک نامه از طرف همسرم پس از این مدت طولانی تقاضایی دور از انتظار است و یا یکی از حقوق ساده انسانی است؟
نامه فرزندی درد کشیده از دوری پدرش
من برای بابا خیلی نامه نوشتم برای بابا خیلی انشاء نوشتم وخیلی جملات زیبا را برای بابا نوشتم وهمیشه یادم می آید انشایم و جمله نویسی ام درمدرسه نمونه بود و تکان دهنده ولی هرگز بابایی نبود نامه ام را بخواند، انشایم را گوش کند من همیشه منتظر بودم بابایم صدایم را بشنود بابایم درد دلم را بداند بابایم انشاء پسرش را بخواند ولی نمی دانم گناهم چه بود که باید این همه مشکلات داشته باشم. حیف که روزگار به ما امان نداد پسرت 25 سال دارد و هنوز حسرت دیدار بابا، حسرت شنیدن صدای بابا را دارد.
احساسات و عواطف سرشار یک خواهر نسبت به خواهر اسیرش در اشرف
مامان! فکر نکنی همون کوه شکست ناپذیره که بعد از فوت پدر 5 تا بچه قد و نیم قد رو یک تنه بزرگ کرد و به غربت فرستاد، نه عزیزم یک چینی ترک خورده ترد که با تلنگری از هم میپاشه. با اسم تو زندگی میکنه با عشق دیدنت از خواب بیدار میشه، با عکس دخترهاش حرف میزنه، روزی چند تا قرص برای تنظیم فشار، چربی و قلب میخوره، لیوان آب تو دستش میلرزه.
نامه ای از یک خواهر چشم انتظار به برادر اسیرش در اشرف
این خانواده ها نمایندگان ما هستند، برادران وخواهران تو هستند. برادر جان ازهیچ چیز نترس هرچه زودتر خودت را تسلیم نیروهای عراقی کن و به وطن برگرد. ما به توخیلی امید داریم. می دانیم که بالاخره جواب دعاهای خود را دریافت خواهیم کرد.برادرعزیزم از سال 66 تاکنون متوجه دروغ های آنان نشدی. کار اینها تمام است. این بچه ها همه دوستت دارند ومنتظر دیدن توهستند.