پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
درخواست ملاقات خانواده حمید محمد آق آتابای از مجامع بین المللی 18 فروردین 1398

درخواست ملاقات خانواده حمید محمد آق آتابای از مجامع بین المللی

در راستای دید و بازدید از خانواده های انجمن نجات برای تبریک سال نو، به ملاقات خانواده حمیدمحمد آق آتابای در گنبدکاووس رفتیم و با استقبال گرم آنها روبرو شدیم. مادر حمیدمحمد آتابای که از نظر جسمی در شرایط سختی بسر میبرد و بیماریهای مختلفی از جمله دیابت بالا و بیماری قلبی و اعصاب و […]

سیل کرکس ها و مریم رجوی 18 فروردین 1398

سیل کرکس ها و مریم رجوی

پایان سال 1397، آغاز بهاری بود که با سیلاب و بارش های غیرقابل تصور جوانه زد و سراسر ایران و بخش های مهمی از خاورمیانه را در بر گرفت. بارش های عظیمی که 4 ایالت آمریکا را نیز درنوردید و شهرهای مختلفی را زیر آب فرو برد و در عین حال نیوزلند و بخش های […]

آرم سازمان را بر روی تخم مرغهای اهدایی مردم می زدند 17 فروردین 1398

آرم سازمان را بر روی تخم مرغهای اهدایی مردم می زدند

همزمان با فرا رسیدن بهار و عیدباستانی نوروز جاری شدن سیل در استان گلستان و برخی از شهرهای دیگر کام هموطنان ما را تلخ کرد. سیل متاسفانه منجر به خسارت مالی و کشته شدن برخی از هموطنان شد. دیدن خرابی خانه ها وکوچ اجباری خانواده ها و وضعیت سخت شرایط استقراری انها بخصوص زنان و […]

مجاهدین خلق غرقه در امواج همبستگی و سخاوت ملت ایران در فاجعه سیل 17 فروردین 1398

مجاهدین خلق غرقه در امواج همبستگی و سخاوت ملت ایران در فاجعه سیل

در پی بارش باران های سیل آسا در ایران و درگیر شدن بخش بزرگی از کشور در بحران سیل زدگی، سازمان مجاهدین خلق همچون همیشه سوار بر امواج سیلاب ها تلاش می کنند که سوخت تازه ای به ماشین تبلیغاتی خود برساند. در حالی که پدیده بارش نزولات جوی و در پی آن جاری شدن […]

پیام خانواده حسن رهنمای آناخاتون 15 فروردین 1398

پیام خانواده حسن رهنمای آناخاتون

سلام عرض می کنم، حسن آقا (حسن رهنمای آناخاتون)، عید نوروز را تبریک می گویم، انشا ا.. که بزودی آزاد بشوی، ما هم دیگر پیر شدیم و در آستانه مرگ هستیم، امکانات زندگی و همه چیز هم داریم، نگران هیچ چیز نباش، از هیچ چیز نترس، بیرون بیا و خودت را آزاد کن. قربانت – […]

پیام خواهر چشم انتظار محمدرضا عظیمیان 11 فروردین 1398

پیام خواهر چشم انتظار محمدرضا عظیمیان

من فرزانه، خواهر محمدرضا عظیمیان هستم. ان شاا.. امیدوارم که محمدرضا این پیام من را ببیند و صدای من را بعد از چندین سال بشنود، درست است که دوری ما خیلی طولانی شد، اما همیشه در قلب من بودی، من از طرف همه یاد تو را زنده نگه داشتم، به این امید که روزی برسد […]

پیام سید محمد یعقوبی به خواهرش هاجر یعقوبی 11 فروردین 1398

پیام سید محمد یعقوبی به خواهرش هاجر یعقوبی

پیام سید محمد یعقوبی به خواهرش هاجر یعقوبی

۳۸ سال هست که فرزندمان را به گروگان گرفته اند 10 فروردین 1398

۳۸ سال هست که فرزندمان را به گروگان گرفته اند

دیدار انجمن نجات با خانواده آقای ساسانی طی دیداری که با خانواده اقای محمدعلی ساسانی داشتم و پای صحبت انها نشستم از غم دوری فرزندشان گفتند. خانم ساسانی؛ مادر محمدعلی گفتند: الان درست 38 سال است که فرزندمان را فرقه رجوی به گروگان گرفته و حتی اجازه نمی دهد یک تماس با ما بگیرد و […]

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت دوم 10 فروردین 1398

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت دوم

تصمیم به خروج از کشور … در قسمت اول اشاره کردم که برای تعیین تکلیف خودم و فرار از وضعیت سکون و بیکاری، تصمیم به خروج از کشور و پیوستن به فرقه رجوی را گرفتم، احساس می کردم پاسخ تمامی مشکلات جامعه را با پیوستن به مجاهدین و ارتش آنها، خواهم گرفت! دیگر با تصمیم […]

نگرانی شدید خانواده مجید رجبی شهرستانی 08 فروردین 1398

نگرانی شدید خانواده مجید رجبی شهرستانی

دیدار با خانواده دردمند و چشم انتظار مجید رجبی شهرستانی در دفتر انجمن نجات گیلان مجید رجبی شهرستانی که درآغازین دهه هشتاد برای کسب وکار و اشتغال بهتر به ترکیه سفر کرده بود، با یک کیس اغفال شونده گرفتار مافیای رجوی شد وبا وعده وعید فریبنده به عراق وبه اشرف مضمحل شده هدایت شد. که […]

پیام نوروزی مهندس احمد دهقان به محمود دهقان عضو اسیر رجوی در البانی 08 فروردین 1398

پیام نوروزی مهندس احمد دهقان به محمود دهقان عضو اسیر رجوی در البانی

سلام  محمود جان، سال ۹۸ چند روز دیگر از راه میرسد.چند سال که ندیدمتون! کجایی محمود جان؟ همه خانواده  چشم انتظار تو هستند. دلم برای شما خیلی تنگ شده. کی می خواهی بیایی ببینمتون عزیز دل برادر. محمود جان تو رو خدا بیا پدر و مادر که نیستن ما برادر خواهر منتظر تو هستیم. محمود […]

خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت اول 07 فروردین 1398

خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت اول

آشنائی با فرقه رجوی … اواخر سال 1375 بود، در یک پروژه عمرانی به عنوان مهندس متره و برآورد، مشغول به کار بودم. همه چیز خوب بود. کارهایم کم کم داشت سرو سامان می گرفت. تجارب کاری هم کمک می کرد که در پروژه بعنوان یک صاحب نظر، اثرات خوبی در پیشبرد کارها داشته باشم. […]

blank
blank
blank