خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت دوم

تصمیم به خروج از کشور …
در قسمت اول اشاره کردم که برای تعیین تکلیف خودم و فرار از وضعیت سکون و بیکاری، تصمیم به خروج از کشور و پیوستن به فرقه رجوی را گرفتم، احساس می کردم پاسخ تمامی مشکلات جامعه را با پیوستن به مجاهدین و ارتش آنها، خواهم گرفت! دیگر با تصمیم جدید، همه مشکلات جامعه برایم بسیار بزرگتر از قبل، خود نمائی می کرد.
در قدم اول، شروع کردم تمامی بدهی ها و چک هایی را که در بازار داشتم، تسویه کردم، در قدم بعدی بهانه و محملی برای خروج از کشور به خانواده را پیدا کردم، محمل من رفتن به ترکیه و گشت و گذار و خرید بود. چون مدتی بود که خرید پوشاک وآوردن سوغاتی از ترکیه مرسوم شده بود. خانواده نیز سئوال نکردند که چرا تنها به ترکیه می روی؟ چرا بطور ناگهانی عازم این سفر خارج کشور می شوی؟
شماره ای را که از رادیو مجاهد، نوشته بودم را در در کاغذ مناسب و در جای مطئمنی از وسائلم قرار دادم، تا به محض رسیدن به ترکیه با آن تماس بگیرم. می دانستم به راهی پر خطر و پرریسک وارد می شوم و احتمال برگشتم به این زودی میسر نخواهد بود، به خوبی می دانستم که پشت سرم پلی برای برگشت نخواهد ماند.
اما در یک بن بست کاری ودر پی یک شکست شغلی، چاره ای جز خروج از کشور و پیوستن به سازمان نمی دیدم. همه می دانیم که فرقه ها هم به دنبال جذب چنین افرادی هستند که یک شکست عاطفی یا شغلی و یا … را پشت سر بگذارند.
برای اطلاع خوانندگان عزیز باید عرض کنم، وقتی راجع به فرقه ها، شیادی ها و افرادی که به وسیله دیگران تحت نفوذ قرار گرفته اند، می شنویم، بلافاصله تلاش می کنیم خودمان را از چنین افرادی جدا کنیم، همیشه موقع خواندن چنین تجارب و خاطراتی اغلب اصرار داریم که بگوئیم:” هیچ کس نمی تواند مرا وادار به انجام کارهائی بکند که از نظر من غلط است”! اغلب می گوئیم: هرگز ممکن نیست که من مورد سوءاستفاده قرار بگیرم”! مردم علاقه دارند که فکر کنند، عقاید، ارزش ها و ایده هایشان نقض نشدنی است، اغلب باور داریم که ما دارای اراده ای قوی و نیرومند بوده و نفوذناپذیر هستیم. ما اغلب با خواندن چنین تجاربی مدافعانه و مغرورانه مدعی می شویم که:” تنها افراد دیوانه، احمق و نیازمند به فرقه ها می پیوندند”! متاسفانه باید عرض کنم من هم زمانی چنین طرز تفکر کودکانه ای داشتم، تا اینکه خودم گرفتار فرقه رجوی شدم و زمانی بیدار شدم که در زندان های مجاهدین آب خنک که نه، آب گرم می نوشیدم.
هرگز نباید به سرنوشت قربانیانی چون من از موضع بالا نگاه کرد، سران شیاد و شعبده باز فرقه ها، همیشه برای شکار سوژه ها در کمین هستند، امروز من، اما شاید فردا شما … تقریبا هر کس، اما با درجاتی متفاوت، مستعد فریب و گول خوردن توسط اربابان فرقه ها هستند، فرقه ها اشکال و ظواهر متعددی دارند، اعم از مذهبی، اقتصادی، اجتماعی، هرمی، مثلثی و …
اکثر جوانان و حتی نوجوانان و میانسالان در فرقه ها، برآمده از طبقه مرفه و یا متوسط و حتی کم درآمد، نسبتا تحصیلکرده و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند …
مثل اینکه زیاد به حاشیه رفتم، اما لازم دیدم داخل پرانتز چند خطی، خاطرنشان کنم تا با همانند سازی بیشتر خواننده با خاطراتم، انتقال تجربه مفیدی برای خوانندگان عزیز و فهیم این خاطرات داشته باشم و قصد جسارت و … در کار نیست.
بهرحال آماده سازی های لازم برای خروج را انجام دادم و بلیط اتوبوس برای ترکیه و آنکارا را گرفتم. چون به تازگی هم یک ساختمان در حال احداث برای خودمان داشتیم و مراحل پایانی آن آپارتمان را نیز انجام می دادم تا خانوده ام به آنجا اسباب کشی کنند، پدر و مادرو سایرین زیاد کنجکاو این سفر من نشدند! کسی نمی دانست به سفری بی بازگشت می روم جزخود من.
زمانی که با مادرم روبوسی می کردم که به ترکیه می روم، در درونم غوغائی بود و اما در ظاهر هیچ علامتی نشان ندادم. برای همیشه از مادرم می خواستم جداشوم، خیلی سخت بود ازمادری که همه چیزم بود، دل بکنم، اما در وضعیتی نبودم که انتخاب بهتری به نظرم برسد.
با ذهنی مشوش و طوفانی سوار اتوبوس ترکیه شدم و به سمت مقصدی ناآشنا و نامعلوم با سرعتی شتابان حرکت کردم …
ادامه دارد…
محمدرضا مبین – کارشناس ارشد عمران، سازه

منبع

یک دیدگاه

  1. من ک باور نکردم به نظر من اینی که آقای مبین تعریف کرده بیشتر شبیه نوشته های یه نویسنده ایه که خیلی حرفه ای بلده کدوم کلمه رو کجا استفاده کنه برای من شبیه به یک داستان از یک نویسنده حرفه ای بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا