رجوی از طناب دار صلح تا فروغ جاویدان – قسمت چهارم
در قسمت قبل توضیح دادم بعد از یک هفته کار فشرده در نهایت در روز سوم مرداد 67 دستور حرکت به سمت مرز داده شد و ساعت سه بعد از ظهر به محل استراحت قبل از عملیات یعنی نزدیک مرز رسیدیم . بعد از مقداری استراحت و چک وسایل برای حرکت آماده شدیم و بعد […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت پایانی
هادی شبانی در قسمت قبل خاطرات خود تا آنجا گفت که موفق می شود با برادرش ارتباط تلفنی برقرار کند: من از طریق تماس با همسایه مان شماره تلفن برادرم را بدست آوردم و توانستم به کوری چشم رجوی بعد از بیست سال با او حرف بزنم . او ابتدا اصلا اعتماد نمی کرد ولی […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت پنجم
هادی شبانی در قسمت قبل خاطرات خود از لحظاتی می گوید که به کمپ تیف منتقل می شود: برای اولین بار بعد از بیست سال احساس کردم که چقدر آزاد هستم و دیگر خبری از نشست های اعصاب خرد کن عملیات جاری و غسل هفتگی نیست. احساس کردم که می توانم بدون تناقض با دوستانم […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت چهارم
هادی شبانی در قسمت قبل خاطرات خود تا آنجا گفت که صبح روز ششم متوجه حضور بهزاد علیشاهی در ستاد می شود و علت را سئوال می کند: وی عنوان داشت که اکنون بهترین وقت برای فرار است. من کلاس آموزش بازیگری داشتم و به شاگردانم گفتم که چند لحظه دیگر خواهم آمد. من بهزاد […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت سوم
من نیز به کار آموزش رانندگی مشغول شدم. این کار برایم بسیار خوب بود چون دیگر کسی نمی توانست برای انجام کارم مانع تراشی کند و از طرف دیگر به راحتی می توانستم به بیرون از قرارگاه تردد کنم و در ضمن در خیابانهای اشرف می توانستم با دوستانم صحبت کنم یعنی محفل بزنم و […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت دوم
این همه سال در عملیات های شان شرکت نمودم و خودم وارد مناسبات شان شدم. حال می دیدم شعارهای رجوی در مورد اعتماد نسبت به اعضا دروغ بوده است! بعد از سرنگونی صدام نقطه اوج ریزش نیرو در فرقه رجوی، ورود خانواده ها برای ملاقات با عزیران خود به اشرف بود. رجوی فکر می کرد […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت اول
اگر بخواهم در مورد روند جدایی ام از فرقه مخوف رجوی ها و علل و عوامل این تصمیم دست به قلم ببرم باید به گذشته ای دورتر سرک بکشم و توضیح بدهم که چگونه تصمیم گرفتم از آنان جدا شوم و زندگی جدیدی را برای خود شروع کنم. با این امید و تفکر وارد مناسبات […]
خاطره ای از عملیات چلچراغ – قسمت اول
سازماندهی من بعد از تغییر خط عملیات چریک شهری در سال 66 عوض شد و قرار شد به کشور ترکیه منتقل شوم و کار نیرویی انجام بدهم. به همین خاطر در اوایل تابستان سال 66 به ترکیه اعزام شدم. کار ما جذب نیرو و فرستادن شان به کشور عراق بود. اینکه در آن زمان پروسه […]
خاطره ای از خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه – قسمت دوم و پایانی
هنوز فصل بهار به پایان خود نرسیده بود که خبری مانند بمب در اشرف ترکید و آن هم خبر دستگیری مریم قجر در فرانسه بود. این خبر را روزی شنیدم که برای شنا به استخر رفته بودم و یکی از دوستانم به نام یعقوب ترابی که متاسفانه فوت کرد و رجوی ها از مرگ وی […]
کانون گرم خانوادگی، گویاترین پیام پیروزی اعضای جداشده بر فرقه رجوی
چند تن از اعضای جداشده از فرقه مجاهدین خلق از دور همی صمیمانه شان در دل طبیعت و در کنار خانواده هایشان ویدئویی منتشر کردند. اعضای جداشده ساکن استان مازندران هدف از انتشار این ویدئو را این گونه بیان کردند: در یکی از روزهای تعطیلات اخیر این فرصت به دست آمد تا به روستای دوستمان آقای […]
مصاحبه اختصاصی سایت نجات با هادی شبانی نویسنده کتاب مجاهدین خلق از شعار آزادی تا مزدوری و جاسوسی
هادی شبانی متولد سال 1338 و اهل شهرستان تنکابن است. او در سال 1364 به سازمان مجاهدین خلق پیوست و در طی سال های حضور در مناسبات سازمان مسئولیت های مختلفی از جمله عضو تیم توپ 130 میلی متری در عملیات چلچراغ ، فرمانده قبضه توپ 122 میلی متری در عملیات فروغ جاویدان، فرمانده ی […]
خاطره ای از نوروز سال ۸۴ در کنار خانواده
سه روز مانده بود که سال 83 به پایان برسد که به ایران آمدم. بعد از نزدیک به دو دهه خانواده ام را از نزدیک می دیدم و این صحنه که اکنون سالیان از آن می گذرد هیچ وقت از خاطرم محو نخواهد شد. با فرا رسیدن عید و تحویل سال انگار تازه متولد شدم […]