تبریک و تهنیت به آقای اکبر محبی
خبردار شدیم که آقای اکبرمحبی از اعضای جدا شده از فرقه مخرب رجوی تصمیم به ازدواج گرفته و زندگی جدید و مشترکی را با همسرشان آغاز نموده اند. افزون برمبارکی پیوند مشترکشان، دوچندان جای تبریک دارد که مراسم ازداوج این زوج خوشبخت در سالروز رهایی ایشان از تشکیلات فریبنده و ضد خانواده فرقه رجوی و پیوستن به وطن و کانون گرم و پرمهر خانواده صورت گرفته است. ایشان درتاریخ 27/7/88 از زندان اشرف با شهامت تمام موفق به فرار شده اند.
اکبر محبی برایت آرزوی موفقیت روزافزون دارم
به اتفاق آقای پورحسن از فعالین انجمن به محل کار جدیدش رفتم که با ذوق وسلیقه وپشتکارخودش اشتغال آفرینی کرده وبرای خودش شغل و وسیله امرارمعاش تدارک دیده بود که البته همه فک وفامیل ودوستداران خودش را بی نها یت خوشحال کرد وخودم نیزذوق کردم و روی شاداب وهمیشه زنده اش را بوسیدم.شکرخدا که بچه های بازگشتی از مجاهدین که عاشق زندگی اند زود وتند وسریع مثل اکبرمحبی و محمدباقرکشاورز برای خود شغلی مهیا میکنند.
صحبتهای اکبرمحبی درجلسه بازگشت محمد باقر کشاورز – قسمت چهارم
در بدو ورود به وطن و درهمان جلسه انجمن نجات بخاطرشکرگزاری ازخدای سبحان بدلیل برخورداری ازهمین لحظات خجسته مجدانه ازخانواده ام اجازه خواستم تا جایی که مقدور است و در توان دارم بتوانم برای آزادی سایراسرای دربند پادگان اشرف قدم بردارم که ازقضا طی همین مدت درهمین راستا توانستم با خانواده ها درتماس باشم. در همایش شرکت کنم وبا خانواده های دردمند وچشم انتظاربه گفت وشنود بپردازم وازتجارب خودم بگویم وازوضعیت اسفناک مناسبات تشکیلات فریبنده رجوی روشنگری داشته باشم
دیدار اکبر محبی با خانواده چشم انتظار مسعود جواد زاده از اعضاء در بند مجاهدین
مدت کوتاهی است که به فضل خدا وبا همیاری خانواده و دوستانم درانجمن نجات و با انتخاب شایسته خودم ازمناسبات نکبت بارفرقه رجوی رهایی یافته و به آغوش پرمهرخانواده و وطن و زادگاه خود به استان گیلان و شهر رشت بازگشتم.دراین فرصت کوتاه افتخار داشتم با تنی چند از خانواده های اعضای دربند تشکیلات فریبنده پادگان اشرف ارتباط تلفنی ومشخصا دیدار حضوری داشته باشم و توانستم برای این عزیزان چشم انتظارازمناسبات بسته وکنترل شده سازمان رجوی وهمچنین از وضعیت تک تک اعضای دربندشان درپادگان اشرف روشنگری داشته باشم.
خاطرات اکبر محبی عضو رها شده مجاهدین – قسمت آخر
وقتی خودم تصمیم به فرارگرفتم با خود گفتم ولو جسدم بدست خانواده ام بیفتد دیگراینجا نخواهم ماند وفرارم را عملی کردم. بعد از یک ربع متوجه فرارم شدند وتعقیبم کردند اما واقعا برایم معجزه شد به سختی ازموانع و حصارهای زندان اشرف عبورکردم وخودم را به مقر نیروهای امریکاییها رساندم و نفسی تازه کردم.درابتدا خودم را معرفی کردم که بعنوان ناراضی صف مجاهدین را ترک کردم و آنها نیزمطابق وظایفشان عمل کردند و مرا تحویل عراقیها دادند تا مراحل قانونی طی شود
از خاطرات اکبر محبی عضو رها شده از مجاهدین – قسمت سوم
میگفتند که انهایی که در انجمن نجات کار میکنند اطلاعاتی هستند و خانواده ها را شکنجه میکنند و مشتی مزخرفات دیگر که حقیقتا ما هم تحت تاثیر قرار میگرفتیم. هرچند خودم انتخاب کردم که فرار بکنم و به نزد خانواده ام وبه وطن برگردم شما باور نمیکنید وقتی به گیلان آمدم و میخواستم در داخل انجمن نجات خانواده ام را ملاقات بکنم وقتی در ورودی ساختمان تابلوی انجمن نجات را دیدم بجد ترسیدم و وحشت کردم و این از آثار القائات مناسبات فرقه کثیف رجوی بود.
خاطرات اکبر محبی عضو رها شده از مجاهدین – قسمت دوم
سال 82 برادرم به اتفاق سایر خانواده ها با هزار و یک مشکل به دیدار من به پادگان اشرف آمد.قبل از دیدار سران سازمان همه ما را جمع کردند و خواستند که به دیدار خانواده هایتان نروید چرا که آنها از وزارت اطلاعات هستند و میخواهند شما را به ایران ببرند و به کشتن بدهند. ما تعجب میکردیم که مگرمیشود برادر و یا پدر و مادرمان با دست خودشان مارا تحویل ایران بدهند تا بمیریم
اخاطرات اکبر محبی عضو رها شده از مجاهدین
سران سازمان بدون اطلاع وحضورصلیب سرخ ما را ازصدام تحویل گرفتند وبا خود به اردوگاههای خود بردند که بعدها دراثرفعالیت نظام ایران که درپی تعین تکلیف اسرای جنگی وتبادل آن بود معلوم شد عده ای از اسرا گرفتار فرقه تروریستی مجاهدین شده اند که متعاقبا به اطلاع صلیب سرخ رسید و آنها برای پیگیری قضیه خواستند که به داخل اردوگاههای مجاهدین بیایندکه درابتدا سازمان منکرحضور اسرا درمناسبات شد و درنهایت با فشار صلیب سرخ وسایرمجامع حقوق بشری راه ورود صلیب سرخ به داخل کمپ های سازمان بازشد