شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
نامه صمد رجبی شهرستانی به برادرش 01 دی 1392

نامه صمد رجبی شهرستانی به برادرش

برادرم مجید عزیزم صحبت های زیادی با شما دارم ولی طولانی می شود امیدوارم یه خورده فکرت را به کار بیندازی و تصمیم قاطع بگیری. همان طوری که شنیدم الان که اردوگاه شما تغییر کرده و از زندان اولی و خطرناک یعنی (اشرف) بیرون آمدید راحت تر می توانید خود را به سربازان عراقی برسانید و از آنجا خلاصی یابید. می دانم شما را می ترسانند از اینکه اگر بیاید شما آزار و اذیت می کنند، ولی من به عنوان برادرت به شما اعلام می کنم از این خبرها نیست خیلی ها از اشرف فرار کردند

دیدار صمیمی با خانواده مجید رجبی شهرستانی (گروگان رجوی) 04 آبان 1392

دیدار صمیمی با خانواده مجید رجبی شهرستانی (گروگان رجوی)

در این وانفسا رجوی و دار و دسته اش که ازهمت خستگی ناپذیر و کارزار جانانه شان علیه خودش به جنون رسیده بود ضمن خریداری چند به اصطلاح وکیل عراقی بمنظور مقابله با اقدامات حقوقی خانواده های اعضای گرفتار, زندانی و بیدفاع مجید رجبی را نیز به صحنه آورده تا درتلویزیون خودش علیه خانواده اش موضع بگیرد ومطالبی دیکته میکند که مجید مجبور به تکرار آن میشود

بدون تعصب به نتیجه خوبی خواهی رسید 10 دی 1387

بدون تعصب به نتیجه خوبی خواهی رسید

آنطوریکه فراریان ازآن زندان اعلام کردند در جای مخوفی گرفتار شدید. متاسفم که تاکنون به خود نیامدی وعاقلانه فکر نکردی اگر چنین می کردی 5 سال ازعمرت رادرآن زندان پر سراب به هدر نمی دادی.عمو جان قدری به آن کسانی که بیش از بیست سال فریب یک مشت جانی وجاه طلب ومردم فریب را خوردند وهمه چیز خود رافنا کردند بنگر آیا چیزی گیرشان آمد.آیا توانستند یک گام جلو بیایند. من مطمئن هستم وبه این باورم که مسئولین ورهبران آن گروه فریب کار این را به خوبی می دانند ولی می بایستی تو وامثال شما که فریب دروغ های آنها را خورده اید واز نزدیک همه آنها را لمس کرده اید می بایستی زودتراز این به خودت می آمدی وراه درست وراه نجات را پیدا می کردی

تا آمدنت همچنان گریان و چشم انتظار هستم 03 دی 1387

تا آمدنت همچنان گریان و چشم انتظار هستم

آنها بچه هایی را فریب داده وآلت دست خود قراردادند به خانواده آنها هم رحم نمی کنند که بتوانند یک ساعت بچه های خودشان را ببینند. آیا می توان آنها را دلسوزنامید. مجید جان بدان که من فقط به امید دیدارتوآمدم واین همه سختی را تحمل کردم تا فقط تورا ببینم تا دلم آرام بگیرد. ولی آن بی عاطفه ها نگذاشتند که حتی یک لحظه تورا ببینم. من ازدرقرارگاه تا ایران گریه کردم و بدان تا آمدنت به ایران همچنان گریان وچشم انتظارهستم.

دوست داریم دوباره به آغوش خانواده ات بازگردی 29 مرداد 1387

دوست داریم دوباره به آغوش خانواده ات بازگردی

عموجان از اینکه شما را چندین سال ندیدیم بسیار ناراحت هستیم دوست داریم مثل گذشته همانطوریکه به همه خانواده ات سر می زدید و از حال همه جویا می شدید دوباره به آغوش خانواده ات بازگردی. عمو جان تو که آدم سیاسی نبودی، کاشکی بدون مشورت با خانواده ات دست به چنین کاری نمی زدید.

blank
blank
blank